Dictiornary-Farsi | french toast | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 97 (6 milliseconds)

English	Persian
french toast	نوعی نان شیر مال سرخ کرده


Other Matches

toast	برشته کردن
toast	نان سوخاری
toast	نان تست
toast	نان برشته
toast	باده نوشی بسلامتی کسی
toast	بسلامتی کسی نوشیدن
toast	سرخ شدن
mushrooms on toast	نان تست با قارچ
cheese on toast	نان تست با پنیر
spaghetti on toast	نان تست با اسپاگتی
to be toast [American E] <idiom>	ویران شدن [کسی]
to be toast [American E] <idiom>	در دردسر بزرگی بودن
toast rack	شیارهایجداکنندهتوستر
melba toast	نان سرخ کرده وبرشته
to take french	بی خبر رفتن جیم شدن
to take french	بی بدردو رفتن
the french	فرانسوی ها
he does not know french	او زبان فرانسه نمیداند فرانسه بلد نیست
My French is not up to much.	فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
French	: فرانسوی
French	فرانسوی کردن
French	فرانسه زبان فرانسه
keep up your french	زبان فرانسه راهمانقدرکه میدانیدنگاه دارید
French	مقشر کردن
French	:خلال کردن
to take french	بی خداحافظی رفتن
to take french leave	جیم شدن
to take french leave	بی بدرودرفتن
to take french leave	بی خداحافظی رفتن
law french	اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
pedlar french	زبان ویژه دزدان
He took French leave. <idiom>	او جیم شد.
to talk french	فرانسه حرف زدن
French fries	سیب زمینی سرخ کرده
French Guiana	گیانای فرانسه
French Order	سبک معماری فرانسوی
He took French leave. <idiom>	او کار رو پیچوند.
He is ahead of me in french.	درزبان فرانسه از من جلواست
french beans	لوبیا سبز
french dressing	سس سالاد
To take French leave .	یواشکی مر خص شدن
French stick	قرصدراز نازک نان
French cut	تراشفرانسوی
French cuff	سردستپیراهنمردانهفرانسوی
French Polynesia	پولینزی فرانسه
French Guiana	گویان فرانسه
French window	پنجره لولادار
french heel	پاشنه کفش زنانه بلند وخمیده بجلو
French door	دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
french chalk	گچ فرانسوی
french drain	زهکش خشکه چینی
french wheat	گندم سیاه
french wheat	دیلار
French windows	اقشقشه
French window	درپنجرهای
French window	اقشقشه
French dressing	چاشنی سالاد فرانسوی
French door	درب دارای دولنگه
French polish	روغن جلا
French horn	نوعی شیپور
French beans	لوبیای سبز
French beans	لوبیا
French bean	لوبیای سبز
French bean	لوبیا
French doors	دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
French doors	درب دارای دولنگه
french chalk	گچ درزیگران گچ خیاطی
French windows	درپنجرهای
french telephone	تلفن دارای گوشی ودهانی نصب بر روی یک دسته
french fry	برش سیب زمینی سرخ کردن
french grass	اسپرس
french leave	مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
french marigold	گل جعفری
french master	اموزگار
french master	فرانسه
french mustard	خردل با سرکه
french pastry	شیرینی اردینه فرانسوی
french revolution	انقلاب فرانسه
french revolution	انقلابی که درسال 9871 در فرانسه اتفاق افتاد و باعث امحاء سیستم فئودالی و انتقال قدرت حاکمه به طبقه بورژوا شد
french fry	برشهای سیب زمینی رادرروغن سرخ کردن
french defence	دفاع فرانسوی شطرنج
french curve	پیستوله
french chalk	پودر خشک کن
french chop	گوشت دنده
French knot stitch	گرهفرانسوی
French Renaissance Revival	احیای سبک رنسانس
quotation marks (French)	علائمنقلقول
french or haricot bean	لوبیا
French betting layout	صفحهشرطبندیفرانسوی
To speake broken French.	فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
french onion soup	سوپ پیاز فرانسوی
French roulette wheel	چرخهقمارفرانسوی
By [In] comparison with the French, the British eat far less fish.	در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native .	فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
He is giving her French lessons in exchange for English lessons	به اودرس فرانسه می دهد ودرعوض انگیسی می گیرد
She is French on her fathers on her fathers side.	از طرف پدر فرانسوی است