English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (2 milliseconds)
English Persian
front axle اکسل جلو
Search result with all words
front axle bearing یاطاقان اکسل جلو
front axle drive محرک اکسل جلو
front axle housing پوسته اکسل جلو
front axle suspension اویزش یا تعلیق اکسل جلو
Other Matches
axle محور انتقال
axle میله
axle اکسل
axle اکسل محور
axle محور سیم کشی
axle اسه
axle چرخ
axle محور
axle محور صاف
axle stub اکسل کوتاه بدون حرکتی که چرخها و پینهای مفصلی وسیله نقلیه برای راندن ماشین بر روی ان سوار شده و مناسب حرکت زاویهای محدودی است حول پینهای مفصلی
axle pin سگدست
axle tree میله میان دو چرخ
axle pin میل محور
axle journal یاطاقان گرد اکسل
axle journal سرمحور
axle box انگشتی محور
axle box محوردان
driving axle محور رانش
back axle محور عقب
back axle اکسل عقب
banjo axle پوسته اکسل عقب اتومبیل که پوسته دیفرانسیل ان در وسط قرار دارد
crank axle محور لنگ
driving axle محور گرداننده
driving axle اکسل گرداننده
floating axle محور نوسان
swinging axle محور تاب خور
steering axle میل فرمان
steering axle میله فرمان
rear axle محور چرخ عقب
back-axle محور عقب
tubular axle محور توخالی
rear axle shaft محور چرخ عقب
rear axle casing پوسته محور عقب
rear axle drive محرکه چرخ عقب
back driving axle محور گرداننده عقب
up front رک و راست
up front رک
to go to the front بجبهه رفتن
to go to the front داخل جنگ شدن
up front با صراحت و صداقت
up front چشمگیر
up front در انظار
at the front در جلو
up front <idiom> روراست ،صحیح
up front بیپرده پوشی
in front of در قبال
front نمای ساختمان
up front پیش -
up front بیعانه
up front پیشاپیش
up front از پیش
up front جلو چشم مردم
at front <adv.> جلو
front جبهه
front مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front بطرف جلو روکردن به
front منادی جبهه جنگ
front یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
front درصف جلوقرارگرفتن
front جلودار
front نما طرز برخورد
front صف پیش
front سمت دشمن
front بازی در سانتر
front نمای جلو
front به جلو
front فرمان سر روبرو جلو
front نمای ساختمان
front جبهه هوا
front خط اول میدان رزم پیشانی
front پیش
front بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
in the front <adv.> در مقابل
at the front <adv.> در جلو
in front <adv.> در جلو
at front <adv.> در جلو
front جلو
in the front <adv.> جلو
at the front <adv.> جلو
in front <adv.> جلو
in the front <adv.> در جلو
front در قبال
at the front <adv.> در مقابل
in front <adv.> در مقابل
at front <adv.> در مقابل
in the front <adv.> در پیش
at front <adv.> در پیش
at the front <adv.> در پیش
in front <adv.> در پیش
shock front جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
sight front دید جلو در نقشه برداری
the front door درجلو
type front نوعی روش تایپ کردن نامه ها
type front ماشین تایپ به جلو
stationary front جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
water front جبهه رطوبتی
the front door درورد
wave front جبهه امواج رادیویی
wave front جبهه موج
front board مقوایجلویی
fall front پیشآمدگیجلویدکور
front lights چراغهایجلو
front mudguard گلگیرجلو
front pipe لولهجلو
front pocket جیبجلو
front point میخجلویکفش
front tip آبپاشنوکاتو
front wheel چرخجلو
front bench اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front crawl شنایکرال
front door دراصلیساختمان
In the front rank. درصف جلو
front leg پایهجلو
front lamp لامپ جلو
front apron جلویکروات
front beam شاغولجلویی
front binding روپوشجلویی
front brake ترمزجلو
front crossbar مانعپیشین
front derailleur درایلرجلویی
front flap زبانهجلویی
front foil فلزورقهایجلویی
front footrest پدالجلویی
front indicator فشارسنج
front indicator جلو
front knob دستگیریجلویی
shirt front پیش سینه
front panel تابلوی جلو دار
front face پیشانی
front face سطح برجسته
front line خط حمله خط حمله یادفاع
front end نرم افزار نهایی
front end سر جلویی
front drop پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front court محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front court نیمهای که به ان حمله میشود
front grip گرفتن میله دست مهتابی
front lighting روشنایی جلو ساختمان
front office سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
front matter پیش گفتار
front matter مقدمه
front lines خطوط جلو جبهه
front lines خطوط مقدم
front lines خط مقدم جبهه
front liner سانتر فوروارد
front bearing یاطاقان جلو
fore front نمای اصلی
front rake زاویه شیب
front man جلودار
warm front جبهه هوای گرم
front line 9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
front-runners دونده پیشتاز
front-runner دونده پیشتاز
front runner دونده پیشتاز
cold front پیشان هوای سرد
cold front جبهه هوای سرد
front man منادی
front man پیشرو
action front حاضر به تیر
front-page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front-page سرصفحه
front page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front page سرصفحه
front men پیشرو
front men منادی
front men جلودار
shop front ازاره نمای بنا
front panel مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front wall دیوار جلو
front wall دیوار مقابل اسکواش
popular front لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
popular front ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
front view جبهه
popular front جبهه خلق ملی
front view پیشانی
popular front جبهه ملی
popular front ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
pressure front جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
odd front خط دفاعی 4 نفره
mach front انتن ماخ سنج
mach front میله انتن سرعت سنج هواپیما
home front عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
sea front نمای دریایی شهر
front view نمای جلو
front view نمای جلویی
front porch میدان جلو
front putty بتونه جلو
front race پیشتازی
front raise تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
front rank صف جلو
front sight مگسک
front strain کرنش پیچشی
front underlock خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
shirt front پیش سینه اهاری
front door [of house] در جلویی [ساختمان]
front wheel suspension تعلیق چرخهای جلو
front wheel suspension اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
front wheel drive محرک چرخهای جلو
front wheel brake ترمز چرخ جلو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com