English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 92 (1 milliseconds)
English Persian
grand daughter دختر دختر
Other Matches
daughter دختر
daughter بنت
daughter board یک برد مدار که روی برداصلی نصب میشود
daughter-in-law عروس
daughter chain زنجیر فرعی
she was her putative daughter اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
daughter chain زنجیر نوزاد
step daughter نا دختری
step daughter دختر اندر دخترزن یا شوهر
step daughter ربیبه
god daughter دختر تعمیدی
foster daughter دخترخوانده
daughter in low عروس
She bore him a daughter. برایش یک دختر آورد (زائید)
daughter in law عروس
daughter board تخته جانبی که به تخته اصلی سیستم وصل میشود
to kiss the gunners daughter تازیانه خوردن
Mother-daughter boteh design طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
grand مشهور
grand جدی
grand باوقار
grand بسیار عالی باشکوه
grand هزار دلار
grand مجلل
grand معروف
grand والا
grand بزرگ مهم
grand mother جده
grand nephew نوه برادر یا خواهر
grand mother مادر بزرگ
grand mal صرع بزرگ
grand mal حمله بزرگ صرع
grand vizier صدراعظم
grand niece نوه برادر یا خواهر
grand mal صرع همراه با تشنج وغش
grand larceny سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
grand larceny سرقت کبیره
grand larceny سرقت اموال پرقیمت
grand larceny سرقت عظیم
grand inquisitor رئیس دادگاه رسیدگی دربرخی کشورها
grand opera اپرای سنگین
on a grand scale <adv.> در مقیاس بزرگ
grand uncle عموی مادر
grand uncle عموی پدر
grand uncle دایی مادر
grand son پسر دختر
grand son پسر پسر
grand parent جد و جده
grand opera اپرای عمیق
grand uncle دایی پدر
grand vizier نخست وزیر
on a grand scale <adv.> به مقدار زیاد
grand duke دوک بزرگ
grand duchy قلمرودوشس
Grand Prix یک دوره مسابقه بین المللی بین اسبهای سه ساله درفرانسه
grand jury هیات منصفه عالی
grand jury هیئت منصفه عالی
grand juries هیات منصفه عالی
grand juries هیئت منصفه عالی
grand slams بردن چهار مسابقه مهم گلف در یک سال
grand tours سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand tour سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand slams علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
grand slams شلم
grand slams توفیق عظیم
grand slams موفقیت کامل
grand slam بردن چهار مسابقه مهم گلف در یک سال
grand slam علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
grand slam شلم
grand slam توفیق عظیم
Grand Prix مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
grand piano پیانوی بزرگ و افقی
grand dame بانو
grand dame زن با نفوذ
grand division تقسیمات بزرگ طبله
grand division مقیاس درجه بندی بزرگ طبلک
grand duchess زوجه یا بیوه دوک
grand duchess دوشس بزرگ
grand duchy دوک نشین
grand duchy قلمرو دوک
grand conanical بندادی بزرگ
grand slam موفقیت کامل
grand pianos پیانوی بزرگ و افقی
grand father پدر بزرگ
grand father جد
grand aunt خاله پدری
grand aunt خاله مادری عمه پدری
grand aunt عمه مادری
grand child نوه
grand touring car نوعی اتومبیل مسابقه مسافتهای طولانی
great grand father جد اعلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com