Dictiornary-Farsi | glow discharge tube | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
glow discharge tube	لامپ مشتعل


Search result with all words

glow discharge cold cathode tube	لامپ مشتعل
Other Matches

glow discharge	تخلیه تابنده
glow discharge	تخلیه تابناک
normal glow discharge	تخلیه تابناک متعارف
abnormal glow discharge	تخلیه تابناک نامتعارف
glow discharge lamp	لامپ تخلیه کنتاکتی
glow tube	لامپ مشتعل
glow tube	لامپ کنتاکتی
grid glow tube	لامپ کنتاکتی
discharge tube	مجرایتخلیه
discharge tube	لامپ تخلیه الکتریکی [فیزیک]
glow	برافروختگی
glow	تابش
glow	نگاه سوزان کردن
glow	مشتعل بودن
glow	در تب و تاب بودن
glow	تاب امدن قرمز شدن
glow	برافروختن
glow	تابیدن
glow	تاب برافروختگی
glow	محبت
glow	گرمی
glow	سرخ شدن
glow	گداختن برافروختن ملتهب شدن تخلیه کنتاکتی
glow	التهاب تابش گداختگی
after glow	پستاب
cathode glow	فضای روشن کاتد
glow lamp	لامپ نئون
glow lamp	لامپ کنتاکتی
sky glow	انعکاس نور یک جنگ افزار یاشعله دهانه ان در صفحه اسمان
positive glow	شعله اندی
positive glow	شعله مثبت
anode glow	شعله مثبت فضای روشن اند
negative glow	روشنی منفی
anode glow	شعله اندی
glow-worms	کرم شب تاب
glow worm	کرم شب تاب
glow-worm	کرم شب تاب
neon glow lamp	لامپ مشتعل نئون
discharge	تبرئه
discharge	مفاصا تصفیه
discharge	پرداخت
discharge	رفع اتهام
discharge	شلیک عصبی تخلیه
discharge	تخلیه بار
discharge	منفصل یااخراج کردن
discharge	ادا کردن دین بری الذمه کردن
discharge	مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge	دبی
discharge	ازاد کردن
discharge	گذر حجمی در واحگ زمان
discharge	تخلیه الکتریکی
discharge	برون ریزی
discharge	خارج کردن
discharge	اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge	اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge	دشارژ
discharge	خالی کردن
discharge	تادیه
discharge	اداء کردن
discharge	تخلیه
discharge	خالی کردن باتری
discharge	درکردن
discharge	مرخص کردن
discharge	خالی کردن گلوله
discharge	اخراج تخلیه الکتریکی
discharge	مرخص کردن پس دادن
discharge	بده
discharge	ابراء
discharge	تادیه کردن
discharge	انفصال ترشح
discharge	ترشح کردن
discharge without honor	اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
electric discharge	تخلیه الکتریکی
disruptive discharge	تخلیه جرقهای
flaming discharge	تخلیه مشتعل
electrostatic discharge	تخلیه الکتروستاتیکی
electrical discharge	تخلیه برقی
first townsend discharge	تخلیه اول تاونزند
discharge head	ارتفاع تخلیه
electron discharge	تخلیه الکترونها
dishonorable discharge	اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
discharge voltage	ولتاژ دشارژ
discharge voltage	ولتاژ تخلیه
discharge of contract	انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی
discharge of chips	تخلیه براده ها
discharge of an obligation	سقوط تعهد
discharge of affect	برون ریزی هیجانی
discharge nozzle	فواره تخلیه
discharge hydrograph	منحنی بده
discharge head	سر لوله
discharge gate	دریچه تخلیه
discharge end	محل تخلیه
discharge curve	منحنی بدههای اندازه گیری شده
discharge of solids	بده جامد
sediment discharge	بده جامد
discharge velocity	سرعت تخلیه
discharge valve	سوپاپ تخلیه
discharge valve	سوپاپ دود
discharge spout	ناودانه ی تخلیه
flood discharge	بده طغیان
discharge recorder	تخلیه نگار
discharge pressure	فشار تخلیه
discharge opening	مجرای تخلیه
discharge end	سمت تخلیه
discharge opening	راهگاه تخلیه
discharge currect	جریان دشارژ
flood discharge	بده فزون ابی بده سیل
request for discharge	عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
residual discharge	تخلیه مانده
second townsend discharge	تخلیه دوم تاونزند
self maintained discharge	تخلیه ناوابسته
spontaneous discharge	شلیک خودانگیخته
surging discharge	تخلیه نوشی
to discharge a guarantee	ضمانتی را ازاد کردن
to discharge goods	کالا را تخلیه کردن
to discharge of an obligation	از دینی مبرا کردن
undesireable discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
utilizable discharge	بده مفید
discharge pipe	لولهتخلیه
discharge system	سیستمتخلیه
To dismiss (discharge) someone.	کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
total discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
deep discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
rain discharge	حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
point discharge	تخلیه نقطهای
undulatory discharge	تخلیه مواج
general discharge	ترخیص عمومی از خدمت سربازی
general discharge	خاتمه خدمت
discharge resistance	مقاومت تخلیه
honorable discharge	ترخیص محترمانه
honorable discharge	ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
impulse discharge	تخلیه ضربهای
implusive discharge	تخلیه غیر متناوب
internal discharge	تخلیه داخلی
internal discharge	تخلیه جزیی داخلی
lightning discharge	تخلیه اتمسفری
main discharge	تخلیه اصلی
mutual discharge	مبارات
neural discharge	تخلیه عصبی
non self maintained discharge	تخلیه وابسته
order of discharge	حکم تصفیه
order of discharge	حکم برائت ذمه
oscillating discharge	تخلیه مواج
discharge currect	جریان تخلیه
corona discharge	تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
corona discharge	تخلیه کورونا
corona discharge	تخلیه الکتریکی
corollary discharge	تخلیه تبعی
anuual discharge	بده سالانه
conditional discharge	ازادی مشروط
coefficient of discharge	ضریب تخلیه
brush discharge	تخلیه جارویی
coefficient of discharge	ضریب جریان
charge and discharge	محل بارگیری و باراندازی
average discharge	بده متوسط
discharge capacity	فرفیت تخلیه بار
discharge chute	سرسره تخلیه
discharge cock	شیر تخلیه
absolute discharge	آزادی مطلق
discharge capacity	فرفیت تخلیه بارانداز
discharge bay	صفحهشارژنشده
average available discharge	بده میانگینی دسترس
average available discharge	بده متوسط مفید
discharge conveyor	نوار تخلیه
average discharge	بده میانگین
gas discharge arrester	برقگیر تخلیه گازی
gas discharge display	صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
lightning discharge current	جریان تخلیه
variable discharge turbine	توربین گازی که جرم جریان ان توسط شیرها یا دریچه هایی کنترل میشود و قدرت توربین را با ارتفاع ومتغیرهای دیگر سازگارمیکند
xenon discharge lamp	لامپ تخلیهای گزنون
gas discharge relay	رله تخلیه گازی
gas discharge lamp	لامپ تخلیه گازی
high frequency discharge	تخلیه فرکانس بالا
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
low pressure discharge	تخلیه ی فشار ضعیف
semi self maintained discharge	تخلیه نیم وابسته
bad conduct discharge	اخراج از خدمت
bad conduct discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت
incandescent cathode discharge	تخلیه کاتد ملتهب
high rate discharge	تخلیه شدید
mistake while in discharge of duty	خطا در حین انجام وفیفه
capacitor discharge ignition	سیستم احتراق با انرژی زیاد
cooling water discharge	تخلیه اب سرد
discharge rate [of a pump]	مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
After his discharge from the army, he came to Tehran .	پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
discharge indicator disc	دیسک رنگی معمولا زرد یاقرمز برای نشان دادن تخلیه سیستم اطفاء حریق
luminous discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
electric discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
charge and discharge statements	حساب انحصار وراثت
To dismiss(sack,discharge)someone.	کسی را جواب کردن
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
discharge rate [of a pump]	مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
discharge rate [of a pump]	مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
compressor discharge pressure	فشار در قسمت خروجی کمپرسور
corona discharge current	جریان تخلیه کورونا
to discharge someone without honor [from the army]	اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
high frequency gas discharge breakdown	شکست تخلیه گازی فرکانس بالا
tube	مجرا
tr tube	کلید فرگیر