Dictiornary-Farsi | french drain | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 137 (8 milliseconds)

English	Persian
french drain	زهکش خشکه چینی


Other Matches

drain	زیر اب زدن
drain	زیراب
drain	خالی کردن اب
drain	زه کشی کردن
drain	تخلیه کردن
drain	زیر اب
drain	خشک انداختن
drain	کشیدن زهکش
drain	یکی از سه ترمینال متصل ترانزیستور نوع FET
drain	کشیدن
drain	زهکشی کردن
down the drain <idiom>	گم شدن
drain	زهکش
drain	تهی شدن
drain	جریان دادن
drain	ابگذر
drain	زهکش فاضل اب
drain	اب کشیدن از
drain without pipe	زهکشی بدون لوله
drain table	میز قطران
drain plug	پیچ تخلیه
drain pipe	لوله زهکشی
drain pipe	لوله
drain openings	درز زهکشی
drain joints	فاصله بین تنبوشههای زهکش به منظور دخول اب به تنبوشه ها
drain joints	درز زهکشی
drain cleaner	ابزاریکه کف زهکشها را تمیزمیکند
drain cock	لوله تخلیه
collector drain	زهکش اصلی
main drain	پمپ اصلی خن ناو
drain hose	شلنگآبکثیف
tide drain	زهکشی کردن با لوله
toe drain	زهکش پایه
concrete drain	راهآببتون
drain tile	آجرآبگذر
floor drain	آبگذرکف
It went down the drain . It was frttered away.	سگ خور شد
tail drain	نهرچه ابهای مازاد
tail drain	نهر زهکش
main drain	زهکش اصلی
joint drain	زهکش عمودی
collecting drain	زهکش
brain drain	فرار مغزها
brain drain	فرارمغزها
air drain	در روگاز
air drain	ناه کش
air drain	گربه رو
oil drain cock	شیر تخلیه روغن
field drain pipe	لوله زهکشی
oil drain plug	توپی تخلیه روغن
It is money down the drain (gone to blazes).	این دیگه پول دور ریختن است
surface water drain	سطحآبگذر
drain embankment of dam	خاکریزی زهکش سد
dry stone drain	زهکش خشکه چینی
French	مقشر کردن
My French is not up to much.	فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
French	:خلال کردن
keep up your french	زبان فرانسه راهمانقدرکه میدانیدنگاه دارید
to take french	بی خبر رفتن جیم شدن
to take french	بی بدردو رفتن
the french	فرانسوی ها
to take french	بی خداحافظی رفتن
French	فرانسه زبان فرانسه
he does not know french	او زبان فرانسه نمیداند فرانسه بلد نیست
French	فرانسوی کردن
French	: فرانسوی
French beans	لوبیا
french beans	لوبیا سبز
He took French leave. <idiom>	او کار رو پیچوند.
to talk french	فرانسه حرف زدن
to take french leave	جیم شدن
to take french leave	بی بدرودرفتن
French Order	سبک معماری فرانسوی
to take french leave	بی خداحافظی رفتن
He took French leave. <idiom>	او جیم شد.
French window	پنجره لولادار
french dressing	سس سالاد
French fries	سیب زمینی سرخ کرده
French door	درب دارای دولنگه
French stick	قرصدراز نازک نان
To take French leave .	یواشکی مر خص شدن
French Guiana	گیانای فرانسه
French cut	تراشفرانسوی
French cuff	سردستپیراهنمردانهفرانسوی
French door	دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
French doors	درب دارای دولنگه
French doors	دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
French bean	لوبیا
French Polynesia	پولینزی فرانسه
French Guiana	گویان فرانسه
French bean	لوبیای سبز
He is ahead of me in french.	درزبان فرانسه از من جلواست
french wheat	دیلار
french fry	برش سیب زمینی سرخ کردن
french fry	برشهای سیب زمینی رادرروغن سرخ کردن
french defence	دفاع فرانسوی شطرنج
french curve	پیستوله
french chop	گوشت دنده
french chalk	پودر خشک کن
french chalk	گچ درزیگران گچ خیاطی
french chalk	گچ فرانسوی
french wheat	گندم سیاه
French window	درپنجرهای
French dressing	چاشنی سالاد فرانسوی
French window	اقشقشه
French windows	اقشقشه
French windows	درپنجرهای
french heel	پاشنه کفش زنانه بلند وخمیده بجلو
french leave	مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
french revolution	انقلابی که درسال 9871 در فرانسه اتفاق افتاد و باعث امحاء سیستم فئودالی و انتقال قدرت حاکمه به طبقه بورژوا شد
french toast	نوعی نان شیر مال سرخ کرده
French polish	روغن جلا
french grass	اسپرس
pedlar french	زبان ویژه دزدان
french revolution	انقلاب فرانسه
french pastry	شیرینی اردینه فرانسوی
French horn	نوعی شیپور
french telephone	تلفن دارای گوشی ودهانی نصب بر روی یک دسته
french mustard	خردل با سرکه
french master	فرانسه
french master	اموزگار
french marigold	گل جعفری
French beans	لوبیای سبز
law french	اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
french onion soup	سوپ پیاز فرانسوی
French Renaissance Revival	احیای سبک رنسانس
French betting layout	صفحهشرطبندیفرانسوی
French knot stitch	گرهفرانسوی
French roulette wheel	چرخهقمارفرانسوی
french or haricot bean	لوبیا
To speake broken French.	فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
quotation marks (French)	علائمنقلقول
By [In] comparison with the French, the British eat far less fish.	در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native .	فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
He is giving her French lessons in exchange for English lessons	به اودرس فرانسه می دهد ودرعوض انگیسی می گیرد
She is French on her fathers on her fathers side.	از طرف پدر فرانسوی است

french drain

زهکش خشکه چینی