English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 122 (7 milliseconds)
English Persian
french revolution انقلاب فرانسه
french revolution انقلابی که درسال 9871 در فرانسه اتفاق افتاد و باعث امحاء سیستم فئودالی و انتقال قدرت حاکمه به طبقه بورژوا شد
Other Matches
revolution گردش
revolution چرخش
revolution یک دوره کامل
revolution حرکت انتقالی
revolution چرخش دوران
revolution دور
revolution دوران شورش
revolution حرکت انقلابی
revolution انقلاب
revolution سرعت دورانی
revolution per second دور در ثانیه
revolution واگشت
revolution شورش
revolution دور دوران کامل
revolution اشوب
palace revolution انقلاب کاخ نشینان
industrial revolution انقلاب صنعتی
counter revolution عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
counter revolution ضد انقلاب
computer revolution تحول کامپیوتر
commercial revolution انقلاب بازرگانی
american revolution american
information revolution تحول اطلاعات
keynesian revolution انقلاب کینزی
counter-revolution ضد انقلاب
there removred revolution شورشی که شهرت دارد
surface of revolution سطح تغییر
russian revolution انقلاب روسیه
revolution per minute دور در دقیقه
revolution conter دور شمار
paraboloid of revolution سهموی دوار
palace revolution انقلاب کاخی
russian revolution وقایعی که در فاصله سالهای 5091 تا 7191 درروسیه اتفاق افتاد و بالاخره به تشکیل دولت سوسیالیستی در ان کشور منجر شد
counter-revolution جنبش برای سرکوبی انقلاب
agricultural revolution انقلاب کشاورزی
agrarian revolution انقلاب ارضی
green revolution انقلاب سبز
south america revolution america south
south american revolution انقلاب امریکای جنوبی نهضت سیاسی امریکای جنوبی در اوائل قرن 91 که به جنگ بین استقلال طلبان ان خطه با استعمارگران اسپانیایی و بالاخره استقلال این مستعمرات منجر شد
to take french بی خبر رفتن جیم شدن
French فرانسوی کردن
he does not know french او زبان فرانسه نمیداند فرانسه بلد نیست
French : فرانسوی
French فرانسه زبان فرانسه
French :خلال کردن
keep up your french زبان فرانسه راهمانقدرکه میدانیدنگاه دارید
My French is not up to much. فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
the french فرانسوی ها
to take french بی بدردو رفتن
French مقشر کردن
to take french بی خداحافظی رفتن
French Guiana گیانای فرانسه
French doors دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
French bean لوبیای سبز
French bean لوبیا
french beans لوبیا سبز
French door درب دارای دولنگه
to take french leave بی خداحافظی رفتن
to take french leave بی بدرودرفتن
He took French leave. <idiom> او جیم شد.
He took French leave. <idiom> او کار رو پیچوند.
To take French leave . یواشکی مر خص شدن
French window پنجره لولادار
He is ahead of me in french. درزبان فرانسه از من جلواست
French stick قرصدراز نازک نان
french dressing سس سالاد
French cut تراشفرانسوی
French cuff سردستپیراهنمردانهفرانسوی
French Polynesia پولینزی فرانسه
French Guiana گویان فرانسه
French fries سیب زمینی سرخ کرده
French door دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
French doors درب دارای دولنگه
to talk french فرانسه حرف زدن
to take french leave جیم شدن
French Order سبک معماری فرانسوی
french wheat دیلار
french fry برش سیب زمینی سرخ کردن
french fry برشهای سیب زمینی رادرروغن سرخ کردن
french defence دفاع فرانسوی شطرنج
french curve پیستوله
french chop گوشت دنده
french chalk پودر خشک کن
french chalk گچ درزیگران گچ خیاطی
french chalk گچ فرانسوی
french drain زهکش خشکه چینی
French window اقشقشه
French windows اقشقشه
French window درپنجرهای
French windows درپنجرهای
french wheat گندم سیاه
french grass اسپرس
french heel پاشنه کفش زنانه بلند وخمیده بجلو
french master فرانسه
French horn نوعی شیپور
law french اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
french toast نوعی نان شیر مال سرخ کرده
french telephone تلفن دارای گوشی ودهانی نصب بر روی یک دسته
french pastry شیرینی اردینه فرانسوی
pedlar french زبان ویژه دزدان
French beans لوبیای سبز
French beans لوبیا
french mustard خردل با سرکه
French dressing چاشنی سالاد فرانسوی
french master اموزگار
french marigold گل جعفری
french leave مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
French polish روغن جلا
French Renaissance Revival احیای سبک رنسانس
french onion soup سوپ پیاز فرانسوی
French knot stitch گرهفرانسوی
To speake broken French. فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
French betting layout صفحهشرطبندیفرانسوی
quotation marks (French) علائمنقلقول
French roulette wheel چرخهقمارفرانسوی
french or haricot bean لوبیا
By [In] comparison with the French, the British eat far less fish. در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native . فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
He is giving her French lessons in exchange for English lessons به اودرس فرانسه می دهد ودرعوض انگیسی می گیرد
She is French on her fathers on her fathers side. از طرف پدر فرانسوی است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com