Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
give a person in charge
کسی را تحویل پلیس دادن
Other Matches
bring a charge home to a person
اتهامی را گردن کسی انداختن
to give in charge
تسلیم کردن
to give in charge
سپردن
give in charge
سپردن
give in charge
تحویل پلیس دادن
to give ones heart to a person
دل بکسی دادن
Give me a call! or
[Give me a ring!]
به من زنگ بزنید
[بزن]
!
charge
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge
که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge
محفظهای
charge
مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge
بدهکار کردن
charge
شارژ کردن شارژ
charge
بار کردن
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
اتهام
in charge
متصدی
charge some one with
به عهده کسی گذاشتن
on charge of
به اتهام
take over in charge
تصدی
in charge
<adj.>
مسئول
in charge
<adj.>
پاسخگو
(in) charge of something
<idiom>
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
be charge with
متهم شدن به
take over in charge
تحت اختیار دراوردن
charge
حمله به حریف
charge
عهده داری
charge
گماشتن
charge
بار مسئولیت
like charge
شارژ همنام
like charge
قطبهای همنام
charge
حمله اتهام
charge
وزن
charge
دستگاه با ماده منفجره
in charge
<idiom>
مسئول بودن
in the charge of
<idiom>
تحت مراقب یا نظارت
charge
هزینه
charge
تصدی
charge
عهده دارکردن
charge
وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge
بار الکتریکی
charge
متهم کردن
charge
خرج
charge
خرج منفجره
charge
پر کردن
charge
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge
بار
charge
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge
خطای حمله
charge
موردحمایت
charge
پرکردن
charge
مطالبه بها
charge
زیربار کشیدن
charge
متهم ساختن
to w anything out of a person
چیزیرا ازکسی دراوردن
to w anything out of a person
چیزیرا به ریشخند ازکسی گرفتن
no person other than yourself
به غیر از شما هیچکس
the first person
اول شخص
the first person
سخن شنو
to be under a person p
زیرحمایت کسی نبودن
to believe in a person
بکسی ایمان اوردن
person of f.
شخص برجسته یا با نفوذ
the second person
دوم شخص
to think well of a person
درباره کسی خوش گمان بودن
the third person
سوم شخص
the first person
نخستین شخص متکلم
the third person
غائب
yo have an a of a person
بحضور کسی بار یافتن
to be in with a person
با کسی رفیق بودن
on be on to a person
از قصد کسی اگاه بودن
the second person
سخن شنو
to do away with a person
سرکسیرازیراب کردن
keep on at a person
کسی را با سرزنش وتقاضاهای پی درپی بستوه اوردن
Such and such a person .
فلان کس
the second person
مخاطب
the first person
سخنگو
to know a person
کسیرا شناختن
in person
بنفسه
second person
دوم شخص
new person
<idiom>
شخص دیگری شدن ،بهترشدن
third person
سوم شخص
person
بشر
person
شخصیت
person
شخص
person
هیکل
person
وجود ذات
person
کس
person
ادم
person
نفر
first person
صیغه اول شخص
first person
اول شخص
second person
ربط کلمه به شخص دوم
per person
هر نفر
to keep up with a person
باکسی برابربودن
to i.of a person about s.th
چیزی را از کسی جویا شدن
no person
هیچکس
to take the p of a person
طرف کسیرا گرفتن
such and such a person
یک زیدی
to take the p of a person
ازکسی طرفداری کردن
per person
هر شخص
such and such a person
یک کسی
such and such a person
فلانی فلان کس
to take a person at an a
کسیراغافلگیرکردن یابراوپیشدستی کردن
residual charge
بار الکتریکی مانده
point charge
بار نقطهای
free of charge
رایگان
import charge
حقوق واردات
free of charge
معاف از حقوق گمرکی
plaster charge
خرج انفجاری افشان
import charge
هزینه واردات
formal charge
بار قراردادی
free of charge
مجانی
extra charge
هزینه فوق العاده
furnace charge
شارژ کوره
full charge
خرج کامل توپ
export charge
حقوق صادرات
export charge
هزینه صادرات
export charge
تعرفه صادرات
import charge
تعرفه واردات
to charge a gun
خرج در تفنگ گذاشتن
handing charge
هزینه باربری
negative charge
بار منفی
What is the charge per day?
کرایه روزانه چقدر است؟
Do you charge for the baby?
آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What's the charge per mile?
اجاره هر مایل چقدر است؟
What's the charge per week?
اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per day?
اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
minimum charge
حداقل قیمت
minimum charge
حداقل هزینه
hard charge
بشدت و حداکثر سرعت راندن
multisection charge
خرج چندقسمتی
sticky charge
خرج چسبنده
melting charge
شارژ ذوب
induced charge
بار القاء شده
impulse charge
نیروی محرکه اولیه
impulse charge
خرج محرکه
ignition charge
خرج اشتعال
ignition charge
خرج احتراق
mobile charge
بار متحرک
multisection charge
خرج چند کیسهای
What's the charge per hour?
کرایه هر ساعت چقدر است؟
normal charge
خرج معمولی توپ
charge hand
کارگر معمولی
baton charge
حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge indicator
اندازهشارژ
zero charge potential
پتانسیل بار صفر
electrostatic charge
بار الکتریسیته ساکن
[که در اثر مالش بوجود می آید.]
volume charge
بار حجمی
unlike charge
قطب غیر همنام
trickle charge
پر کردن اهسته
total charge
بارگذاری کامل
charge nurse
سر پرستار
community charge
گونهایمالیات
nuclear charge
بار هسته
nucleon charge
بار نوکلئون
officer in charge
افسر مسئول
officer in charge
افسر مسئول اجرا
partial charge
بار جزیی
doctor in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
physician in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
toll charge
باج
charge d'affaires
کاردار
section charge
خرج چند قسمتی
bound charge
بار بسته
boost charge
ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
shaped charge
خرج گود
shaped charge
خرج مقعر
bank charge
هزینههای بانکی
snow charge
بار برف
surface charge
بار سطحی
supplementary charge
خرج یدکی خرج اضافی
soaking charge
بار سولفات زدای
space charge
بار پیرامونی
space charge
ناحیه بار فضا
supplementary charge
خرج تکمیلی
bring a charge against someone
به کسی تهمت زدن
bursting charge
خرج تلاش
satchel charge
خرج خورجینی
satchel charge
خرج کیسهای
charge cavity
فرفیت بار
charge balance
موازنه بار
section charge
خرج جزء جزء
plaster charge
خرج شراپنل
charge and discharge
محل بارگیری و باراندازی
charge account
حساب بدهی مشتری
charge a sum to
مبلغی را به حساب .....گذاشتن
charge a kiln
چیدن کوره
carrying charge
هزینه حمل و نقل
bursting charge
بار انفجاری
bursting charge
خرج منفجرکننده
accumulator charge
بارگیری اکومولاتور
service charge
سرویس مهمانخانه وغیره
charge sheets
ورقه حاوی مشخصات متهم
explosive charge
دستگاه با ماده منفجره
elementary charge
بار الکترون
[فیزیک]
elementary charge
بار بنیادی
[فیزیک]
statement of charge
اعلام اتهامات
statement of charge
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
charge carrier
حامل بار
[فیزیک]
[شیمی]
[مهندسی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com