English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
fountain head سرچشمه
Other Matches
fountain فواره
fountain منشاء
fountain مخزن چشمه
fountain سرچشمه
fountain منبع
fountain pen قلم خود نویس
fountain of youth <idiom> فواره اقبال
drinking fountain آب سرد کن
soda fountain شیرمخصوص لیموناد و سودا
soda fountain مغازه لیموناد فروشی
drinking fountain محل عمومی در خیابان برای اب نوشیدن
the fountain of life چشمه حیوان یازندگی
fountain pens قلم خود نویس
fountain for ritual ablutions فوارهبهجاآوردنمراسم
head to head polymer بسپار سر به سر
head well مادر چاه
head way بلندی طاق سرعت
head way پیشرفت
head way بجلو
to head off عازم شدن [گردش]
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head well چاه پیشکار
Off with his head ! سرش را ببرید !
head-first باکله
head-on نوک به نوک
head-on روبرو
head-on از طرف سر
head-on از سر
head first از سر سراسیمه
head-on شاخ بشاخ
head-first از سر سراسیمه
keep one's head خونسردبودن
head first سربجلو
head for به سمت معینی در حرکت بودن
head-first سربجلو
head first باکله
from head to f. ازسرتاپا
go head پیش بروید
go head ادامه بدهید بفرماید
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
one way head سریکجهته
R/W head HEAD WRITE/READ
R/W head وسیله
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head way پیشروی
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
to go off one's head دیوانه شدن
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
with head on سربه پیش سر به جلو
per head متوسطمیانگین
over head هزینه سربار
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
head to head رقابت شانه به شانه
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
on/upon one's head <idiom> برای خودش
keep one's head <idiom>
head up <idiom> رهبر
go to head of مست کردن
head out <idiom> ترک کردن
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off <idiom> به عقب برگشتن
off with his head سرش را از تن جدا کنید
go to one's head <idiom> مغرور شدن
well head سر چشمه
head موضوع
head سرستون
head پیش رو
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head سرپل توالت ناو
head انتها دماغه
head عازم شدن سرپل گرفتن
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head توپی کامل و سایر متعلقات
head ضربه با سر
head هد
head انتهای میز بیلیارد
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head ابتداء
head دستشویی قایق بالای بادبان
head نوک پیکان
head نوک
head عناصر اولیه ستون
head سرفشنگ
head منتها درجه موی سر
head فهم
head خط سر
head فرق سرصفحه
head سردرخت
head اصلی
head سالار عنوان
head عمده
head رئیس
head مهم
head : سرگذاشتن به
head دارای سرکردن
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head دهانه
head دربالا واقع شدن
head راس
head on نوک به نوک
head ارتفاع فشاری
head دماغه
head بخش بالایی وسیله
head شبکه یا بدنه
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head اولین عنصر داده در لیست بودن
keep one's head دست پاچه نشدن
head on شاخ بشاخ
head on از سر
head on از طرف سر
head on روبرو
head رهبری کردن مقاومت کردن
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head سر
head عنوان مبحث
head دهنه ابزار
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head کله
head راس عدد
head افت
rivet head کله پرچ
round head سر گرد
scald head کچلی
round head برگردان
running head خط عنوان هرصفحه در متن
raw head نوک خواندن
recording head نوک ضبط
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
raw head نوک خواننده
read head نوک خواندن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
read head نوک خواننده
to poke one's head دولادولا راه رفتن
read head هد خواندن راس خواندن
to poke one's head با سرپایین اویخته راه رفتن
record head نوک ضبط
sculptured head پیکره سر ادمی
sculptured head سردیس
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
to gather head نیروگرفتن
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
ti lift one's head نیرو گرفتن
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
to pitch on one's head از سر پرت شدن
tension head بار کشش
to knock head پیشانی برخاک نهادن
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
swelled head خودخواه
static head فشار ایستایی
shock head انبوه گیسو
shock head دارای موی فراوان
spear head گروه جلودار
pudding head بلید
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
spindle head سر هرزگرد
splash head پاشش گیر
to knock head سجود
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
the crown of the head فرق سر
raise its head پدید امدن
it turned my head سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
long head زیرکی
lose one's head دیوانه شدن
lost head افت بار
lunk head ادم کله خر
magnetic head نوک مغناطیسی
magnetic head هد مغناطیسی
mast head نوک دکل کشتی
movable head با نوک متحرک
moving head با نوک متحرک
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
long head دوراندیشی
keep one's head above water رهایی یافتن
my head aches سرم درد میکند
keep one's head above water قصر دررفتن
knock on the head خنثی کردن
knock on the head باطل کردن
knock on the head نقش بر اب کردن
knock one on the head مشت بر کله کسی زدن
knurled head سر عدسی اج دار
lapping head سمبه توپ
lapping head سمبه فلزی
letter head سر کاغذ
letter head کاغذیکه نشان چاپی دارد
net head ارتفاع موثر
output per head تولید سرانه
poppet head طناب و قرقره که در بالای تیری نصب شده باشد
poppy head خشخاش ارایش گلدسته واردربالای صندلیهای کلیسا
power head سر موتور
power head نوک نیزه تیراندازی به ماهی
pressure head ارتفاع فشار
print head نوک چاپ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com