English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 58 (5 milliseconds)
English Persian
golden handshake پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
golden handshake دستخوش بازنشستگی
Other Matches
handshake دست دادن
handshake سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
handshake استفاده از سیگنال تصدیق در معنای آمادگی بری ارسال و دریافت که به کامپیوتر اجازه میدهد یا وسیله کندتر کار کند
handshake سیگنالهای ارسالی بین دو وسیله ارتباطی که آمادگی ارسال را بیان می کنند و نیز برای دریافت
golden طلایی
the golden رشوه
golden a عصرطلایی
the golden پاره
golden mean میانه روی
golden mean برکناری از افراط و تفریط
the golden کلید زریاسیم
golden طلائی
golden درخشنده
golden اعلا
golden زرین
golden ages وابسته به مردمان عصر طلایی
golden ages عصر طلایی
golden ages عصر ترقی و تعالی
golden ages دوران رونق و رفاه
golden ages دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
golden handshakes دستخوش بازنشستگی
golden jubilee جشنسالگردپنجاهم
golden ratio عدد فی [ریاضی]
golden ratio نسبت طلایی [ریاضی]
Golden rectangle پایه های چهارگوش
Golden House [سرای رومی ساخته شده توسط نرو]
golden color رنگ طلائی
golden handshakes پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
Silence is golden . <proverb> سکوت علامت رضا است.
golden opportunity <idiom> موقعیت طلایی وعالی
golden syrup شربتشیرین زردرنگوچسبناک
golden age وابسته به مردمان عصر طلایی
golden age عصر طلایی
golden age عصر ترقی و تعالی
golden key کلیدزرین
golden horde سپاهیان مغول که در قرن سیزدهم اروپای شرقی رامورد تاخت و تاز قرار دادند
golden gate پرتابی در بولینگ که میلههای 4 و 6 و 7 و 01 راباقی می گذارد
golden eagle سکه ده دلاری زر
golden eagle یکجوردال یاعقاب بسیارنیرومند
golden weddings جشن پنجاهمین سال عروسی
golden wedding جشن پنجاهمین سال عروسی
golden rules قاعده زرین
golden leaf زرورق
golden rain آتش باران
golden retriever سگ شکاری طلایی رنگ دورگه
golden age دوران رونق و رفاه
golden age دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
the golden round تاج زرین
golden rain یک جور آتش بازی که مانند است به باران آتش
golden shoe بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
golden shoe کفش طلایی
golden section برش زرین
golden rim تاج
golden rule قاعده زرین
hair of golden wire گیسوان طلایی
kill the goose that layed the golden egg <idiom> از بین بردن چیز با ارزش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com