English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
flying spot scanner پوینده لکهای تند رو
Other Matches
flying spot لکه نورتند رو
scanner پوینده
scanner پویشگر
scanner پیمایشگر
scanner وسیلهای که اسکن میکند. اسکنر که میلهای را روی برچسب محصول می خواندبا استفاده از اشعه لیزر ودیود نوری
scanner وسیلهای با صفحه مسط ح شیشهای که روی آن شکل یا عکس یا متن قرار دارد. نوک اسکن پایین شیشه حرکت میکند وتصویر را به داده که توسط کامپیوتر قابل تغییراست
scanner وسیله دستی که حاوی یک ردیف از سلولهای نوری- الکتریکی است و وقتی روی تصویر حرکت میکند آنرا به داده تبدیل میکند که توسط کامپیوتر قابل تغییراست
scanner وسیله ورودی که متن یا رسم یا عکس را به حالت دیجیتالی قابل خواندن توسط ماشین تبدیل میکند
scanner وسیله مبدل تصویر به سیگنال الکتریکی که قابل ذخیره سازی و نمایش در کامپیوتراست
scanner فضای حافظه برای ذخیره سازی تصویرکه اسکن شده است
optical scanner پیمایشگر نوری
optical scanner پوینده نوری
scanner channel کانال پیمایشگر
flatbed scanner پویشگر مسطح
visual scanner پیماینده تصویری
graphics scanner پویشگر نگارهای
flying بال وپر زن بسرعت گذرنده مسافرت هوایی
flying پردار سریع السیر
flying پرواز
over-flying محوطهپروازمجاز
flying پرواز کننده
flying gurnard نوعی ماهی بالدار
flying head نوک تند رو
flying head نوک خواندن / نوشتن دیسک سخت که به صورت حلقهای است و بالای سطح دیسک چرخان قرار دارد
flying jib بادبان سه گوش کوچک
flying lemur نوعی پستاندار شب خیز
flying levels خط تراز نقشه برداری
flying levels افق تراز متحرک
flying lines لولههای متحرک
flying crane هواپیمای اخراجات هواپیمای جراثقال
flying machine هواپیما
flying machine بارفیکس متحرک
flying mare فن کمر
flying mouse موش خرمای پرداراسترالیایی
flying ambulance گردونه تندروبرای بردن زخم خوردگان جنگ
flying boat هواپیمای ابی
flying bridge پل موقتی
flying dust گرد
flying dutchman ملوان هلندی که محکوم شد تا روز قیامت روی دریا بماند
flying dutchman شبح کشتی
flying colors موفقیت قطعی
flying field میدان فرودگاه
flying fox خفاش میوه خوار
flying ground میدان پرواز
flying colors توفیق کامل
flying ground پروازگاه
flying coke دوده
flying dutchman قایق بادبان دار 3 نفره
flying camp اردوی سبک وسیار
flying bridge پل هوایی
flying bridge پل شناور
flying officer افسر خلبان
flying officer افسر پرواز
flying officer ستوان یکم هوایی
flying squad گروه ضربت
flying squad گروه تندواکنش
flying squad گروه تندکنش
flying squads گروه ضربت
flying squads گروه تندواکنش
flying squads گروه تندکنش
flying picket کسیکهافرادرادرمکانهایدیگررادعوتبهاعتصابکند
flying visit ملاقاتوزیارتکوتاهمدت
To come off with flying colors. روسفید شدن
flying high <idiom> خیلی شادوشنگول
with flying colors <idiom> تمامی موفقیتها
flying buttress شمع پشت بند
flying facade [ساخت نیمه چوبی کاذب]
ban from flying قدغن پرواز [برای منطقه ای]
a ban from flying in the EU قدغن پرواز در [منطقه] اتحادیه اروپا
with flying colours فیروزی وافتخار
with flying colours با
flying shore تیر چوبی افقی جهت نگاهداری دو دیوار مقابل هم که بطور موقت نصب میشود
flying shot تیر سر پرواز
flying speed سرعت پرواز
flying cadet دانشجوی هوایی
flying start شروع مسابقه اتومبیلرانی
flying status وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
flying wedge نوعی مانور تهاجمی قدیمی
high flying بلند پرواز
high flying بلند خیال
high flying یاوه اندیش
high flying خیال پرور
night flying پرواز
night flying در شب
night flying شب پرواز کن
ski flying پرش بااسکی
to ban from flying قدغن کردن پرواز
flying doctor پزشکسیار
flying fishes صورت فلکی ماهی پرنده
flying saucers بشقاب پرنده
flying buttresses طاق مایلی که بدیوارساختمانی تکیه کرده وانرانگه میدار د
contour flying پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
flying fish ماهی پردار
flying fishes ماهی پردار
flying saucer بشقاب پرنده
flying buttress طاق مایلی که بدیوارساختمانی تکیه کرده وانرانگه میدار د
flying fish صورت فلکی ماهی پرنده
high-flying بلند پرواز
flying ban [in an area] قدغن پرواز [برای منطقه ای]
distinguished flying cross نشان ممتاز پرواز
distinguished flying cross نشان صلیب پرواز
to send things flying [بخاطر ضربه] به اطراف در هوا پراکنده شدن
The aircrafts was flying in a northerly direction. هواپیما در جهت شمال حرکت می کرد
to impose [place] a flying ban قدغن کردن پرواز
spot نقدا"
spot در محل
on the spot نقدا"
spot تشخیص دادن
spot بجااوردن
spot کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot درجا
up on the spot فی المجلس مقدا بی درنگ
on the spot فی المجلس
spot مسافت یابی کردن
spot لکه موضع
spot کمان
spot پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spot به طور نقد
spot مشاهده کردن گلوله ها
spot جا
spot کشف کردن دیدن
on-the-spot نقدا"
spot تنظیم تیر کردن
spot باخال تزئین کردن درنظرگرفتن
spot لکه دارکردن
on the spot <idiom> درشرایط سخت ونا امیدکنندهای
on-the-spot فی المجلس
spot محل
spot زمان مختصر لحظه
in a spot <idiom> درمشکل قرار داشتن
spot موضع
spot [لکه دار شدن فرش در اثر مواد رنگی و شمیایی]
spot لکه دارشدن
spot مکان
spot فوری
spot کشف کردن اماده پرداخت
spot نقطه
spot-on دقیقا صحیح
spot خال
spot لکه لک
spot weld خال جوش
spot weld نقطه جوش دادن
spot welding نقطه جوش
spot weld اتصال نقطه جوش
spot welding جوشکاری نقطهای
spot welding جوش نقطهای
spot test ازمایش فوری
spot price قیمت برای فروش فوری
spot price بهای جنس در معامله نقدی
spot price قیمت تمام شده
spot rate نرخ فروش نقدی
spot repair تعمیر در جا
spot repair تعمیر در محل
spot report گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
spot sale فروش نقد
spot sale فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
spot shot ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
succeeding spot نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
sweet spot قسمت مرکزی راکت یا چوب
centre spot خالوسط
high spot جذابترین لذتبخشترین
black spot جادهباآمارتصادفبالا
trouble spot کشوریکهدائمادرحالدرگیریونزاعباشد
He was kI'lled on the spot. جابجا کشته شد
hit the spot <idiom> نیروی تازه وارد کردن
Johnny-on-the-spot <idiom>
yellow spot نقطه زرد
soft spot for someone/something <idiom> احساسات تندوتیز داشتن
tight spot <idiom> شرایط سخت
water spot واتراسپات
water spot گردباد دریایی
warm spot نقطه گرماگیر
warm spot اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
spot transaction معامله نقدی
unpainted spot تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
touch spot ناحیه بساوشی
handicap spot مهرهتعادلی
dead spot نقطه خنثی
spot checks بطور چند در میان ازمودن
spot checks بررسی موضعی
spot checks مقابله موضعی
spot check بازدید در محل
spot check سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check بررسی موضعی
spot check مقابله موضعی
blind spot نقطه ضعف
blind spot نقطه کور
face off spot هرکدام از 9 نقطه مخصوص رویارویی
focal spot کانون
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
spot check بطور چند در میان ازمودن
head spot نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
spot checks سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot checks بازدید در محل
hot spot نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
dead spot منطقه ساکت
cold spot نقطه سرماگیر
center spot نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
cathode spot لکه کاتدی
cash spot نقد فوری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com