Dictiornary-Farsi | grade score | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 194 (9 milliseconds)

English	Persian
grade score	نمره کلاسی


Other Matches

score	گرم کردن اسب ثبت حرکات
score	خط زدن
score	خط افتادن
what is the score	حساب برد و باخت چقدراست
to know the score <idiom>	سری توی حساب داشتن
He knows the score .	سرخوردن ( واخوردگی ویأس )
He knows the score .	سرش توی حساب است
To keep the score.	حساب امتیاز رانگاهداشتن
What is the score?	چند به چندیم ؟ ( امتیاز شما ری در بازی )
what is the score	هر کدام چند بازی داریم
to keep score	بازی رانگاهداشتن
to keep score	حساب
t score	نمره T
score out	خط زدن
score it under	زیر ان خط بکشید
on this score	از این حیث
on this score	از این بابت
score	فاصله ازنقطه اغاز تا خط امتیازگاوبازی
score	پیروزی
score	نمره
score	امتیاز گرفتن حساب امتیازات
score	امتیاز
score	پوان اوردن
score	تحقیر کردن ثبت کردن
score	حساب کردن بحساب اوردن
score	نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score	مارک
score	چوب خط نمره
score	حساب
score	نشان
score	خط
score	نمره اوردن
score	رتبه تیر بخال زدن رتبه بندی کردن
score	شیار
score	بریدگی
score	نشان معدل
grade	کلاس کیفیت
which grade are you in?	که درجه شما را در؟
at grade	در یک ترازو
grade	درجه بندی
grade	نوع
grade	زبری
grade	سطح یا محدوده
of the same grade	هم رتبه
on the down grade	پایین رونده
grade	مدرک
grade	گواهی
grade	گراد [یکای زاویه] [ریاضی]
sub grade	لایه زیرین
grade	گرادیان [یکای زاویه] [ریاضی]
on the up grade	بالارونده
grade	دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade	جورکردن باهم امیختن
grade	اصلاح نژادکردن هموارکردن
grade	درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade	شیب
grade	مرحله گراد
grade	نمره
grade	نمره دادن
grade	رتبه
grade	کلاس
grade	شیب منظم دادن تسطیح کردن
grade	درجه رتبه
grade	طبقه بندی کردن کلاسه کردن
grade	دسته بندی کردن
grade	در پایهای قرار گرفتن
grade	نوع درجه بندی کردن
grade	طبقه
grade	پایه
grade	درجه
grade	درجه بندی رتبه
grade	درجه بندی کردن
grade	الگوی لباس ارزش نسبی سنگ معدنی درجه موادمعدنی
grade	انحراف ازسطح تراز
grade	درجه شدت
grade	مرحله
score a person	از کسی پیش بردن
score a person	بر کسی پیش دستی کردن
score off a person	بر کسی پیش دستی کردن
real score	نمره واقعی
score keeper	منشی
run up a score	قرض بهم رساندن
observed score	نمره مشاهده شده
score off a person	از کسی پیش بردن
on the score of neglect	بعنوان غفلت ازاین بابت
on the score of neglect	ازاین حیث
percentile score	نمره صدکی
perfect score	امتیاز کامل
predicted score	نمره پیش بینی شده
raw score	نمره خام
normalized score	نمره هنجار شده
score out that word	ان واژه را خط بزنید
score out that word	روی ان واژه خط بکشید
unweighted score	نمره غیروزنی
weighted score	نمره وزنی
score-console	صفحهنمایشامتیاز
To score points.	امتیاز آوردن ( ورزش )
He told us what the score was.	جریان را برایمان تعریف کرد ( گفت )
evaluation score	نمره ازمایش
To score a goal .	گل زدن ( درفوتبال وغیره )
settle a score with someone <idiom>	عین چیزی را به کسی پس دادن
to score with a girl <idiom>	موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
true score	نمره حقیقی
transmuted score	نمره تبدیل شده
total score	نمره کامل
score sheet	برگ امتیاز
set the score	افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
sigma score	نمره معیار
standard score	نمره معیار
standardized score	نمره بهنجار شده
stanine score	نمره نه بخشی
test score	نمره ازمون
three score and ten	هفتاد
time score	نمره زمانی
accuracy score	نمره دقت
graphic score	نمره نگارهای
composite score	نمره مرکب
gain score	نمره افزوده
evaluation score	نمره ارزیابی
error score	نمره خطا
deviation score	نمره انحراف
derived score	نمره اشتقاقی
corrected score	نمره اصلاح شده
box score	جدول امتیازها
box score	حساب بازی
box score	نتیجه برد وباخت بازی
blind score	امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
main score	نمره اصلی
gross score	نمره خام
additional score	نمره اضافی
ipsative score	نمره نسبی
lie score	نمره دروغگویی
make the grade <idiom>	منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
pay grade	ضریب ثابت حقوق یا مبنای حقوقی
low grade	کم طبقه بندی
analytical grade	خلوص واکنشگری
field grade	افسر ارشد ارتش
field grade	رده رزمی
conduct grade	درجه هدایت یک ماده
analytical grade	خلوص ازمایشگاهی
low grade	کم ارزش
low grade	کم اثر
company grade	در رده گروهان
low grade	کم درجه
grade of channel	درجه کانال
company grade	پرسنلی که در رده گروهان کار می کنند
grade line	خط مبنا
conduct grade	نمره انضباط
cotton grade	درجه پنبه بر اساس مرغوبیت
technical grade	خلوص صنعتی
field grade	افسر ارشد درجه افسر ارشدی
high grade	عالی
high grade	مرغوب
high grade	خیلی پیشرفته پرقدرت
grade crossing	تقاطع پیاده روها تقاطع راه اهن و جاده
high grade	قوی
grade crossing	تقاطع راه اهن
grade crossing	تقاطع شاهراه
grade school	مدرسه ابتدایی
grade equivalent	معادل کلاسی
high grade	درجه اعلی
grade crossings	تقاطع شاهراه
grade crossings	تقاطع راه اهن
grade separation	تقاطع شاهراه یا راه اهن که در ان دو جاده دارای اختلاف سطح از یکدیگر هستند
grade scale	مقیاس کلاسی
grade norm	هنجار کلاسی
grade crossings	تقاطع پیاده روها تقاطع راه اهن و جاده
pay grade	ضریب حقوقی
fuel grade	درجه سوخت
foot score line	خط امتیاز انتهایی
annual average score	میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
segment score number	بخششمارهامتیاز
sweeping score line	خطکمکنندهامتیاز
hog score line	خطامتیازپایانی
army standard score	نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
high grade zink	زینک فریف
high grade steel	فولاد قیمتی
primary standard grade	خلوص استاندارد اولیه
He was granted a grade promotion.	یک پایه ترفیع ( ارتقاء درجه ) گرفت
high grade petrol	بنزین سوپر
premium grade petrol	بنزین سوپر
high grade product	محصول درجه یک
high grade steel	فولاد درجه بالا
forging grade steel	فولاد اهنگری
lieutenant juinior grade	ستوان سوم
age grade scaling	مقیاسیابی سنی- کلاسی
lieutenant junior grade	ناوبان یکم
voice grade channel	مجرای از درجه صدایی
voice grade channel	ارتباطات کامپیوتر به کامپیوتر بااستفاده از خطوط عادی بکاربرده شده در ارتباطات تلفنی مجرای از دریچه صدایی
voice grade channel	کانال ارسال گفتار
captain junior grade	ناخدا دوم
low grade defective	عقب مانده ذهنی تراز پایین
I know my job ( stuff ). Iknow the score ( ropes ) .	درکارم واردهستم