English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
forward march قدم رو
forward march فرمان قدم رو فرمان پیش
Other Matches
march راه پیمایی
to march forth پیش رفتن
march پیش روی گام به گام شمشیرباز
march راهپیمایی کردن قدم رو کردن موزیک نظامی راهپیمایی
march راه رفتن
march تاختن بر
march نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
march قدم روکردن
march قدم رو
march قدم برداری
march گام نظامی
march موسیقی نظامی یا مارش
march سیر روش
march پیشروی
march ماه مارس راه پیمایی کردن
frog march غوک واربردن
approach march راهپیمایی برای تقرب به دشمن راهپیمایی برای تماس با دشمن
advance march پیشروی حرکت به جلو
advance march فرمان پیش
admirals' march سلام تیمساری
administrative march راهپیمایی اداری
frog-march غوک واربردن
rate of march سرعت حرکت اهنگ حرکت اهنگ راهپیمایی
rate of march نواخت راهپیمایی
dead march مارش عزا
to steal a march on any one بر کسی پیشدستی کردن یاسبقت جستن
close march راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
counter march تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
dead march اهنگ عزا
to march past رژه رفتن
tactical march انتقال جنگی
tactical march نقل
tactical march حرکت جنگی
dead march موزیک عزا
right oblique march میل به راست رو
rate of march نواخت حرکت
quick march قدم رو
motor march راهپیمایی موتوری راهپیمایی با خودرو
march order ترتیب حرکت دستورراهپیمایی
march order ترتیب راهپیمایی
route march راهپیمایی در روی جاده راهپیمایی پیاده فرمان قدم راه
march outpost نگهبان ستون راهپیمایی پاسدار ستون طلایه یا جلودارستون راهپیمایی
march past رژه
march past رژه رفتن
march unit یکان راهپیمایی
march unit قسمتی ازستون راهپیمایی
march order دستورحرکت
march order حاضر براه کردن
quick march گام برداری تند
quick march راهپیمایی تند
funeral march راه پیمایی درمراسم جنازه
quick march مارش تند
march column ستون راهپیمایی
march of events جریان یا سیر حوادث
march order ف__رمان ح__اضر به راه
double times march قدم دو
to try to stop the march of time تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
left flank march سمت چپ رو
double times march بدو رو
Aries the Ram (March 21 ) برجحمل
left flank march فرمان سمت چپ رو
left oblique march فرمان میل به چپ رو
left oblique march میل به چپ رو
forward-looking مترقی
forward-looking پیشرو
forward-looking نوگرا
forward-looking پیشاندیش
forward-looking نوگرایانه
forward-looking آیندهنگرانه
forward tell انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
to look forward جلو
to look forward نگاه کردن انتظارداشتن
to look forward to انتظار داشتن
to help forward جلو انداختن
to help forward پیش بردن
to go forward جلورفتن
to go forward پیش رفتن
look forward انتظار چیزی را داشتن
right forward پیشروراست
to look forward to استقبال کردن
forward-looking آیندهنگر
forward حرکت به جلو یا مقابل
forward فرستادن رساندن
I'm looking forward to seeing you again. منتظر دیدار دوباره شما هستم.
forward مهاجم
forward به سمت سینه
forward روش تشخیص خطا و تصحیح که به داده دریافتی اعمال میشود که داده را صحیح میکند و نیاز به ارسال مجدد نیست
forward به پیش
forward فرمان پیش پیش
forward جلوانداختن
forward فوروارد
forward جلو قایق
forward ارسال پیام پست الکترونیکی که از کاربر دیگری دریافت کرده اید
forward که یک بسته داده را از یک بخش در بخش دیگر کپی میکند
forward عمل پل
forward نشانه گری که حاوی آدرس عنصر بعدی لیست است
forward بیع سلف
to look forward to something منتظر چیزی شدن
forward سلف
forward به جلو
to look forward to something انتظار چیزی را داشتن
forward پیش
forward جلو
look forward to something <idiom> را لذت پیش بینی کردن
forward ببعد
outside forward بازیگر گوش
no. 8 forward محاجمشماره8
I look forward to seeing you. خوشحالم میشم که ببینمت.
forward بازی کن ردیف جلو به جلو
forward ارسال کردن
forward جسور
forward جلوی گستاخ
to look forward to something با خوشحالی منتظر چیزی شدن
Looking forward to it پیشبینی اش میکنم [میشود]
to look forward to something excitedly با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
power forward فوروارد قوی
power forward مامورجلوگیری از نزدیک شدن حریف به سبد
prop forward هرکدام ازدو مهاجم خط جلودرتجمع
shift forward انتقال به جلو
put forward جلو بردن
put forward مطرح کردن
put forward جلوانداختن
push along forward راه خود را باعجله تعقیب کردن
to feverishly look forward to something با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to put forward پیش اوردن
to put forward جلوه دادن
to put forward برجسته نمودارکردن
left forward فورواردچپ
to take a step forward گامی سوی جلو برداشتن
to take a step forward یک قدم پیش نهادن
trim forward نشست سینه
trim forward stem by trim :syn
wing forward فوروارد گوش
wing forward هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
fast-forward جلو زدن فیلم
forward position موقعیت رو به جلو
He took a few steps forward . چند قدم جلو آمد
Come forward a little (little bit)more. یک قدری دیگه بیا جلو
centre forward مرکز
fast forward جلوبر
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
right wing forward پیشرو دست راست
roll forward تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
roll forward , با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
set forward جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
set forward فشار پیشروی
forward/reverse جلو/عقببرنده
shift forward انتقال به عوامل بعدی حرکت به سمت جلو
store and forward انبارش و ارسال
store and forward ذخیره و ارسال
throw forward بردن غیرمجاز توپ به جلو
to bring forward بصفحه دیگربردن
to carry forward منقول ساختن
I very much look forward to meeting you soon. من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
I'm looking forward to your next email. من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
forward swing تاباولیه
forward post پست استراق سمع جلو
forward echelon رده جلو
forward dive شیرجه رو به اب با چرخش
forward delivery تحویل دراینده
forward delivery تحویل به وعده
forward dealing معامله به وعده
forward current جریان ولتاژ مستقیم
forward conductance برق رسانایی مستقیم
forward chaining روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
forward echelon رده جلوی نبرد
forward lap پوشش جلو
forward lap باله جلو
forward pointer اشاره گری که محل داده بعدی در یک ساختار داده را بیان میکند
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
forward observer دیدبان مقدم
forward observer دیدبان جلو
forward motion جنبش پیشرو
forward mode افزودن یک عدد یا اندیش و اختلاف به اصل
forward cast پرتاب نخ ماهیگیری
forward breast طناب شماره دو
forward bias پیشقدر به جلو
carrige forward پس کرایه
carriage forward کرایه در مقصدپرداخت میشود
carriage forward پس کرایه
brought forward منقول ازصفحه پیش
bring forward ارائه دادن
bring forward نظرکردن به
bring forward تولید کردن
bring forward معرفی کردن
carrige forward کرایه به عهده گیرنده کالا
carry forward منقول ساختن
carry forward مبلغ منقول
forward association تداعی رو به جلو
forward area منطقه جلوی رزم
forward area منطقه جلو
carriage forward هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
charges forward هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
center forward بازیگر نوک حمله
center forward نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward سانترفوروارد
freight forward پس کرایه
forward post پستهای دیده ور جلو
forward station ایستگاه جلو
forward spring اسپرینگ سینه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com