Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
fraction line
خط کسری
Other Matches
fraction
کسر
fraction
برخه
fraction
شکاف
fraction
ترک خوردگی
fraction
شکستگی
fraction
شکستن
en fraction
کسر ان
fraction
برخه
[کسر]
[ریاضی]
em fraction
کسر ام
fraction
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fraction
1-بخشی از یک واحد
fraction
bd1-.. 2-مانیتن در یک عدد اعشاری
fraction
bd1
fraction
که به صورت یک شکل زیر دیگر بیان میشود مثل bc1
fraction
جزء
fraction
خرده
fraction
کسر درصدی از قسمتی از
fraction
بخشی از
fraction
کسری از
simple fraction
کسر ساده
partial fraction
پاره کسر
pressure fraction
کسر فشاری
repeating fraction
کسر مکرر
partial fraction
کسر جزئی
common fraction
مخرج مشترک
inventory fraction
نسبت درصد ذخیره مهمات درصد ذخیره مهمات
decimal fraction
کسر اعشاری
index of fraction
ضریب انکسار
rational fraction
کسر گویا
to invert a fraction
برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
proper fraction
کسر صحیح
improper fraction
کسری که صورت ان بزرگتر از مخرج باشد
complex fraction
مخرج مشترک
complex fraction
برخه مشترک
mole fraction
کسر مولکولی
volume fraction
کسر حجمی
middle fraction
پاره میانی
middle fraction
جزء میانی
proper fraction
کسرمتعارفی
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
denominator
[bottom of a fraction]
باقی مانده کسر
[ریاضی]
denominator
[bottom of a fraction]
مخرج کسر
[ریاضی]
proper decimal fraction
کسر اعشاری صحیح
[ریاضی]
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
تماس خطوط
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line by line milling
فرز کردن سطری
line to line spacing
فاصله سطور
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
line up
به ترتیب ایستادن
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
line of d.
مرز
line-up
به ترتیب ایستادن
line up
به خط شدن
line up
ردیف ایستادن تیم
line-up
به خط شدن
the line
صف
line-up
ردیف ایستادن تیم
to come in to line
در صف امدن
on line
مورداستعمال
to come in to line
موافقت کردن
on line
در خط
on line
داخل رده
mean line
خط میان
on line
درون خطی
on the line
هواپیمای اماده پرواز
down the line
<idiom>
درآینده
on line help
کمک مستقیم
old line
محافظه کار
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
o o line
خط دیدبانی سپاه
line out
با خط علامت گذاشتن
line out
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
all along the line
درامتدادهمه خط
all along the line
در همه جا
along line
در امتداد خطوط
along line
در خط
down line
بار کردن پایین خطی
line up
<idiom>
به صف کردن
down the line
ضربه از کنار زمین
on line
متصل
on line
مستقیم
o o line
خط تقسیم دیدبانی
in line
همراستا
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
in line
شمشیر در وضع حمله
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
out of line
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
out of line
خارج از خط جبهه
out of line
<idiom>
ناصحیح
line by line
سطر به سطر
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
line
جبهه جنگ
line
محصول
line
شعبه
line
اراستن
line
اتصال فیزیکی به ارسال داده
line
بخط کردن
by line
خط دوم یافرعی
by line
خط فرعی راه اهن
by line
کار یاشغل اضافی وزائد
by-line
خط دوم یافرعی
line
ترازکردن
line
لاین
line
رشته
line
لوله منفردی در سیستم سیالات
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line
سیم
line
در سمت
line
صفی در خط
line
خط صف
line
طناب خط
line
نسب
line
خط
line
پوشاندن
line
خط زدن
line
حدود رویه
line
استرکردن
by-line
خط فرعی راه اهن
line of d.
حد فاصل
line
رسن
Are you still on the line?
خط را قطع نکردی؟
off line
غیر متصل
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
line
طرز
line
ریسمان
line
رشته بند
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
line
سطر
line
طناب سیم
line
: خط
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line
برون خطی
off line
قطع
off line
منفصل
line
ردیف
by-line
کار یاشغل اضافی وزائد
line
خط دار کردن
line
خط انداختن در
line
: خط کشیدن
line
لجام
line
دهنه
line
جاده
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
lubber's line
نشانگر سینه
mason's line
ریسمان کار
loop line
دوراهی
lyman line
خط لیمان
mooring line
طناب مهار مین
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
lubber line
خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
line width
پهنای خط
mooring line
سیم مهار
marline or line
طناب کوچک دولا
message line
خط مخابره
mach line
موج ضربهای ضعیف
lumber's line
خط سینه ناو
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
lumber's line
خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
local line
خط محلی
load line
خط بار
median line
میانه
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
marriage line
گواهینامه ازدواج
lubber line
خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
mooring line
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
penny a line
ارزان نویس بی مایه
possibilities line
خط بودجه
poverty line
خط فقر
overhead line
خط هوایی
overhead line
سیمکشی هوایی
outhaul line
برون کش
price line
خط قیمت
principal line
خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
private line
خط خصوصی
out of line coding
کدگذاری برون خطی
pass a line
رد کردن طناب
peaked line
خط چین
possibilities line
خط امکانات
percolation line
خط نفوذ
penny a line
پست
penny a line
ارزان
peaked line
خط پاره پاره
phase line
خط خیز
phase line
خط مبداء حرکت جنگی
phantom line
خط سری
phantom line
خط فرضی
pipe line
خط لوله
pitch line
مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
profile line
نیمرخ زمین
out line font
قلم متغیر
no fire line
خط منع اتش
night line
ریسمان ماهی گیری شبانه
new line character
دخشه تعویض سطر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com