Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
front apron
جلویکروات
Other Matches
apron
پیش دامن
apron
محوطه بارگیری
apron
زیر پنجره کف بند
apron
رادیه
apron
خرند
apron
محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
apron
لایه حفافتی از سنگ یا مواددیگر که در کنار تاسیسات ابی جهت جلوگیری از فرسایش ساخته میشود
apron
کف درگاه
apron
کف صحن
apron
پیش بند
apron
چمن کوتاه اطراف سوراخ گلف قسمتی از کف رینگ بوکس
apron
کناره داخلی پیست
apron
نوار
apron
توقفگاه
apron wall
صفحه پیش بند
spillway apron
فرش حفاظ
loading apron
نوار بارگیری
rear apron
دنبالهکراوات
double apron fence
سیم خاردار دو دامنه
up front
رک
in front
<adv.>
جلو
at the front
<adv.>
جلو
at front
<adv.>
در جلو
in the front
<adv.>
جلو
at front
<adv.>
جلو
up front
جلو چشم مردم
up front
در انظار
up front
چشمگیر
up front
با صراحت و صداقت
up front
بیپرده پوشی
up front
رک و راست
in front of
در قبال
to go to the front
بجبهه رفتن
up front
از پیش
up front
پیشاپیش
up front
پیش -
front
نمای ساختمان
at the front
در جلو
up front
<idiom>
روراست ،صحیح
up front
بیعانه
to go to the front
داخل جنگ شدن
front
فرمان سر روبرو جلو
front
پیش
front
در قبال
front
سمت دشمن
front
صف پیش
front
جلودار
front
منادی جبهه جنگ
front
به جلو
front
بطرف جلو روکردن به
front
مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front
درصف جلوقرارگرفتن
front
جبهه
front
بازی در سانتر
front
خط اول میدان رزم پیشانی
front
جبهه هوا
front
نمای جلو
at front
<adv.>
در مقابل
in the front
<adv.>
در پیش
front
نما طرز برخورد
at the front
<adv.>
در مقابل
at the front
<adv.>
در پیش
front
جلو
in the front
<adv.>
در مقابل
in front
<adv.>
در مقابل
in front
<adv.>
در پیش
at front
<adv.>
در پیش
front
نمای ساختمان
in front
<adv.>
در جلو
at the front
<adv.>
در جلو
in the front
<adv.>
در جلو
front
یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
front
بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
shirt front
پیش سینه اهاری
wave front
جبهه امواج رادیویی
shirt front
پیش سینه
shock front
جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
sight front
دید جلو در نقشه برداری
stationary front
جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
the front door
درجلو
the front door
درورد
sea front
نمای دریایی شهر
type front
نوعی روش تایپ کردن نامه ها
type front
ماشین تایپ به جلو
water front
جبهه رطوبتی
wave front
جبهه موج
front porch
میدان جلو
front lamp
لامپ جلو
front leg
پایهجلو
front lights
چراغهایجلو
front mudguard
گلگیرجلو
front pocket
جیبجلو
front point
میخجلویکفش
front tip
آبپاشنوکاتو
front wheel
چرخجلو
front bench
اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front crawl
شنایکرال
front door
دراصلیساختمان
In the front rank.
درصف جلو
front knob
دستگیریجلویی
front indicator
جلو
front pipe
لولهجلو
fall front
پیشآمدگیجلویدکور
front beam
شاغولجلویی
front binding
روپوشجلویی
front board
مقوایجلویی
front brake
ترمزجلو
front crossbar
مانعپیشین
front derailleur
درایلرجلویی
front flap
زبانهجلویی
front foil
فلزورقهایجلویی
front footrest
پدالجلویی
front indicator
فشارسنج
pressure front
جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
shop front
ازاره نمای بنا
front axle
اکسل جلو
front bearing
یاطاقان جلو
front court
نیمهای که به ان حمله میشود
front court
محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front line
خط حمله خط حمله یادفاع
front drop
پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front end
سر جلویی
front end
نرم افزار نهایی
front face
سطح برجسته
front face
پیشانی
front grip
گرفتن میله دست مهتابی
front lighting
روشنایی جلو ساختمان
front liner
سانتر فوروارد
front lines
خط مقدم جبهه
front lines
خطوط مقدم
front lines
خطوط جلو جبهه
front matter
مقدمه
fore front
نمای اصلی
front rake
زاویه شیب
action front
حاضر به تیر
cold front
جبهه هوای سرد
cold front
پیشان هوای سرد
front runner
دونده پیشتاز
front-runner
دونده پیشتاز
front-runners
دونده پیشتاز
front line
9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
warm front
جبهه هوای گرم
front man
جلودار
front man
منادی
front man
پیشرو
front men
جلودار
front men
منادی
front men
پیشرو
front page
سرصفحه
front page
مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front-page
سرصفحه
front-page
مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front matter
پیش گفتار
front wing
گلگیر جلوی اتومبیل
front wall
دیوار جلو
popular front
ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
mach front
انتن ماخ سنج
popular front
جبهه ملی
popular front
ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
front view
نمای جلویی
front wall
دیوار مقابل اسکواش
front view
نمای جلو
front view
جبهه
odd front
خط دفاعی 4 نفره
front view
پیشانی
mach front
میله انتن سرعت سنج هواپیما
home front
عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
front rank
صف جلو
front strain
کرنش پیچشی
popular front
لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
front underlock
خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
front office
سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front panel
تابلوی جلو دار
front panel
مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front putty
بتونه جلو
front race
پیشتازی
popular front
جبهه خلق ملی
front sight
مگسک
front raise
تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
front wheel suspension
اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
front wheel drive
محرک چرخهای جلو
front wheel brake
ترمز چرخ جلو
to push to the front
[of line]
داخل صف زدن
upper cold front
جبههوایبسیارسرد
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
snap-fastening front
جلودکمهدار
front axle bearing
یاطاقان اکسل جلو
front axle drive
محرک اکسل جلو
to tailgate the motorist in front
دمرانی کردن
[اصطلاح روزمره]
front door
[of house]
در جلویی
[ساختمان]
front door
[of house]
ورودی
outside kick and front headlock
لنگ تندر
front door
[of house]
در ورودی
outside kick and front headlock
قفل کردن سرحریف
to front a house with marble
نمای خانهای رابامرمرساختن
front mud guard
گلگیر جلوی اتومبیل
outside kick and front headlock
گرفتن دست راست بادست چپ و چرخاندن ازروی پشت
to show a bold front
پر رویی کردن
to show a bold front
جسارت کردن
to tailgate the motorist in front
سر به دم حرکت کردن
[اصطلاح روزمره]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com