Dictiornary-Farsi | gear change box | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (10 milliseconds)

English	Persian
gear change box	جعبه تعویض دنده
gear change box	گیربکس


Search result with all words

change gear	چرخ دندانه تبدیل
change gear mechanism	مکانیزم چرخ دندانه تبدیل
steering column gear change	اتصال چرخ دنده فرمان
Other Matches

to change to the better	تبدیل به احسن کردن
to change to the better	بهتر شدن
to change one's course	خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
to change for the better	بهترشدن
to change for the better	تبدیل به بهترشدن
change over	عوض کردن [هواپیما]
change down	به دنده سنگین حرکت کردن
Where do I change for ... ?	برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
change up	جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
Where do I change for ... ?	برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
Keep the change.	بقیه پول مال خودتان.
May I change this?	آیا ممکن است این را عوض کنم؟
change over	انتقال بانکی
Try to be serious for a change .	شوخی رابگذار کنار
change [in something] [from something]	تغییر [در یا از چیزی]
change over	تغییر روش تغییر رویه
change	تغییر کردن تغییر دادن
change	تغییر کردن عوض شدن
change	معاوضه کردن خردکردن
change	عوض کردن
change	رکوردی که حاوی داده جدید برای بهنگام سازی رکورد اصلی است
change	چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند
change	تعویض مبادله
change	تغییر دادن
change	دگرگونی
change	تغییر دادن تبدیل
change	معاوضه
change	تبدیل
change	نواری که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد استفاده شده برای بهنگام سازی فایل اصلی است
change	استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change	دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
change	متفاوت ساختن چیزی
change	تغییر
change	پول خرد مبادله
change	عوض کردن تغییردادن
change	فایل که حاوی رکوردهایی برای بهنگام سازی فایل اصلی است
design change	تغییر طرح
frequency change	تبدیل بسامد
speed change	تغییر سرعت یا تعویض عده دور
Go and change your trousers.	برو شلوارت را عوض کن
dimensional change	تغییر اندازه
change over switch	کلید تبدیل
change over contact	کنتاکت تغییر دهنده
change of heart <idiom>	تغیر عقیده دادن
frequency change	تغییر بسامد
Do I have to change trains?	آیا باید قطار عوض کنم؟
change (one's) mind <idiom>	مغز کسی را شستشو دادن
eutectic change	تبدیل مایع به جسم جامدزودگداز
change spin	چرخیدن با تغییر پا
Do I have to change busses?	آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
I'd like some small change.	من قدری پول خرد میخواهم.
change (one's) tune <idiom>	تغیر نظر
ecological change	تغییربوم شناختی
ecological change	دگرگونی بوم شناختی
design change	تغییر شکل کالا
You have to change at London.	شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
pressure change	تغییراتفشار
isothermal change	تغییرات هم دما
it is insusceptible of change	اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
to change ones mind	تغییر رای دادن
to change ones condition	زن گرفتن شوهرکردن
to change one's tune	تغییر عقیده دادن
to change one's countenance	تغییر قیافه یا رنگ دادن
to change money	خردکردن یامبادله کردن پول
to change colour	رنگ برنگ شدن
to change colour	تغییر رنگ دادن
minor change	خرد تغییر
oil change	تعویض روغن
physical change	تغییرات فیزیکی
susceptible of change	تغییر پذیر
susceptible of change	مستعد تغییر
quick change	بازیگری که زودبه زودهیئت خودرابرای بازی دیگرعوض کند
to change ones mind	منصرف شدن
illumination change	تعویض روشنایی
to change ones condition	عروسی کردن
small change	ناچیز
small change	کم اهمیت
small change	کم ارزش
small change	پول خرد
short-change	حق کشی کردن
short-change	گوشبری کردن
short-change	کلاهبرداری کردن
short-change	کش رفتن
short-change	کمتر پول دادن
short-change	مغبون کردن
transaction on change	معامله در بورس
to chop and change	پیوسته تغییررای دادن
to chop and change	دو دل بودن
to change the tack	تغییر رویه دادن
secular change	تغییر قرنی
to leave everything as it is [not to change anything]	رسوم قدیمی را ثابت [دست نخورده] نگه داشتن
Would you change the lamp please?	آیا ممکن است لطفا لامپ را عوض کنید؟
change beat	تبادل ضربه
change court	تعویض زمین
change hands	دست بدست رفتن
to change hands	دست بدست رفتن
change in demand	تغییر تقاضا
agent de change	دلال ارزی
I have no small change.	من پول خرد ندارم.
aspect change	تغییرات منظری هدف
change of edge	تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
aspect change	تغییرمنظر هدف از دید رادار
to undergo a change	تغییر یافتن
to change somebody's ways	رفتار و کردار کسی را کاملا تغییر دادن
counter-change	نقش شطرنجی
change in pennies	پول خردبه پنی
change in supply	تغییر عرضه
change lever	اهرم تغییر دهنده
change of pace	جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
change of life	یائسگی
change of leg	وادار کردن اسب به تغییر پادر چهارنعل کوتاه
change of place	تغییر مکان
change of station	انتقال تعویض محل خدمت
change of engagement	وادار کردن حریف به تغییرمسیر شمشیر
Would you change the tyre please?	آیا ممکن است لطفا لاستیک را عوض کنید؟
change of curvature	دگر خم
change of scene	تغییرمنظره
change of station	تغییر محل ماموریت
change of speed	تغییر سرعت
change of clothes	جامه واگردان
change of curvature	تغییر انحنا
change of service	تعویض سرویس والیبال
Do you have some change for the parking meter?	آیا شما پول خرد برای پارکومتر دارید؟
indeterminate change of station	انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
band change switch	کلید تغییر باند فرکانس
volume change of concrete	تغییر حجم بتن حاصل ازانقباض و انبساط
component change order	دستورالعمل تغییر یک نیروی شرکت کننده در عملیات
reverse slide change	تعویضاسلایدوارونه
component change order	دستور تغییر قطعات یک وسیله
change sign key	کلیددکمهتغییرات
forward slide change	تعویضاسلایدجلویی
date of change of acountability	تاریخ تسویه حساب
change horses in midstream <idiom>	وسط کارمهمی نقشه یا رئیس را عوض کردن
Is there enough time to change trains?	آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
quick change gearbox	جعبه دنده نورتون
change of operation control	تغییر در نوع کنترل عملیاتی یاتعویض ان
permanent change of station	تغییر مکان دایمی
I'd like to change some 1000 euro.	میخواهم ۱۰۰۰ یورو را تبدیل کنم.
permanent change of station	تغییر محل دایمی یکان انتقال دایم
Can you change these traveller's cheques?	آیا میتوانید این چکهای مسافرتی را به پول نقد تبدیل کنید؟
gear	دنده
gear	انتقال دادن
in gear	دایر
in gear	اماده
in gear	اماده حرکت
gear	ابزار وسایل لباس مخصوص
gear	جعبه دنده
out of gear	خراب
gear	مجموع چرخهای دنده دار
out of gear	ازهم سواشده
gear	ادوات
gear	افزار
gear	الات جامه
gear	پوشش دنده دار
out of gear	ازدنده بیرون افتاده
gear	کردن اماده کارکردن
gear	پوشانیدن
gear	چرخ دنده
to go out of gear	خراب شدن
gear	اسباب لوازم
to go out of gear	مختل شدن ازکارافتادن
gear in	درگیری دو چرخ دنده
to gear up	باعوض کردن دنده تندکردن
to gear down	باعوض کردن دنده کندکردن
get in gear [get into gear] <idiom>	بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
gear in	درگیر شدن
image phase change coefficient	ثابت فازی
Change at London and get a local train.	در لندن عوض کنید و یک قطار محلی سوار شوید.
gear box	جعبه دنده گیرباکس
riot gear	نوعیلباسخاصپلیسضدآشوب
switch gear	وسیله اتصال
gear shift	دسته دنده اتومبیل
gear housing	پوششچرخدنده
get one's rear in gear <idiom>	عجله کردن
high gear <idiom>	آخر سرعت
spur gear	دنده مهمیزی دنده خاردار
gear wheels	چرخ های دندانه دار
steering gear	دنده فرمان
steering gear	دنده سکان
steering gear	جعبه دنده فرمان
steering gear	جعبه فرمان
step up gear	چرخ دنده افزاینده
sun gear	چرخ دنده خورشیدی
gear cable	کابلچرخدنده
gear lever	دسته دنده اتومبیل
gear stick	دسته دنده اتومبیل
training gear	گردونه در سمت
transmission gear	چرخ دنده انتقال
tumble gear	چرخ واسطه
tumble gear	چرخ دنده واسطه
valve gear	مکانیزمی که برای بحرکت دراوردن سوپاپهای موتورپیستونی
worm gear	دنده مارپیچی
worm gear	دنده مورب
worm gear	دنده حلزونی پیچ حلزونی
worm gear	چرخ دنده حلزونی
bathing gear	لباس شنا [حمام]
timing gear	چرخ دنده میل بادامک
bathing gear	لوازم شنا [حمام]
synchromesh gear	گیربکس سنکرون
gear wheels	چرخ دنده ها