English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
front face سطح برجسته
front face پیشانی
Other Matches
To bring two persons face to face . دونفر رابا هم روبروکردن
Her face wreathed in smile . Her face broke into a radiant smile . گل از گلش شکفت
at the front <adv.> جلو
in front <adv.> جلو
at front <adv.> جلو
in the front <adv.> جلو
in the front <adv.> در پیش
at the front <adv.> در پیش
in front <adv.> در پیش
at front <adv.> در پیش
in the front <adv.> در جلو
at the front <adv.> در جلو
in front <adv.> در جلو
at front <adv.> در جلو
up front در انظار
up front با صراحت و صداقت
up front جلو چشم مردم
up front از پیش
up front پیشاپیش
up front بیعانه
up front پیش -
up front بیپرده پوشی
up front رک و راست
up front رک
up front <idiom> روراست ،صحیح
at the front در جلو
in front of در قبال
to go to the front بجبهه رفتن
to go to the front داخل جنگ شدن
front نمای ساختمان
up front چشمگیر
front سمت دشمن
front درصف جلوقرارگرفتن
front مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front بطرف جلو روکردن به
front منادی جبهه جنگ
front جلودار
front نمای جلو
front نمای ساختمان
front جبهه
front خط اول میدان رزم پیشانی
front جبهه هوا
front فرمان سر روبرو جلو
front به جلو
front بازی در سانتر
front در قبال
front نما طرز برخورد
front پیش
front جلو
in the front <adv.> در مقابل
at the front <adv.> در مقابل
front صف پیش
in front <adv.> در مقابل
front یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
front بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
at front <adv.> در مقابل
front footrest پدالجلویی
front knob دستگیریجلویی
front indicator جلو
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
front crossbar مانعپیشین
front derailleur درایلرجلویی
front flap زبانهجلویی
front foil فلزورقهایجلویی
front matter پیش گفتار
front panel تابلوی جلو دار
front indicator فشارسنج
front lamp لامپ جلو
front wheel چرخجلو
front view پیشانی
front tip آبپاشنوکاتو
front point میخجلویکفش
front pocket جیبجلو
front pipe لولهجلو
front mudguard گلگیرجلو
front lights چراغهایجلو
front office سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front leg پایهجلو
front view نمای جلو
front view نمای جلویی
front matter مقدمه
front rank صف جلو
front raise تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
front race پیشتازی
front grip گرفتن میله دست مهتابی
front bearing یاطاقان جلو
front court نیمهای که به ان حمله میشود
front court محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front putty بتونه جلو
front porch میدان جلو
front drop پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front end سر جلویی
front end نرم افزار نهایی
front lines خطوط مقدم
front sight مگسک
front axle اکسل جلو
front lines خطوط جلو جبهه
front brake ترمزجلو
front board مقوایجلویی
front binding روپوشجلویی
front beam شاغولجلویی
front apron جلویکروات
front underlock خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
fall front پیشآمدگیجلویدکور
front lines خط مقدم جبهه
front liner سانتر فوروارد
front lighting روشنایی جلو ساختمان
front strain کرنش پیچشی
front panel مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front wall دیوار مقابل اسکواش
pressure front جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
stationary front جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
mach front میله انتن سرعت سنج هواپیما
shock front جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
sight front دید جلو در نقشه برداری
front runner دونده پیشتاز
front-runner دونده پیشتاز
front-runners دونده پیشتاز
the front door درجلو
the front door درورد
front line 9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
front line خط حمله خط حمله یادفاع
warm front جبهه هوای گرم
front man جلودار
mach front انتن ماخ سنج
shirt front پیش سینه
popular front ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
popular front لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
popular front ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
popular front جبهه ملی
popular front جبهه خلق ملی
shop front ازاره نمای بنا
sea front نمای دریایی شهر
cold front جبهه هوای سرد
cold front پیشان هوای سرد
shirt front پیش سینه اهاری
odd front خط دفاعی 4 نفره
front man منادی
front man پیشرو
home front عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
type front ماشین تایپ به جلو
water front جبهه رطوبتی
wave front جبهه امواج رادیویی
wave front جبهه موج
In the front rank. درصف جلو
front view جبهه
front door دراصلیساختمان
front crawl شنایکرال
front bench اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front wall دیوار جلو
type front نوعی روش تایپ کردن نامه ها
front page سرصفحه
front men پیشرو
front men منادی
front men جلودار
front page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front-page سرصفحه
front-page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
fore front نمای اصلی
action front حاضر به تیر
front rake زاویه شیب
outside kick and front headlock گرفتن دست راست بادست چپ و چرخاندن ازروی پشت
outside kick and front headlock قفل کردن سرحریف
front wheel brake ترمز چرخ جلو
front door [of house] در ورودی
front wheel drive محرک چرخهای جلو
to show a bold front جسارت کردن
front wheel suspension اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
front wheel suspension تعلیق چرخهای جلو
to front a house with marble نمای خانهای رابامرمرساختن
to show a bold front پر رویی کردن
outside kick and front headlock لنگ تندر
to push to the front [of line] داخل صف زدن
upper cold front جبههوایبسیارسرد
upper warm front جبهههوایبسیارگرم
The car in front is obstructintg us. اتوموبیل جلویی به ما راه نمی دهد
It was printed on the front page . در صفحه اول روز نامه چاپ شد
You are roasting yourself in front of the fire . خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
front door [of house] در جلویی [ساختمان]
front door [of house] ورودی
put up a good front <idiom> وانمودبه خوشحالی ،تظاهر به خوشحال بودن
rear [front] connection اتصال [جلوئی] پشتی
to tailgate the motorist in front دمرانی کردن [اصطلاح روزمره]
snap-fastening front جلودکمهدار
front-end loader بهبیللودر
front axle bearing یاطاقان اکسل جلو
front axle drive محرک اکسل جلو
front axle housing پوسته اکسل جلو
front axle suspension اویزش یا تعلیق اکسل جلو
front de liberation national جبهه ازادی بخش ملی سازمان جنگجویان الجزایرکه در فاصله 4591 تا2691 برای پایان دادن به سلطه فرانسویان در الجزایر
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
front end processor پردازشگر جلو و انتها پردازشگر نهایی
front mud guard گلگیر جلوی اتومبیل
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
to tailgate the motorist in front سر به دم حرکت کردن [اصطلاح روزمره]
front sight housing چشمیهدفگیر
front top pocket جیببالایجلویشلوار
front landing gear ترمزجلوییفرود
front brake lever اهرم ترمزجلو
fly front closing پوششدکمه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com