English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
front liner سانتر فوروارد
Other Matches
liner کسی که خط میکشد
liner خط کش
inner liner روکش داخلی
liner کشتی یا هواپیمای مسافری استردوز
liner سرباز خط جبهه
liner باسرعت حداکثر هواپیما حرکت کنید در درگیری هوایی
liner خط کشتیرانی
liner بوش سیلندر
one-liner لطیفه
one-liner بذله
liner استری
liner trade کشتیرانی منظم تجاری
cargo liner مسافری
cylinder liner بوش سیلندر
cylinder liner رگکش سخت و مقاوم در برابرسایش در جدار داخلی سیلندراز جنس الیاژهای سبک یامواد نرم دیگر
blue liner مدافع
cargo liner کشتی باری
fuzewell liner قاب بوستر
fuzewell liner بوش نگهدارنده خرج بوستر ماسوره
penny a liner کسیکه مقالات ارزان برای روزنامه می فرستد و ازروی سطر شماری پول می گیرد
helmet liner کلاه فیبری
helmet liner کلاه کاسک
helmet liner استرکلاه اهنی یا کلاه خود
liner kinematics حرکت شناسی خطی سینماتیک خطی
liner momentum اندازه حرکت
liner terms شرایط خط کشتیرانی
liner velocity سرعت
liner velocity بردار سرعت
passenger liner کشتی مسافری
passenger liner کشتی مسافربری
head liner سردسته
head liner سرصفحه نویس
liner oscillator نوسانگر خطی
head liner کسیکه نامش دربالای صفحهای نموداراست
draught tube liner خطوطلاستیکجریانهوا
up front پیش -
up front در انظار
up front چشمگیر
up front با صراحت و صداقت
up front جلو چشم مردم
up front رک و راست
up front رک
to go to the front بجبهه رفتن
to go to the front داخل جنگ شدن
in front of در قبال
up front بیپرده پوشی
up front بیعانه
front نمای ساختمان
front در قبال
up front <idiom> روراست ،صحیح
up front پیشاپیش
up front از پیش
at the front در جلو
in front <adv.> در مقابل
at front <adv.> در مقابل
front خط اول میدان رزم پیشانی
front سمت دشمن
front جبهه
in the front <adv.> در مقابل
front مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front بطرف جلو روکردن به
in front <adv.> در جلو
front منادی جبهه جنگ
front جبهه هوا
at the front <adv.> در مقابل
in the front <adv.> در پیش
at the front <adv.> در پیش
in front <adv.> در پیش
at front <adv.> در پیش
in the front <adv.> در جلو
at the front <adv.> در جلو
front به جلو
front فرمان سر روبرو جلو
front بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
front جلودار
front درصف جلوقرارگرفتن
in the front <adv.> جلو
front یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
at the front <adv.> جلو
in front <adv.> جلو
front نمای جلو
at front <adv.> جلو
front نما طرز برخورد
front نمای ساختمان
front صف پیش
front پیش
at front <adv.> در جلو
front بازی در سانتر
front جلو
shirt front پیش سینه
type front ماشین تایپ به جلو
shock front جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
sight front دید جلو در نقشه برداری
sea front نمای دریایی شهر
stationary front جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
the front door درجلو
the front door درورد
type front نوعی روش تایپ کردن نامه ها
front door دراصلیساختمان
front wheel چرخجلو
shirt front پیش سینه اهاری
water front جبهه رطوبتی
front knob دستگیریجلویی
front lamp لامپ جلو
front leg پایهجلو
front lights چراغهایجلو
front mudguard گلگیرجلو
front pipe لولهجلو
front pocket جیبجلو
front point میخجلویکفش
front bench اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front crawl شنایکرال
In the front rank. درصف جلو
front tip آبپاشنوکاتو
front indicator جلو
front indicator فشارسنج
front footrest پدالجلویی
wave front جبهه امواج رادیویی
wave front جبهه موج
front board مقوایجلویی
fall front پیشآمدگیجلویدکور
front apron جلویکروات
front beam شاغولجلویی
front binding روپوشجلویی
front brake ترمزجلو
front crossbar مانعپیشین
front derailleur درایلرجلویی
front flap زبانهجلویی
front foil فلزورقهایجلویی
pressure front جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
shop front ازاره نمای بنا
front axle اکسل جلو
front bearing یاطاقان جلو
front court نیمهای که به ان حمله میشود
front court محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front line خط حمله خط حمله یادفاع
front drop پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front end سر جلویی
front end نرم افزار نهایی
front face سطح برجسته
front face پیشانی
front grip گرفتن میله دست مهتابی
front lighting روشنایی جلو ساختمان
front lines خط مقدم جبهه
front lines خطوط مقدم
front lines خطوط جلو جبهه
front matter مقدمه
front matter پیش گفتار
fore front نمای اصلی
front rake زاویه شیب
action front حاضر به تیر
cold front جبهه هوای سرد
cold front پیشان هوای سرد
front runner دونده پیشتاز
front-runner دونده پیشتاز
front-runners دونده پیشتاز
front line 9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
warm front جبهه هوای گرم
front man جلودار
front man منادی
front man پیشرو
front men جلودار
front men منادی
front men پیشرو
front page سرصفحه
front page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front-page سرصفحه
front-page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
popular front لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
front view نمای جلو
front view جبهه
front view پیشانی
front wall دیوار مقابل اسکواش
front wall دیوار جلو
front rank صف جلو
home front عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
mach front میله انتن سرعت سنج هواپیما
mach front انتن ماخ سنج
odd front خط دفاعی 4 نفره
front underlock خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
popular front ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
popular front جبهه خلق ملی
popular front ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
front view نمای جلویی
front porch میدان جلو
front panel تابلوی جلو دار
front raise تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
popular front جبهه ملی
front panel مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front office سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front race پیشتازی
front strain کرنش پیچشی
front putty بتونه جلو
front sight مگسک
snap-fastening front جلودکمهدار
front wheel suspension اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
front wheel drive محرک چرخهای جلو
front wheel brake ترمز چرخ جلو
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com