Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
flying spot
لکه نورتند رو
Search result with all words
flying spot scanner
پوینده لکهای تند رو
Other Matches
flying
بال وپر زن بسرعت گذرنده مسافرت هوایی
flying
پرواز
flying
پرواز کننده
flying
پردار سریع السیر
over-flying
محوطهپروازمجاز
flying machine
بارفیکس متحرک
flying ground
پروازگاه
flying gurnard
نوعی ماهی بالدار
flying officer
افسر پرواز
flying officer
افسر خلبان
flying mouse
موش خرمای پرداراسترالیایی
flying head
نوک تند رو
flying head
نوک خواندن / نوشتن دیسک سخت که به صورت حلقهای است و بالای سطح دیسک چرخان قرار دارد
flying jib
بادبان سه گوش کوچک
flying lemur
نوعی پستاندار شب خیز
flying mare
فن کمر
flying levels
خط تراز نقشه برداری
flying levels
افق تراز متحرک
flying lines
لولههای متحرک
flying machine
هواپیما
flying ground
میدان پرواز
flying fox
خفاش میوه خوار
flying ambulance
گردونه تندروبرای بردن زخم خوردگان جنگ
flying boat
هواپیمای ابی
flying bridge
پل موقتی
flying bridge
پل شناور
flying bridge
پل هوایی
flying cadet
دانشجوی هوایی
flying camp
اردوی سبک وسیار
flying coke
دوده
flying colors
توفیق کامل
flying colors
موفقیت قطعی
flying crane
هواپیمای اخراجات هواپیمای جراثقال
flying dust
گرد
flying dutchman
ملوان هلندی که محکوم شد تا روز قیامت روی دریا بماند
flying dutchman
شبح کشتی
flying dutchman
قایق بادبان دار 3 نفره
flying field
میدان فرودگاه
contour flying
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
flying officer
ستوان یکم هوایی
flying shore
تیر چوبی افقی جهت نگاهداری دو دیوار مقابل هم که بطور موقت نصب میشود
flying squad
گروه تندکنش
flying squads
گروه ضربت
flying squads
گروه تندواکنش
flying squads
گروه تندکنش
flying doctor
پزشکسیار
flying picket
کسیکهافرادرادرمکانهایدیگررادعوتبهاعتصابکند
flying visit
ملاقاتوزیارتکوتاهمدت
To come off with flying colors.
روسفید شدن
flying high
<idiom>
خیلی شادوشنگول
with flying colors
<idiom>
تمامی موفقیتها
flying buttress
شمع پشت بند
flying facade
[ساخت نیمه چوبی کاذب]
ban from flying
قدغن پرواز
[برای منطقه ای]
a ban from flying in the EU
قدغن پرواز در
[منطقه]
اتحادیه اروپا
flying squad
گروه تندواکنش
flying squad
گروه ضربت
with flying colours
فیروزی وافتخار
flying shot
تیر سر پرواز
flying speed
سرعت پرواز
flying start
شروع مسابقه اتومبیلرانی
flying status
وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
flying wedge
نوعی مانور تهاجمی قدیمی
high flying
بلند پرواز
high flying
بلند خیال
high flying
یاوه اندیش
high flying
خیال پرور
night flying
پرواز
night flying
در شب
night flying
شب پرواز کن
ski flying
پرش بااسکی
with flying colours
با
to ban from flying
قدغن کردن پرواز
flying saucers
بشقاب پرنده
high-flying
بلند پرواز
flying saucer
بشقاب پرنده
flying buttress
طاق مایلی که بدیوارساختمانی تکیه کرده وانرانگه میدار د
flying fishes
ماهی پردار
flying fishes
صورت فلکی ماهی پرنده
flying fish
ماهی پردار
flying fish
صورت فلکی ماهی پرنده
flying buttresses
طاق مایلی که بدیوارساختمانی تکیه کرده وانرانگه میدار د
flying ban
[in an area]
قدغن پرواز
[برای منطقه ای]
to send things flying
[بخاطر ضربه]
به اطراف در هوا پراکنده شدن
distinguished flying cross
نشان صلیب پرواز
distinguished flying cross
نشان ممتاز پرواز
The aircrafts was flying in a northerly direction.
هواپیما در جهت شمال حرکت می کرد
to impose
[place]
a flying ban
قدغن کردن پرواز
spot
لکه موضع
on the spot
نقدا"
on the spot
فی المجلس
on-the-spot
نقدا"
spot
بجااوردن
spot
فوری
spot
تشخیص دادن
spot
کشف کردن دیدن
up on the spot
فی المجلس مقدا بی درنگ
spot
در محل
spot
درجا
spot
مسافت یابی کردن
spot
کمان
spot
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot
پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spot
مشاهده کردن گلوله ها
spot
جا
spot
نقدا"
spot
به طور نقد
spot
تنظیم تیر کردن
spot
کشف کردن اماده پرداخت
spot
لکه دارکردن
in a spot
<idiom>
درمشکل قرار داشتن
spot
[لکه دار شدن فرش در اثر مواد رنگی و شمیایی]
spot
موضع
spot
لکه لک
spot
محل
spot
مکان
spot
خال
on-the-spot
فی المجلس
spot
نقطه
spot
زمان مختصر لحظه
on the spot
<idiom>
درشرایط سخت ونا امیدکنندهای
spot-on
دقیقا صحیح
spot
لکه دارشدن
spot
باخال تزئین کردن درنظرگرفتن
spot welding
جوشکاری نقطهای
spot price
قیمت برای فروش فوری
spot welding
جوش نقطهای
spot weld
اتصال نقطه جوش
spot price
بهای جنس در معامله نقدی
spot weld
خال جوش
spot welding
نقطه جوش
spot shot
ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
spot price
قیمت تمام شده
spot test
ازمایش فوری
spot sale
فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
spot sale
فروش نقد
spot report
گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
spot repair
تعمیر در محل
spot repair
تعمیر در جا
spot transaction
معامله نقدی
spot rate
نرخ فروش نقدی
succeeding spot
نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
sweet spot
قسمت مرکزی راکت یا چوب
Johnny-on-the-spot
<idiom>
hit the spot
<idiom>
نیروی تازه وارد کردن
centre spot
خالوسط
handicap spot
مهرهتعادلی
beauty spot
خال زیبایی
He was kI'lled on the spot.
جابجا کشته شد
trouble spot
کشوریکهدائمادرحالدرگیریونزاعباشد
black spot
جادهباآمارتصادفبالا
soft spot for someone/something
<idiom>
احساسات تندوتیز داشتن
tight spot
<idiom>
شرایط سخت
touch spot
ناحیه بساوشی
unpainted spot
تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
spot weld
نقطه جوش دادن
warm spot
اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
warm spot
نقطه گرماگیر
water spot
گردباد دریایی
water spot
واتراسپات
yellow spot
نقطه زرد
high spot
جذابترین لذتبخشترین
spot price
قیمت نقدی
dead spot
منطقه ساکت
spot checks
بطور چند در میان ازمودن
spot checks
بررسی موضعی
spot checks
مقابله موضعی
spot check
بازدید در محل
spot check
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check
بطور چند در میان ازمودن
spot check
مقابله موضعی
blind spot
نقطه ضعف
blind spot
نقطه کور
cold spot
نقطه سرماگیر
focal spot
کانون
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
spot check
بررسی موضعی
head spot
نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
spot checks
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot checks
بازدید در محل
dead spot
نقطه خنثی
face off spot
هرکدام از 9 نقطه مخصوص رویارویی
face off spot
نقطه رویارویی
center spot
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
cathode spot
لکه کاتدی
cash spot
نقد فوری
billiard spot
نقطه مخصوص گوی قرمزروی میز بیلیارد انگلیسی
balkline spot
نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
air spot
تنظیم تیربا دیدبانی هوایی
air spot
تنظیم تیر توپخانه با استفاده از دیدبانی هوایی
advertising spot
فیلم تبلیغاتی
beauty spot
خال کوچک
beauty spot
خال
hot spot
نقطه داغ
hot spot
نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
landing spot
نقطه فرود
spot pass
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
spot distortion
اغتشاش نقطه
spot elevation
ارتفاع تعیین شده
spot elevation
نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com