Dictiornary-Farsi | front porch | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
front porch	میدان جلو


Other Matches

porch	هشتی
porch	رواق ورودی هشتی
porch	پیشخان
porch	رواق
porch	ایوان
the porch	رواق یا ایوان نامی اتن وشاگردانش بیشتربدانجامیرفتند
porch	سرپوشیده
porch	دالان ایوان
philosophy of the porch	فلسفه زنون
porch dome	دالانگنبدی
philosophy of the porch	فلسفه رواق
back porch	میدان عقب
at front <adv.>	جلو
in front <adv.>	جلو
at the front <adv.>	جلو
in front <adv.>	در جلو
front	نمای ساختمان
at the front	در جلو
up front	پیش -
up front	از پیش
up front	جلو چشم مردم
up front	در انظار
up front	چشمگیر
up front	با صراحت و صداقت
up front	بیپرده پوشی
up front	رک و راست
up front	رک
to go to the front	بجبهه رفتن
in front of	در قبال
to go to the front	داخل جنگ شدن
up front	پیشاپیش
up front <idiom>	روراست ،صحیح
up front	بیعانه
front	جلو
front	خط اول میدان رزم پیشانی
front	جبهه هوا
front	به جلو
front	بازی در سانتر
front	در قبال
front	منادی جبهه جنگ
front	سمت دشمن
front	پیش
front	صف پیش
front	نما طرز برخورد
front	جلودار
front	بطرف جلو روکردن به
front	مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front	درصف جلوقرارگرفتن
front	جبهه
front	فرمان سر روبرو جلو
front	نمای جلو
at front <adv.>	در مقابل
in the front <adv.>	در پیش
at the front <adv.>	در پیش
at the front <adv.>	در مقابل
in the front <adv.>	در مقابل
in front <adv.>	در پیش
at front <adv.>	در پیش
in the front <adv.>	در جلو
at the front <adv.>	در جلو
in the front <adv.>	جلو
front	نمای ساختمان
front	یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
front	بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
at front <adv.>	در جلو
in front <adv.>	در مقابل
wave front	جبهه موج
wave front	جبهه امواج رادیویی
shirt front	پیش سینه
shock front	جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
sight front	دید جلو در نقشه برداری
stationary front	جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
the front door	درجلو
sea front	نمای دریایی شهر
pressure front	جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
shirt front	پیش سینه اهاری
type front	نوعی روش تایپ کردن نامه ها
type front	ماشین تایپ به جلو
water front	جبهه رطوبتی
the front door	درورد
fall front	پیشآمدگیجلویدکور
front lights	چراغهایجلو
front mudguard	گلگیرجلو
front pipe	لولهجلو
front pocket	جیبجلو
front point	میخجلویکفش
front tip	آبپاشنوکاتو
front wheel	چرخجلو
front bench	اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front crawl	شنایکرال
front door	دراصلیساختمان
In the front rank.	درصف جلو
front leg	پایهجلو
front lamp	لامپ جلو
front knob	دستگیریجلویی
front apron	جلویکروات
front beam	شاغولجلویی
front binding	روپوشجلویی
front board	مقوایجلویی
front brake	ترمزجلو
front crossbar	مانعپیشین
front derailleur	درایلرجلویی
front flap	زبانهجلویی
front foil	فلزورقهایجلویی
front footrest	پدالجلویی
front indicator	فشارسنج
front indicator	جلو
shop front	ازاره نمای بنا
front axle	اکسل جلو
front bearing	یاطاقان جلو
front court	نیمهای که به ان حمله میشود
front court	محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front line	خط حمله خط حمله یادفاع
front drop	پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front end	سر جلویی
front end	نرم افزار نهایی
front face	سطح برجسته
front face	پیشانی
front grip	گرفتن میله دست مهتابی
front lighting	روشنایی جلو ساختمان
front liner	سانتر فوروارد
front lines	خط مقدم جبهه
front lines	خطوط مقدم
front lines	خطوط جلو جبهه
front matter	مقدمه
fore front	نمای اصلی
front rake	زاویه شیب
action front	حاضر به تیر
cold front	جبهه هوای سرد
cold front	پیشان هوای سرد
front runner	دونده پیشتاز
front-runner	دونده پیشتاز
front-runners	دونده پیشتاز
front line	9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
warm front	جبهه هوای گرم
front man	جلودار
front man	منادی
front man	پیشرو
front men	جلودار
front men	منادی
front men	پیشرو
front page	سرصفحه
front page	مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front-page	سرصفحه
front-page	مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front matter	پیش گفتار
front panel	مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
popular front	جبهه خلق ملی
front view	جبهه
popular front	ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
front underlock	خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
front wall	دیوار مقابل اسکواش
front wall	دیوار جلو
front view	نمای جلویی
odd front	خط دفاعی 4 نفره
mach front	انتن ماخ سنج
front view	نمای جلو
front view	پیشانی
mach front	میله انتن سرعت سنج هواپیما
home front	عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
popular front	جبهه ملی
front strain	کرنش پیچشی
popular front	ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
front wing	گلگیر جلوی اتومبیل
front office	سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front panel	تابلوی جلو دار
front putty	بتونه جلو
front rank	صف جلو
front race	پیشتازی
front raise	تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
front sight	مگسک
popular front	لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
to tailgate the motorist in front	سر به دم حرکت کردن [اصطلاح روزمره]
front wheel suspension	اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
front wheel brake	ترمز چرخ جلو
front wheel drive	محرک چرخهای جلو
upper cold front	جبههوایبسیارسرد
front axle bearing	یاطاقان اکسل جلو
to tailgate the motorist in front	دمرانی کردن [اصطلاح روزمره]
to show a bold front	جسارت کردن
front door [of house]	در جلویی [ساختمان]
front door [of house]	ورودی
to push to the front [of line]	داخل صف زدن
outside kick and front headlock	گرفتن دست راست بادست چپ و چرخاندن ازروی پشت
outside kick and front headlock	قفل کردن سرحریف
outside kick and front headlock	لنگ تندر
to show a bold front	پر رویی کردن
to front a house with marble	نمای خانهای رابامرمرساختن
front door [of house]	در ورودی
friendly front end	طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
front axle drive	محرک اکسل جلو
front axle housing	پوسته اکسل جلو
put up a good front <idiom>	وانمودبه خوشحالی ،تظاهر به خوشحال بودن
You are roasting yourself in front of the fire .	خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
It was printed on the front page .	در صفحه اول روز نامه چاپ شد
front axle suspension	اویزش یا تعلیق اکسل جلو
The car in front is obstructintg us.	اتوموبیل جلویی به ما راه نمی دهد
front top pocket	جیببالایجلویشلوار
upper warm front	جبهههوایبسیارگرم
front de liberation national	جبهه ازادی بخش ملی سازمان جنگجویان الجزایرکه در فاصله 4591 تا2691 برای پایان دادن به سلطه فرانسویان در الجزایر