Total search result: 92 (6 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
functional maps |
نقشههای کارکردی |
|
|
Other Matches |
|
maps |
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی |
maps |
روش انتساب آدرس مخصوص به هر پورت |
maps |
در ریزکامپیوتر به جای محلی از حافظه |
maps |
با آدرسهای اختصاص داده شده به وسیله ورودی یا خروجی کامپیوتر به طوری که قابل دستیابی باشند گویی محلی از حافظه هستند |
maps |
رسم یا نشان دادن روش ابتدایی صفحه کلید |
maps |
نموداری که طرح داخل حافظه کامپیوتر یا نواحی ارتباطی را نشان میدهد |
maps |
بازیابی داده و نمایش آن به صورت نقشه |
maps |
نگاشتن طرح |
maps |
پورت ورودی /خروجی که قابل دستیابی است انگار که محلی از حافظه در محدوده آدرس طبیعی CPU باشد |
maps |
شرح نحوه ارتباط رکوردها و فیلدها در پایگاه داده ها |
maps |
نقشه |
maps |
نگاشت |
maps |
نگاشتن |
maps |
نقشه کشیدن |
maps |
ترسیم کردن |
maps |
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن |
maps |
نقشه برداشتن از |
maps |
رسم کردن |
topographic maps |
نقشههای ساختاری |
relief maps |
نقشههای توپوگرافی نقشههای هندسی زمین |
projection maps |
نقشههای فرافکنی |
topographic maps |
نقشههای توپوگرافی یانقشههای هندسی زمین |
functional <adj.> |
قابل استفاده |
functional <adj.> |
کارکردی |
functional <adj.> |
مناسب |
functional <adj.> |
عملی |
functional <adj.> |
قابل اجرا |
functional <adj.> |
سودمند |
functional <adj.> |
به درد بخور |
functional <adj.> |
بدرد خور |
functional <adj.> |
دارای مزیت |
functional <adj.> |
باصرفه |
functional <adj.> |
مفید |
functional <adj.> |
اجرا شدنی |
functional <adj.> |
هدفمند |
functional <adj.> |
شایسته |
functional <adj.> |
درست |
functional |
وابسته به وفایف اعضاء وفیفهای |
functional |
مربوط به نحوه کار چیزی |
functional |
سخت افزار یا نرم افزاری که آن طور که باید کار میکند |
functional |
رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار |
functional |
مشخصاتی که نتایجی که تولید یک برنامه را معرفی می کنند |
functional |
اصول مبادی |
functional |
اصلی |
functional |
اساسی |
functional |
تابعی |
functional |
کارکردی |
functional |
در حال کار |
functional |
تابعی وفیفه مندی |
functional |
وفیفه دار |
functional |
وابسته به شغل وپیشه |
functional disorders |
اختلالهای کارکردی |
functional unit |
واحد در حال کار واحد تابعی |
functional unit |
واحدعملیاتی |
functional validation |
اعتباریابی کارکردی |
functional autonomy |
خود مختاری کارکردی |
functional shift |
تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری |
functional analysis |
آنالیز تابعی [ریاضی] |
functional distribution |
توزیع درامدبه عوامل تولید و مطالعه نحوه این توزیع |
functional unit |
واحد در حال کار |
functional unit |
واحد وفیفه مند |
functional team |
تیم عمل کننده |
functional programming |
برنامه نویسی تابعی |
functional blindness |
نابینایی کارکردی |
functional fixedness |
تثبیت کارکردی |
functional finance |
سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی |
functional finance |
سیاست مالی اصولی |
functional character |
دخشه وفیفه بندی |
functional distribution |
توزیع اساسی |
functional diagram |
نمودار وفیفه مندی |
functional design |
طرح وفیفهای |
functional design |
طرح وفیفه مندی |
functional description |
شرح وفیفهای |
functional defect |
نقص کارکردی |
functional deafness |
ناشنوایی کارکردی |
functional group |
گروه عاملی |
functional psychology |
روانشناسی کارکردی |
functional psychosis |
روان پریشی کارکردی |
functional relation |
رابطه تابعی |
functional relationship |
رابطه تابعی |
functional specification |
مشخصه عملیاتی |
functional team |
تیم اجرایی |
functional residual capacity |
فرفیت باقیمانده عملی |
functional distribution of income |
توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید |
functional units of a computer |
واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر |
functional principle [Technology] |
عاملیت |
functional principle [Technology] |
کارکرد |
functional condition code |
کد یا علامت مشخصات عمل کرد مهمات |
directive effect of functional groups |
اثر جهت دهندگی گروههای عاملی |
activating effect of functional group |
گروه فعال ساز |
activating effect of functional group |
گروه زیاد کننده فعالیت |