Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
front putty
بتونه جلو
Other Matches
putty
بطانه
putty
اندود اب واهک
putty
بطونه
putty
بطونه کشیدن بطانه
putty
بطانه کردن
putty
بتونه اب بندی
putty
بتونه
putty
زاموسقه
putty
ادم ساده وزود باور
putty
بتونه کردن
putty
زاموسقه زدن
putty
سرنج
putty knife
کارتک
[ابزار]
putty powder
گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند
glazier's putty
بتونه شیشه بری
jeweller's putty
گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند
socket putty
[بطانه دو راهی لوله]
painter's putty
بتونه
linseed oil putty
بطانه روغن بزرک
red lead putty
سرنج
red lead putty
بطانه سرنج
to go to the front
داخل جنگ شدن
up front
رک و راست
up front
رک
up front
از پیش
in front of
در قبال
to go to the front
بجبهه رفتن
at front
<adv.>
جلو
up front
چشمگیر
up front
بیعانه
up front
پیشاپیش
up front
پیش -
up front
با صراحت و صداقت
up front
<idiom>
روراست ،صحیح
at the front
در جلو
front
نمای ساختمان
up front
جلو چشم مردم
up front
بیپرده پوشی
up front
در انظار
front
در قبال
front
جبهه
front
درصف جلوقرارگرفتن
front
مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front
بطرف جلو روکردن به
front
منادی جبهه جنگ
front
جلودار
front
فرمان سر روبرو جلو
front
صف پیش
front
سمت دشمن
front
بازی در سانتر
front
به جلو
front
نمای جلو
front
نمای ساختمان
front
جبهه هوا
front
خط اول میدان رزم پیشانی
front
جلو
front
یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
front
نما طرز برخورد
in front
<adv.>
در جلو
in the front
<adv.>
در پیش
at the front
<adv.>
در پیش
in front
<adv.>
در پیش
front
پیش
at front
<adv.>
در جلو
at front
<adv.>
در پیش
in the front
<adv.>
در جلو
at the front
<adv.>
در جلو
at front
<adv.>
در مقابل
in front
<adv.>
در مقابل
in front
<adv.>
جلو
front
بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
in the front
<adv.>
در مقابل
at the front
<adv.>
در مقابل
at the front
<adv.>
جلو
in the front
<adv.>
جلو
sea front
نمای دریایی شهر
shirt front
پیش سینه اهاری
wave front
جبهه موج
shirt front
پیش سینه
shock front
جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
sight front
دید جلو در نقشه برداری
stationary front
جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
the front door
درجلو
the front door
درورد
type front
نوعی روش تایپ کردن نامه ها
wave front
جبهه امواج رادیویی
type front
ماشین تایپ به جلو
water front
جبهه رطوبتی
front lights
چراغهایجلو
front lamp
لامپ جلو
front leg
پایهجلو
front mudguard
گلگیرجلو
front pipe
لولهجلو
front pocket
جیبجلو
front point
میخجلویکفش
front tip
آبپاشنوکاتو
front wheel
چرخجلو
front bench
اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front crawl
شنایکرال
front door
دراصلیساختمان
In the front rank.
درصف جلو
front knob
دستگیریجلویی
front indicator
جلو
front sight
مگسک
fall front
پیشآمدگیجلویدکور
front apron
جلویکروات
front beam
شاغولجلویی
front binding
روپوشجلویی
front board
مقوایجلویی
front brake
ترمزجلو
front crossbar
مانعپیشین
front derailleur
درایلرجلویی
front flap
زبانهجلویی
front foil
فلزورقهایجلویی
front footrest
پدالجلویی
front indicator
فشارسنج
shop front
ازاره نمای بنا
front axle
اکسل جلو
front bearing
یاطاقان جلو
front court
نیمهای که به ان حمله میشود
front court
محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front line
خط حمله خط حمله یادفاع
front drop
پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front end
سر جلویی
front end
نرم افزار نهایی
front face
سطح برجسته
front face
پیشانی
front grip
گرفتن میله دست مهتابی
front lighting
روشنایی جلو ساختمان
front liner
سانتر فوروارد
front lines
خط مقدم جبهه
front lines
خطوط مقدم
front lines
خطوط جلو جبهه
front matter
مقدمه
fore front
نمای اصلی
front rake
زاویه شیب
action front
حاضر به تیر
cold front
جبهه هوای سرد
cold front
پیشان هوای سرد
front runner
دونده پیشتاز
front-runner
دونده پیشتاز
front-runners
دونده پیشتاز
front line
9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
warm front
جبهه هوای گرم
front man
جلودار
front man
منادی
front man
پیشرو
front men
جلودار
front men
منادی
front men
پیشرو
front page
سرصفحه
front page
مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front-page
سرصفحه
front-page
مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front matter
پیش گفتار
front wing
گلگیر جلوی اتومبیل
front wall
دیوار جلو
popular front
جبهه خلق ملی
front underlock
خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
popular front
جبهه ملی
popular front
ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
front view
نمای جلویی
front view
نمای جلو
front view
پیشانی
front view
جبهه
odd front
خط دفاعی 4 نفره
mach front
انتن ماخ سنج
front wall
دیوار مقابل اسکواش
mach front
میله انتن سرعت سنج هواپیما
home front
عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
popular front
لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
pressure front
جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
front panel
تابلوی جلو دار
front panel
مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front porch
میدان جلو
front race
پیشتازی
front office
سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front rank
صف جلو
front raise
تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
popular front
ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
front strain
کرنش پیچشی
front axle housing
پوسته اکسل جلو
front door
[of house]
در ورودی
front axle drive
محرک اکسل جلو
front wheel suspension
تعلیق چرخهای جلو
upper cold front
جبههوایبسیارسرد
front wheel suspension
اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
front wheel drive
محرک چرخهای جلو
front axle bearing
یاطاقان اکسل جلو
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
front wheel brake
ترمز چرخ جلو
to show a bold front
جسارت کردن
to push to the front
[of line]
داخل صف زدن
front door
[of house]
در جلویی
[ساختمان]
outside kick and front headlock
گرفتن دست راست بادست چپ و چرخاندن ازروی پشت
front door
[of house]
ورودی
outside kick and front headlock
قفل کردن سرحریف
outside kick and front headlock
لنگ تندر
to front a house with marble
نمای خانهای رابامرمرساختن
upper warm front
جبهههوایبسیارگرم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com