English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 112 (6 milliseconds)
English Persian
from immemorial times از زمان خیلی قدیم
from immemorial times اززمانی که کسی بیاد ندارد
from immemorial times ازعهد دقیانوس
Other Matches
immemorial دیرین
immemorial بسیار قدیم خیلی پیش
immemorial یاد نیاوردنی
behind the times کهنه
behind the times بی خبراز
times زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
f. times ایام قدیم
times TIفرمان E
keep up with the times موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
at times گاه گاه
at times گاه گاهی
at all times همیشه
at all times درهمه اوقات
times اندازه گیری زمان یک عملیات
times زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
times زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
times زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
times آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
many times چندین بار
three times two is six سه دو تاشش تا
many times <adv.> چندین بار
many times <adv.> به کرارا
many times <adv.> به تکرار
many times <adv.> بکرات
many times <adv.> غالب اوقات
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
times ضربدر [ریاضی]
Three times two is six. سه ضرب در دو می شود شیش.
many times <adv.> اغلب
many times <adv.> بارها
three times two is six 3دفعه 2 شش میشود
One must keep up with the times. باید با زمان آهنگ بود
How many times do I have to tell you that … چند بار باید به شما بگویم که ...
behind the times <idiom> از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
eight times <adv.> هشت بار [هشت دفعه]
many times <adv.> خیلی از اوقات
times زمانی موقعی
times روزگار
times تایم
times فرصت
times ایام
times هنگام
times فرصت مجال
times گاه
times مدروز
times عهد
times مرورزمان را ثبت کردن
times متقارن ساختن
times ساعتی
times زمانه
times مدت
times وقت معین کردن
times فرصت موقع
times سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
times 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
times 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
times تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
times خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
times ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
times سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
times ثیر قرار میدهد
times انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
times دفعه وقت چیزی رامعین کردن
times وقت قرار دادن برای
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
times زمان
times وقت
a lot of times <adv.> بارها
at odd times <adv.> در وقت و بی وقت
a lot of times <adv.> خیلی از اوقات
a lot of times <adv.> بکرات
a lot of times <adv.> چندین بار
a lot of times <adv.> اغلب
a lot of times <adv.> غالب اوقات
a lot of times <adv.> به کرارا
a lot of times <adv.> به تکرار
at odd times وقت و بی وقت
times without number بطور مکرر
prehistoric times ازمنه ماقبل تاریخ
one hundred times as many صد برابر
one hundred times as many سد چندان
nine times out ten غالبا
nine times out ten بیشتر اوقات
it is four times my size من است چهارتای من است
it is four times my size چهاربرابر
hard times هنگام تنگدستی
hard times روزگارسخت
dozens of times چندین بار
dozens of times بسیاربارها
times roman تایمز رومن
meal times زمان وعده های غذا
times without number پی در پی
From the historic times. اززمانیکه تاریخ نشان می دهد
at least four times a week کم کمش چهار بار در هفته
in ancient times در اوقات جهان باستانی
in ancient times در روزگار باستانی
double times march قدم دو
double times march بدو رو
It changed hands a few times before I got it. چند دست گشت تا به من رسید
At odd times . At irregular intervals . وقت وبی وقت
In times past . In olden days . درروزگاران قدیم
Difficult times lie ahead. دوران سختی درپیش است
Financial Times Share Index شاخصقیمتهایسهام
Financial Times Stock Exchange 100 Index شاخصقیمتهایسهام
drastic times call for drastic measures <idiom> [زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com