Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
grade line
خط مبنا
Other Matches
grade
دسته بندی کردن
grade
طبقه
grade
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade
شیب
grade
نوع درجه بندی کردن
grade
در پایهای قرار گرفتن
grade
درجه بندی
grade
سطح یا محدوده
grade
نوع
grade
زبری
grade
کلاس کیفیت
grade
درجه رتبه
grade
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
grade
مرحله گراد
grade
رتبه
grade
جورکردن باهم امیختن
grade
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
درجه بندی کردن
grade
الگوی لباس ارزش نسبی سنگ معدنی درجه موادمعدنی
grade
انحراف ازسطح تراز
grade
درجه شدت
grade
مرحله
grade
درجه بندی رتبه
grade
درجه
grade
اصلاح نژادکردن هموارکردن
grade
نمره
grade
نمره دادن
grade
کلاس
grade
گواهی
grade
مدرک
grade
پایه
which grade are you in?
که درجه شما را در؟
of the same grade
هم رتبه
at grade
در یک ترازو
sub grade
لایه زیرین
grade
شیب منظم دادن تسطیح کردن
on the down grade
پایین رونده
on the up grade
بالارونده
grade
گراد
[یکای زاویه]
[ریاضی]
grade
گرادیان
[یکای زاویه]
[ریاضی]
conduct grade
درجه هدایت یک ماده
analytical grade
خلوص ازمایشگاهی
high grade
خیلی پیشرفته پرقدرت
analytical grade
خلوص واکنشگری
company grade
در رده گروهان
high grade
قوی
field grade
افسر ارشد ارتش
technical grade
خلوص صنعتی
company grade
پرسنلی که در رده گروهان کار می کنند
low grade
کم درجه
low grade
کم اثر
low grade
کم طبقه بندی
conduct grade
نمره انضباط
low grade
کم ارزش
high grade
مرغوب
grade separation
تقاطع شاهراه یا راه اهن که در ان دو جاده دارای اختلاف سطح از یکدیگر هستند
grade score
نمره کلاسی
grade scale
مقیاس کلاسی
grade of channel
درجه کانال
field grade
رده رزمی
field grade
افسر ارشد درجه افسر ارشدی
cotton grade
درجه پنبه بر اساس مرغوبیت
pay grade
ضریب حقوقی
grade equivalent
معادل کلاسی
make the grade
<idiom>
منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
grade school
مدرسه ابتدایی
high grade
عالی
high grade
درجه اعلی
grade crossings
تقاطع پیاده روها تقاطع راه اهن و جاده
grade crossings
تقاطع راه اهن
grade crossings
تقاطع شاهراه
grade crossing
تقاطع پیاده روها تقاطع راه اهن و جاده
grade crossing
تقاطع راه اهن
grade crossing
تقاطع شاهراه
grade norm
هنجار کلاسی
pay grade
ضریب ثابت حقوق یا مبنای حقوقی
fuel grade
درجه سوخت
primary standard grade
خلوص استاندارد اولیه
lieutenant junior grade
ناوبان یکم
low grade defective
عقب مانده ذهنی تراز پایین
high grade zink
زینک فریف
age grade scaling
مقیاسیابی سنی- کلاسی
voice grade channel
مجرای از درجه صدایی
voice grade channel
کانال ارسال گفتار
voice grade channel
ارتباطات کامپیوتر به کامپیوتر بااستفاده از خطوط عادی بکاربرده شده در ارتباطات تلفنی مجرای از دریچه صدایی
high grade steel
فولاد قیمتی
forging grade steel
فولاد اهنگری
high grade petrol
بنزین سوپر
He was granted a grade promotion.
یک پایه ترفیع ( ارتقاء درجه ) گرفت
lieutenant juinior grade
ستوان سوم
high grade product
محصول درجه یک
captain junior grade
ناخدا دوم
premium grade petrol
بنزین سوپر
high grade steel
فولاد درجه بالا
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line by line milling
فرز کردن سطری
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault
تماس خطوط
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line spacing
فاصله سطور
line
ترازکردن
line
خط
line
پوشاندن
all along the line
درامتدادهمه خط
line out
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line out
با خط علامت گذاشتن
line
استرکردن
line
اراستن
line
بخط کردن
down line
بار کردن پایین خطی
on line help
کمک مستقیم
down the line
<idiom>
درآینده
line
جبهه جنگ
line
در سمت
line
صفی در خط
line
خط صف
line
سیم
line
طناب خط
old line
محافظه کار
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
down the line
ضربه از کنار زمین
line up
<idiom>
به صف کردن
all along the line
در همه جا
along line
در امتداد خطوط
mean line
خط میان
line
جاده
the line
صف
line
: خط
line
طناب سیم
line
رسن
line
ریسمان
to come in to line
موافقت کردن
to come in to line
در صف امدن
line
رشته بند
line
ردیف
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
in line
همراستا
along line
در خط
line
دهنه
line
خط دار کردن
line
خط انداختن در
line
: خط کشیدن
o o line
خط دیدبانی سپاه
o o line
خط تقسیم دیدبانی
line
لجام
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
line by line
سطر به سطر
in line
شمشیر در وضع حمله
line
سطر
line
حدود رویه
by-line
کار یاشغل اضافی وزائد
by-line
خط فرعی راه اهن
by-line
خط دوم یافرعی
by line
کار یاشغل اضافی وزائد
by line
خط فرعی راه اهن
on line
مستقیم
line
اتصال فیزیکی به ارسال داده
line
شعبه
line-up
ردیف ایستادن تیم
line-up
به ترتیب ایستادن
line up
ردیف ایستادن تیم
Are you still on the line?
خط را قطع نکردی؟
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line
برون خطی
line-up
به خط شدن
off line
غیر متصل
off line
قطع
off line
منفصل
line of d.
حد فاصل
line of d.
مرز
line up
به خط شدن
line up
به ترتیب ایستادن
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
on line
در خط
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
line
نسب
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
on the line
هواپیمای اماده پرواز
by line
خط دوم یافرعی
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
line
لوله منفردی در سیستم سیالات
out of line
<idiom>
ناصحیح
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
on line
داخل رده
on line
مورداستعمال
line
لاین
line
رشته
line
محصول
line
طرز
out of line
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
on line
متصل
out of line
خارج از خط جبهه
line
خط زدن
on line
درون خطی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com