Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
front binding
روپوشجلویی
Other Matches
binding
سفت شدن
binding
اتصال
binding
لازم الاجرا لازم
binding
نافذ
binding
وسیله حفظ پاروی اسکی روی اب قسمت نواردار نیزه
binding
الزام اور
binding
فیکساتور اسکی
binding
صحافی کردن به هم بستن
binding
مهار کردن بار در روی پالت
binding
شیرازه
binding
جلد
binding
انقیاد صحافی
binding
اجباری
binding
دورپیچی
not binding
غیر لازم
it is binding on me
برای من الزام اوراست
binding
لازم الاجرا
binding
شیرازه بافی
half binding
جلدنیم چرم
safety binding
نوارامنیت
back binding
گیرهپشتچوباسکی
quarter binding
جلدی که تنهاته ان چرم دارد
binding material
مصالح چسبنده
helical binding
دورپیچی مارپیچ وار
layer binding
دورپیچی سفرهای
multicenter binding
پیوند چند مرکزی
circuit binding
جلو لبه دار
binding time
زمان انقیاد مرحلهای که در ان مترجم شکل زبان ماشین نام ها وادرس ها را جایگزین انهامیکند
binding reiforcement
ارماتور دورپیچی
binding potential
پتانسیل بستگی
binding post
پیچ اتصال
binding force
سندیت
binding energy
انرژی بستگی
binding energy
انرژی پیوندی
binding cover
پوشش تعهد شده
binding screw
ترمینال
binding screw
کلم کابل
binding time
هنگام انقیاد
binding screw
پیچ اتصال
in binding form
به وجه ملزم
binding offset
حاشیه جبران شیرازه
total binding energy
انرژی بستگی کل
armature binding wire
سیم بست ارمیچر
nuclear binding energy
انرژی اتصال هستهای
rubble with binding material
سنگچینی با ملات
up front
پیشاپیش
up front
از پیش
front
بطرف جلو روکردن به
front
مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front
درصف جلوقرارگرفتن
front
جبهه
up front
بیعانه
up front
<idiom>
روراست ،صحیح
at the front
در جلو
front
سمت دشمن
front
نمای ساختمان
up front
پیش -
up front
جلو چشم مردم
up front
در انظار
to go to the front
داخل جنگ شدن
front
پیش
to go to the front
بجبهه رفتن
front
صف پیش
front
نما طرز برخورد
in front of
در قبال
front
جلودار
front
منادی جبهه جنگ
up front
رک
up front
رک و راست
up front
بیپرده پوشی
up front
با صراحت و صداقت
up front
چشمگیر
in front
<adv.>
جلو
in front
<adv.>
در مقابل
at the front
<adv.>
در مقابل
in the front
<adv.>
در مقابل
at front
<adv.>
جلو
front
بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
front
یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
front
نمای ساختمان
front
نمای جلو
in the front
<adv.>
در پیش
at the front
<adv.>
در پیش
in front
<adv.>
در پیش
at the front
<adv.>
جلو
in the front
<adv.>
جلو
at front
<adv.>
در جلو
in front
<adv.>
در جلو
at the front
<adv.>
در جلو
front
جلو
in the front
<adv.>
در جلو
at front
<adv.>
در پیش
at front
<adv.>
در مقابل
front
به جلو
front
فرمان سر روبرو جلو
front
جبهه هوا
front
خط اول میدان رزم پیشانی
front
بازی در سانتر
front
در قبال
front door
دراصلیساختمان
type front
نوعی روش تایپ کردن نامه ها
front crawl
شنایکرال
front bench
اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
type front
ماشین تایپ به جلو
the front door
درورد
sea front
نمای دریایی شهر
shirt front
پیش سینه اهاری
shirt front
پیش سینه
shock front
جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
sight front
دید جلو در نقشه برداری
stationary front
جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
the front door
درجلو
In the front rank.
درصف جلو
water front
جبهه رطوبتی
wave front
جبهه امواج رادیویی
wave front
جبهه موج
front apron
جلویکروات
front beam
شاغولجلویی
front mudguard
گلگیرجلو
front board
مقوایجلویی
front brake
ترمزجلو
front crossbar
مانعپیشین
front indicator
جلو
front flap
زبانهجلویی
front foil
فلزورقهایجلویی
front footrest
پدالجلویی
fall front
پیشآمدگیجلویدکور
front knob
دستگیریجلویی
front lamp
لامپ جلو
front derailleur
درایلرجلویی
front wheel
چرخجلو
front tip
آبپاشنوکاتو
front point
میخجلویکفش
front pocket
جیبجلو
front pipe
لولهجلو
front lights
چراغهایجلو
front leg
پایهجلو
front indicator
فشارسنج
shop front
ازاره نمای بنا
front end
نرم افزار نهایی
front end
سر جلویی
front drop
پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
warm front
جبهه هوای گرم
front court
محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front court
نیمهای که به ان حمله میشود
front bearing
یاطاقان جلو
front axle
اکسل جلو
front face
سطح برجسته
front face
پیشانی
front matter
پیش گفتار
front matter
مقدمه
front lines
خطوط جلو جبهه
front lines
خطوط مقدم
front lines
خط مقدم جبهه
front liner
سانتر فوروارد
front lighting
روشنایی جلو ساختمان
front grip
گرفتن میله دست مهتابی
fore front
نمای اصلی
front man
جلودار
front man
منادی
front line
خط حمله خط حمله یادفاع
front line
9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
front-runners
دونده پیشتاز
front-runner
دونده پیشتاز
front runner
دونده پیشتاز
cold front
پیشان هوای سرد
cold front
جبهه هوای سرد
front man
پیشرو
front men
جلودار
front rake
زاویه شیب
action front
حاضر به تیر
front-page
مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front-page
سرصفحه
front page
مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front page
سرصفحه
front men
پیشرو
front men
منادی
front wing
گلگیر جلوی اتومبیل
front wall
دیوار مقابل اسکواش
popular front
جبهه ملی
popular front
ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
front underlock
خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
front view
نمای جلویی
front view
نمای جلو
odd front
خط دفاعی 4 نفره
front view
جبهه
mach front
انتن ماخ سنج
popular front
جبهه خلق ملی
front view
پیشانی
mach front
میله انتن سرعت سنج هواپیما
home front
عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
front raise
تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
front wall
دیوار جلو
popular front
ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
popular front
لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
pressure front
جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
front office
سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front panel
تابلوی جلو دار
front panel
مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front porch
میدان جلو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com