English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
English Persian
for the sake of money برای
for the sake of money پول
for the sake of money بواسطه پول
Other Matches
For Gods sake!For heavens sake. بخاطر خدا ( برای خاطر خدا )
Protection money. Racket money. باج سبیل
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
for a sake برای حفظ فاهر
for his sake برای خاطر او
i did it only for your sake تنها به خاطرشما این کار را کردم
sake بمنظور
sake منظور
sake دلیل
sake خاطر
for his sake به خاطر او
sake جهت برای
but for your sake محض خاطرش
i did it only for your sake برای خاطر شما این کار راکردم و بس
For your sake . محض خاطر شما
He did it for the sake of his family . محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
for pity's sake برای خاطر خدا
for brevity's sake از بهر کوتاه کردن مطلب
for brevity's sake از لحاظ اختصار
for brevity's sake برای اختصار
for god's sake از بهر خدا
For goodness sake ,how do I know? بابا من چه می دانم ؟
for god's sake برای خاطر خدا
for pity's sake خدا را مرحمه
for the sake of precaution برای احتیاط
to be glad for somebody's sake در شادی کسی سهیم شدن
for good's sake بخاطر خدا
for god's sake تو را به خدا !
for god's sake از برای خدا
for mercy sake برای خاطر خدا
For petes sake , come early . با لا غیرتا" زود بیا
He helped me for my fathers sake. بخاطر پدرم به من کمک کنید
To keep up appearances. For forms sake. برای حفظ ظاهر( آبرو)
For Gods ( goodness , pitys , meucys ) sake . محض خاطر خدا
money begets money <idiom> پول پول می آورد
value for money ارزش پول
value of money ارزش پول
his money is more than can پولیش بیش
he is f. of money پول فراوان دارد
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
near with one's money خسیس
He is in the money. پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
money on d. وجه امانعی
f. money پول فراوان
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
value for money قدرت خرید پول
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
take in (money) <idiom> رسیدن
be in the money <idiom> در پول غلت خوردن
money on d. پول سپرده
money اسکناس
money مسکوک ثروت
be in the money <idiom> پول پارو کردن
money پول
money جایزه نقدی
near money شبه پول
money سکه
scant of money کم پول
money making پول بهم زدن پول جمع کنی
money pot دخل
money stock حجم پول در گردش
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money مطلع
soft money پول ضعیف
money stock عرضه پول
money supply عرضه پول
money making پول گرد کن
money wage مزد پولی
money worth برابر پول
money worth بهای پول
sound money پول قوی
money pot غلک
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
role of money نقش پول
retention money پول گرویی
money matters امور پولی
scant of money بی پول
money of account پول محاسباتی
money off offer فروش با تخفیف
short of money کم پول
smart money پاداش زیان
smart money خسارت
lavish of money ولخرج
money making پول بهم زنی
money on deposit وجه امانی
money on deposit پول سپرده
money multiplier ضریب بهم فزاینده پول
sound money پول سالم
money worth پول بها
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
possession money حق الاجرا
penury of money قحط پول
mortgage money پول قرضی
penury of money کمیابی پول
passage money معاش کردن
passage money تاکردن
passage money راه
quasi money شبه پول
neutrality of money خنثی بودن پول
neutrality of money بدون تاثیربودن پول
passage money غذا
oceans of money یک دنیا پول
odd money یک اسکناس 01 ریالی
passage money خوراک
passage money کرایه مسافر
onother's money پول شخصی دیگر
mortgage money پول رهنی
possession money حق النسبی
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
requistion for money پول
requistion for money درخواست
ready money پول فراهم شده
ready money پول موجود
ready money پول نقد
raise money جمع اوری کردن پول
raise money فراهم کردن پول
onother's money پول دیگری
quantity of money مقدار پول
purchase money قیمت جنس
purchase money در CL ثمن
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
money worth چیزی که بپول بیزرد
passage money کرایه
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
time is money <idiom> وقت طلاست
save money به دقت خرج کردن
save money پس انداز کردن
money sink <idiom> گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
My money request to him طلب من از او [مرد]
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
Changing money تبدیل پول و ارز
Time is money. <proverb> وقت طلاست .
He is a money -bags. <proverb> مالامال از پول است .
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
for love or money <idiom> به هر شکلی
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
put one's money on something <idiom> بر سر چیزی شرط بستن
to be rolling in money <idiom> تو پول غلت زدن [اصطلاح]
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
Money peters out. پول کم کم تمام می شود.
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
borrowed money پول قرض گرفته شده
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
pin money <idiom> پول خرده خرجی
do not coin money <idiom> پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
money for jam <idiom> پول بی دردسر
money for jam <idiom> پول باد آورده
We divided the money among ourselves . پول را بین خودمان قسمت
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
veil of money حجاب پول
To touch someone for money. کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
trust money پول امانی
token money پول فرعی
to take eggs for money کردن
to take eggs for money را با دربرابر
to take eggs for money خر مهره
to stink of money خر پول بودن
to stake money on something سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to have a run for one's money از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to game away one's money درقمارپول ازدست دادن
to change money خردکردن یامبادله کردن پول
time money وام مدت دار
tight money سیاست پولی انقباضی
tight money کنترل پولی
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
velocity of money سرعت پول
volume of money حجم پول
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
To be wallowing in money . غرق درپول بودن
To count the money . پول شمردن
Count the money to see if it is right. پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
I am pinched for money. دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To be a money grubber. پول پرست بودن
To raise money. پول فراهم کردن
gate money پولبلیطورودیه
danger money مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
wildcat money پول بدون پشتوانه
supply of money عرضه پول
money maker پول گرد کردن
commodity money پول جنسی
despatch money جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com