English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
glass cloth کهنه شیشه پاک کن
glass cloth شیشه پاک کن
Other Matches
cloth قماش
cloth کتان
cloth پارچه
to d. the cloth رومیزی را برداشتن
cloth روکش پارچهای
wire cloth تور سیمی پارچه سیمی پرده سیمی
to hem a cloth لبه پارچهای راتوگذاشتن
cloth merchant پارچه فروش
cloth merchant بزاز
A bale of cloth. یک توپ پارچه
foot cloth زین پوش
to d. a cloth red پارچه ایی را رنگ قرمز زدن
tea cloth دستمال برای خشکاندن فنجان ها
abrasive cloth سمباده از جنس پارچه
foot cloth قالیچه
tea cloth پارچه روی سینی یا میز چای
floor cloth قسمی مشمع فرشی
foot cloth پای انداز
corded cloth پارچه راه راه
crocus cloth پارچه زبری که اکسید فریک قرمزرنگ فریف و ریزسایندهای روی سطح ان قرارگرفته و برای جلا دادن فلزات بکارمیرود
feeding cloth مایه رسان
oiled cloth پارچه روغنی
empire cloth پارچه روغنی
emery cloth کاغذ سمباده
blind cloth پردهکرکره
to lay the cloth سفره چیدن
double cloth پارچه دولا
dish cloth قاب دستمال
wax cloth مشمع فرشی
cloth roller پیچندهپارچه
face cloth لیف
crumb cloth زیرمیزی
to lay the cloth میزگذاردن
feeding cloth پنبه رسان
sail cloth پارچه بادبانی یا شراعی
grille cloth پارچه بلندگو
hammer cloth دیزپرده
saddle cloth پارچه زیر یا روی زین باشماره اسب
right side of a cloth روی پارچه
impregnated cloth پارچه اغشته
loin cloth لنگ
waist cloth لنگ
gold cloth زری
pack cloth لفاف بارپیچی
oil cloth پارچه مشمعی
oil cloth مشمع
neck cloth دستمال گردن
cloth-hall محل داد و ستد
foot cloth غاشیه
gold cloth زربفت
hunger cloth پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
table cloth رومیزی
table cloth سفره
neck cloth کاشکول نظامی
felt cloth پارچه های نمدی
cloth-hall بازار
varnished cloth پارچه اغشته
silk cloth پارچه ابریشمی
sweat cloth عرق گیر
silk cloth حریر
Cut your coat according to your cloth. <proverb> کت ات را به اندازه پارچه ات ببر.
wrong side of a cloth پشت پارچه
To smooth out a cloth by ironing it . پارچه را با اطوصاف کردن
This cloth dosent shrink in the wash. این پارچه در آب جمع نمی شود
looking glass self خود ایینهای
glass لیوان یخ
looking glass اینه
looking glass ایینه
to f. glass شیشه گری کردن
glass گیلاس جام
glass شیشه ذره بین عدسی
glass شیشه الات
glass الت شیشهای
glass صیقلی کردن
glass عینک
glass شیشه گرفتن
glass عدسی
glass عینک دار کردن شیشهای کردن
looking-glass ائینه
glass ایینه شیشه دوربین
glass استکان
glass زجاج
glass شیشه
glass ابگینه
glass لیوان
glass دستگاه ارتفاع سنج دوربین
glass دستگاه بارومتر
safety glass شیشه بی خطراتومبیل
safety glass شیشه نشکن
safety glass شیشه ایمنی
safety glass شیشه اطمینان
security glass شیشه ایمنی
safety glass عینک ایمنی
obscured glass شیشه مات
crown glass شیشه پنجره [در قرن نوزدهم انگلیس]
opaque glass شیشه کدر
opera glass دوربین مخصوص اپرا
ornamental glass شیشه تزئینی
objective glass عدسی شیئی
wire glass شیشه دارای شبکه سیمی در متن ان
pier glass ایینه قدی
race glass دوربین ویژه برای تماشای مسابقه
rain glass میزان سنج
sheet glass شیشه ورقی
rain glass میزان الهوا
rolled glass شیشه نورد خورده
obscured glass شیشه تار
security glass شیشه نشکن
water glass لیوان اب
water glass شیشه مایع
liqueur glass جام لیکور
weather glass هواسنج میزان الهوا
glass sphere گویشیشهای
glass slide اسلایدشیشهای
glass roof سقفشیشهای
wired glass شیشه دارای شبکه سیمی در متن ان
glass dome برآمدگیشیشهای
beer glass لیوانآبجو
glass cover پوشششیشهای
bordeaux glass گیلاسمخصوصشرابفرانسوی
brandy glass گیلاسکنیاک
cocktail glass لیوانمخصوصمشروب
champagne glass گیلاسگردشامپاین
burgundy glass بورگندی
water glass اب شیشه
water glass شیشه محلول
sheet glass شیشه جام
sight glass شیشه مرئی
soluble glass سدیم سیلیکات
soluble glass شیشه مایع
spun glass شیشه تاب خورده
spun glass شیشه مذاب الیاف مانند
spun glass شیشه ریسیده
spy glass تلسکپ یادوربین کوچک
stined glass شیشه رنگی
tempered glass شیشه ابداده
There is a glass missing. یک لیوان کم است.
a glass of water یک لیوان آب
glass fibre فایبرگلاس
hock glass جام پایهبلند
port glass جام شرابقرمزوشیرینپرتقالی
watch glass شیشه ساعت
burgundy glass لیوان
glass frit شیشه متخلخل
glass blowing شیشه گری
glass blower شیشه گر
gauge glass درجه اب
frosted glass شیشه مات
frosted glass شیشه کدر
flint glass فرف بلور
flint glass بلور
finger glass فرف انگشت شوئی
glass bulb حباب شیشهای
glass cutter الماس شیشه بری
glass fibers الیاف شیشه
glass eyed بی حالت
glass eyed کور
glass eye چشم مصنوعی
glass eye چشم شیشهای
glass eye عینک
glass electrode الکترود شیشهای
glass dust خرده شیشه
glass cutter شیشه بر
field glass عدسی درونی دوربین یاذره بین
field glass دوربین صحرایی
cast glass شیشه جام ریختگی
burning glass عینک جوشکاری
burning glass عدسی محدب یاایینه مقعر
burning glass ذره بین
bell glass مردنگی
plate glass شیشه سنگ شیشه تختهای
plate glass شیشه لوحی
magnifying glass ذره بین
cast glass شیشه ریخته گی
colored glass شیشه رنگی
stained glass شیشه کاری منقوش
eye glass عینک دستی
eye glass شیشهای که برای کمک بینایی بکارمیبرند
drinking glass فنجان
drinking glass گیلاس
cupping glass شاخ حجامت
crystal glass بلور
stained glass شیشه بندی منقوش
crown glass شیشه گردیاچرخی
cut glass بلور کریستال
object glass عدسی دوربین یاریزبین که نزدیک تراست بچیزی که میخواهندببند
he is blowing glass شیشه را با فوت درست کردن
hard glass شیشه سخت
lime glass شیشه اهکی
hand glass ساعت شنی
hand glass ذره بین
hand glass کوچک دسته دار
hand glass ایینه
ground glass نوعی شیشه نورافشان که دارای سطحی تراشیده است
granulated glass شیشه دان دان
hour glass ساعت ریگی
lead glass شیشه سربی
object glass عدسی شیئی
night glass دوربین شب
muscovy glass شیشه معدنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com