Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
force displaced in parallel
[بردار]
نیروی بطور موازی جابجا شده
Other Matches
displaced
جای چیزی را عوض کردن تبعیدکردن
displaced
شدن
displaced
جابجاکردن جانشین
displaced
جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaced
جابجا کردن
displaced
جانشین شدن
displaced aggression
پرخاشگری جابجاشده
displaced persons
تبعیدیان
displaced persons
اشخاص پناهنده
displaced person
ادم تبعیدی
Force is the answer to force.
<proverb>
جواب زور را زور مى دهد .
parallel
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallel
بازیابی داده از فضای ذخیره سازی که از بخشی از داده و نه آدرس محل داده استفاده میکند
parallel
داده ارسالی روی تعدادی خط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان منتقل میکند
parallel
مدار و اتصال که امکان دریافت و ارسال داده موازی میدهد
parallel
که همزمان ارسال می شوند
parallel
ارسال داده بین دو وسیله چندبیتی
parallel
داده ورودی یا خروجی از کامپیوتر به صورت موازی
parallel
مدار مجتمع مخصوص که تمام تصدیق ها
parallel
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallel
کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
parallel
چاپگری که از طریق واسط موازی به کامپیوتر وصل است و دادههای حرف را به صورت موازی می پذیرد
is not parallel to
مساوینیست
is parallel to
مساویاست
without parallel
بی مانند بی نظیر
parallel
که دو یا چند پردازنده همزمان یک یا چند موضوع داده کار می کنند. 2-دو یا چند بیت کلمه ارسالی روی خط جداگانه در یک زمان
parallel
1-
parallel
تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
parallel
آدرس و سیگنال وقفه را ارسال میکند که پس طبق ارجحیت وسیله توسط کامپیوتر قابل پردازش است
parallel
اگر به توجه نیاز داشته باشند
parallel
تعداد وسایل جانبی که به صورت موازی به یک باس وصل هستند
parallel
ارسال بیتهای داده همزمان در امتداد تعدادی خط وط داده
parallel
وسیلهای که داده موازی را می پذیرد و ارسال میکند
parallel
همگام قرینه
parallel
همتا
parallel
شنت
parallel
همزمان
parallel
موازی کردن برابر کردن
parallel
برابر خط موازی
parallel
متوازی
parallel
موازی
parallel
انشعاب
parallel
کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
parallel
که همزمان ارسال شود
parallel
داده ارسالی بین دو وسیله چندبیتی .
parallel
خط ارسال که داده موازی را کنترل میکند
parallel
که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallel
تعداد آدرسهای متصل به هم
parallel
وسیلهای که داده موازی را می پذیرد و داده سریال ارسال میکند
parallel
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel
نظیر مطابق بودن با
parallel
همسو
parallel
موازی کردن اسکیها
parallel connection
اتصال موازی
parallel circuit
مدار موازی
parallel clamp
گیره پیچی موازی
axially parallel
موازی محوری
axially parallel
در راستای محوری
parallel computer
کامپیوتر موازی
parallel circuit
مدار شنتی
parallel cells
یاختههای موازی
parallel bars
میلههای پارالل
parallel series
مدارهای زنجیری با اتصال چندگانه
parallel perspective
پرسپکتیو همرو یا موازی
parallel access
با دست یابی موازی
parallel access
دستیابی موازی
parallel adder
افزایشگر موازی
parallel adder
جمع کننده موازی
parallel aerofoil
ایرفویلی که سطح مقطع ان درتمام طول ان ثابت باشد
parallel bars
مانع در پرش اسب
bit parallel
طراحی و یا بکارگیری تکنیک انتقال موازی
parallel conversion
تبدیل موازی
connect in parallel
بطور موازی اتصال دادن
parallel reading
خواندن موازی
parallel ruler
خط کش موازی
parallel run
اجرای موازی
parallel sheaf
مروحه موازی
to decline from the parallel
از حالت موازی خارج شدن
parallel storage
انباره موازی
parallel storage
انبارش موازی
parallel system
شبکه موازی
parallel tests
ازمونهای همتا
parallel transmission
انتقال موازی
parallel transmission
ارسال موازی
parallel column
ستونهای موازی
parallel processor
پردازنده موازی
parallel processor
موازی پرداز
parallel feed
خورد موازی
parallel interface
رابط موازی
parallel items
سوالهای همتا
parallel transmission
مخابره موازی
parallel law
قانون توازی
parallel operation
عمل موازی
parallel operation
عملکرد موازی
parallel operation
عملیات موازی
parallel port
درگاه موازی
parallel printer
چاپگر موازی
parallel printing
چاپ موازی
two parallel lines
دو خط موازی
parallel processing
پردازش موازی
running in parallel
پردازش موازی
parallel bars
پارالل ژیمناستیک
uneven parallel bars
پارالل زنان
parallel resonant circuit
مدار همنوای موازی
parallel search storage
انباره جستجوی موازی
anti parallel feeding
تغذیه مخالف
parallel input output
ورودی و خروجی موازی
parallel gap welder
جوشگر شکاف موازی
series parallel connection
اتصال سری- موازی
random parallel tests
ازمونهای موازی تصادفی ازمونهای همتای تصادفی
parallel trussed girder
تیر شبکهای موازی
series parallel dimming
اتصال زنجیری- موازی لامپها
retrospective parallel running
اجرای سیستم کامپیوتری جدید با داده قدیمی برای اینکه آیا درست کارمیکندیا خیر
series parallel connection
اتصال زنجیری- موازی
ball and parallel roller bearings
یاطاقان غلطکی
came into force
مجری شدن
force
مجبور کردن
force
بازور جلو رفتن تحمیل
force
بیرون کردن
by force of
بضرب
force
نیروی نظامی
by force
بجبر
by force
جبرا
force
وادار کردن
by force
بزور
force
راندن
force
بی عصمت کردن
force
بردار نیرو
force
زور
force
نیرو
to come into force
مجرایامعمول شدن
force
جبر
force
عنف
force
نفوذ
force
قوا
force
عده
force
شدت عمل
force
خشونت نشان دادن
force
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
force
مسلح کردن
force
مجبورکردن بزورگرفتن
force
بزور بازکردن
by force
عنفا
force
مجبور کردن کسی به انجام کاری
force
نافذ
force
شروع به عمل یا کار
force
کد توکار که شروع صفحه جدید را نشان میدهد
p force
نیروی جلوبرنده یاپرت کننده
force
قدرت
force
تحمیل کردن
force
فشار دادن
force
یکان قسمت نظامی
force
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force
پاس بی هدف
force
تکرار ضربه برای به دفاع کشاندن حریف
force
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
force
مجبورکردن
in force
دارای اعتبار
in force
مجری
moment of force
گشتاور نیرو
put in force
به موقع اجرا گذاشتن
psychic force
قوه روحی
m day force
نیروهای تشکیل شونده درهنگام بسیج
net force
نیروی برایند
net force
نیروی خالص
propelling force
نیروی پیشران
reaction force
نیروی عکس العمل
reconnaissance in force
شناسایی با رزم
reserve force
نیروی احتیاط
repulsion force
نیروی دافعه
reflex force
نیروی ضربتی هوایی در حال اماده باش فوری
reflex force
فشارعکس العمل
reflex force
نیروی عکس العمل
moment of a force
گشتاور یک نیرو
redistribution of force
تقسیم مجدد نیروها
lorentz force
نیروی لورنتس
pound force
پوند نیرو
magnemotive force
نیروی مغناطیسرانی
mechanized force
نیروی مکانیزه
osmotic force
نیروی راند
osmotic force
نیروی اسمزی
operating force
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
normal force
نیروی عمودی
normal force
تلاش عمودی
measure of one's force
میزان نیروی شخص
magnetomotive force
نیروی محرکه مغناطیسی
nonaxial force
نیروی غیرمحوری
magnetizing force
شدت مغناطیس کنندگی
resutant force
نیروی خالص
magnetizing force
شدت میدان مغناطیسی
resutant force
نیروی برایند
peace force
نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد
magnetizing force
نیروی مغناطیسی کننده
magnetic force
نیروی مغناطیسی
psychic force
نیروی روحی
force-fed
واخوراندن
tour de force
کار دشوار
labour force
مردمیکهتوانائیکارکردندارند
The regulations in force .
مقررات جاری
To use force(violence)
اعمال زور کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com