Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 103 (7 milliseconds)
English	Persian
functional finance	سیاست مالی اصولی
functional finance	سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
Other Matches
finance	بودجه چیزی را تهیه کردن
finance	تامین هزینه پولی
finance	پرداخت هزینه
finance	رسته دارایی دارایی
finance	قسمت مالی یا دارایی
finance	مالی
finance	دارایی
finance	مالیه
finance	علم دارایی تهیه پول کردن
finance	درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finance	سرمایه گذاری
finance	علم مالیه
finance officer	افسر مالی
finance officer	افسر دارایی
finance office	اداره دارایی
debt finance	افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
finance ministry	وزارت دارایی
finance company	شرکت تامین مالی
finance house	موسسه مالی
finance house	شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
finance markets	بازارهای مالی
finance company	شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
finance ministry	وزارت دارائی
bridge finance	وام موقتی [تا دریافت وام اصلی ]
minister of finance	وزیر اقتصاد
the finance minister is up	سخن میگوید
the finance minister is up	وزیر مالیه
public finance	مالیه عمومی
private finance	مالیه خصوصی
national finance	مالیه ملی
international finance	مالیه بین الملل
international finance corporation	شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
The ministry of economic affairs and finance	وزارت امور اقتصاد و دارایی
functional	رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار
functional <adj.>	عملی
functional	اصول مبادی
functional	مشخصاتی که نتایجی که تولید یک برنامه را معرفی می کنند
functional <adj.>	مناسب
functional <adj.>	کارکردی
functional	وابسته به وفایف اعضاء وفیفهای
functional	وابسته به شغل وپیشه
functional	وفیفه دار
functional	تابعی وفیفه مندی
functional	اصلی
functional	اساسی
functional	در حال کار
functional	کارکردی
functional <adj.>	قابل اجرا
functional <adj.>	قابل استفاده
functional <adj.>	به درد بخور
functional	مربوط به نحوه کار چیزی
functional <adj.>	بدرد خور
functional	سخت افزار یا نرم افزاری که آن طور که باید کار میکند
functional <adj.>	دارای مزیت
functional <adj.>	باصرفه
functional <adj.>	مفید
functional <adj.>	درست
functional <adj.>	اجرا شدنی
functional <adj.>	هدفمند
functional <adj.>	شایسته
functional <adj.>	سودمند
functional	تابعی
functional validation	اعتباریابی کارکردی
functional analysis	آنالیز تابعی [ریاضی]
functional blindness	نابینایی کارکردی
functional defect	نقص کارکردی
functional unit	واحد در حال کار واحد تابعی
functional autonomy	خود مختاری کارکردی
functional deafness	ناشنوایی کارکردی
functional programming	برنامه نویسی تابعی
functional maps	نقشههای کارکردی
functional group	گروه عاملی
functional distribution	توزیع درامدبه عوامل تولید و مطالعه نحوه این توزیع
functional distribution	توزیع اساسی
functional disorders	اختلالهای کارکردی
functional diagram	نمودار وفیفه مندی
functional design	طرح وفیفهای
functional design	طرح وفیفه مندی
functional description	شرح وفیفهای
functional character	دخشه وفیفه بندی
functional fixedness	تثبیت کارکردی
functional specification	مشخصه عملیاتی
functional shift	تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
functional team	تیم اجرایی
functional team	تیم عمل کننده
functional unit	واحد وفیفه مند
functional unit	واحد در حال کار
functional relationship	رابطه تابعی
functional relation	رابطه تابعی
functional psychosis	روان پریشی کارکردی
functional unit	واحدعملیاتی
functional psychology	روانشناسی کارکردی
functional condition code	کد یا علامت مشخصات عمل کرد مهمات
functional units of a computer	واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
functional principle [Technology]	کارکرد
functional distribution of income	توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
functional principle [Technology]	عاملیت
functional residual capacity	فرفیت باقیمانده عملی
directive effect of functional groups	اثر جهت دهندگی گروههای عاملی
activating effect of functional group	گروه زیاد کننده فعالیت
activating effect of functional group	گروه فعال ساز

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com