Dictiornary-Farsi | ground line | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
ground line	خط زمین


Other Matches

line by line milling	فرز کردن سطر به سطر
line by line analysis	تجزیه سطر به سطر
line by line milling	فرز کردن سطری
line to line fault	تماس خطوط
line to line fault	اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault	اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault	اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line spacing	فاصله سطور
line to line voltage	ولتاژ بین دو خط
line to line voltage	ولتاژ زنجیر شده
ground	اتصال زمین
ground	زمین
ground	به گل نشاندن ناو
ground	زمین میدان
ground	کار گذاشتن یا مستقرکردن
ground	اتصال منفی
ground	محوطه
ground	سیم زمین
ground	اتصال به زمین
ground	عنوان
ground	کف دریا
ground	اساس
ground	پایه
ground	بنا کردن برپا کردن
ground	بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
ground	فرودامدن
ground	بزمین نشستن
ground	اساسی
ground	زمان ماضی فعل grind
ground	اتصال بدنه
ground	قطب منفی
ground	سیم منفی
ground	زمین کردن
ground	کف زمین
ground	اتصال مدار الکتریکی به زمین یا به نقط های با سطح ولتاژ صفر.
above ground	زنده
on the ground of	به دلیل
ground	سبب
ground	جهت
ground	به گل زدن
ground	تماس دادن توپ با زمین
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
ground	خاک
ground	عرصه
out of one's ground	تجاوز توپزن از محل ایستادن
ground	زمینه
get off the ground <idiom>	شروع خوب داشتن
to take ground	بگل نشستن
we are still above ground	هنوز زنده ایم
ground	محل ایستادن توپزن
down to the ground	ازهرحیث کاملا
under ground	راه اهن زیرزمینی
ground zero	صفر زمین
ground zero	محل تماس گوی اتشین بمب اتمی با زمین
to take ground	بخاک نشستن
down to the ground	ازهمه جهت
under ground	سرداب زیرزمین
ground	خاک میدان
ground	: زمین
ground	تماس دادن چوب به زمین پشت گوی برای امادگی
ground	اصل
On what basis (ground)	بر چه اساسی ؟
ground effect	وسیله پرواز به صورت هواناو
ground detector	اشکارساز اتصال با زمین
gathering ground	سرابان
The aircraft got off the ground .	هواپیما اززمین بلند شد
To stamp the ground .	با پا بزمین کوبیدن
teeing ground	منطقه شروع هر بخش ازبازی گلف
ground detector	تستر زمین
gathering ground	ابریز
ground detector	اشکارساز زمین
gathering ground	بارش سرا
ground effect	نیروی پرواز به صورت هواناو
ground rules	قوانینپایهایواساسی
break ground	عقب نشینی
break ground	لنگر از زمین کنده شد
there is no ground for his complaint	شکایت او بیمورد است
gain ground	پیشروی کردن
common ground	نقطهنظراتمشترک
gain ground	خاک دشمن راتصرف کردن تجاوز و تعدی کردن
dumping ground	محلتخلیهزباله
feeding ground	محلیکهبهپرندگانغذا دادهمیشود
ground staff	افرادنگهداریکنندهیکزمینورزشی
gain ground	ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
home ground	آشنا بهمحیط
breaking into the ground	فرورفتن در زمین
recreation ground	زمینبازی
ground effect	اثر زمین
grazing ground	چراگاه
ground signals	سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
ground alert	اماده باش زمینی هواپیماها
ground colour	رنگ زمینه
ground clamp	گیره سیم زمین
ground circuit	مدار زمینی
ground bass	اهنگ بم مختصری که میان اهنگ ملودی و هارمونی تکرارشود
have one's feet on the ground <idiom>	کاربردی ومعقول بودن
ground floor <idiom>
give ground <idiom>	عقب نشینی کردن
get in on the ground floor <idiom>	ازابتدا شروع کردن
gain ground <idiom>	به جلو رفتن
antenna ground	انتن زمینی
ground antenna	انتن زمینی
feet on the ground <idiom>	عقاید عاقلانه
ground ball	توپ در جریان
ground ball	توپ زنده
run into the ground <idiom>	بیش ازاندازه کارکشیدن
ground conection	اتصال زمین
ground control	کنترل زمینی
to give ground	پس نشستن
artificial ground	زمین مصنوعی
advantage ground	موقعیت خوب
ground alert	اماده باش 51 دقیقهای هواپیماها
ground cushion	بالشتک زمین
ground culvert	ابگذر روی زمین
stand one's ground <idiom>	حمایت از جایگاه شخص
ground crew	متخصصین فنی ومکانیکهای هواپیما
on shaky ground <idiom>	متزلزل ،نا امن
ground crew	کارکنان هواپیما
lose ground <idiom>	به عقب رفتن ،ضعیف تر شدن
ground badge	علامت بهترین درجه دار یاسرباز
ground control	دستگاه کنترل کننده زمینی
(keep/have one's) ear to the ground <idiom>	بادقت مراقب اطراف بودن
foul ground	قسمت حاوی ته نشینهای ته دریا
neutral ground	سیم زمین خنثی
to stand one's ground	بر سر دلیل خود ایستادن
to spade the ground	بیل زدن
to mark out a ground	حدود زمینی را تععین کردن یانشان دادن
breeding ground	محل نشو و نمو
breeding ground	پروردگاه
breeding ground	جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
breeding ground	بستره
breeding ground	گانگاه
breeding ground	محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
to make even with the ground	با خاک یکسان کردن
ground-to-air	زمین به هوا
ground-to-air	آتش زمین به هوا
to lose ground	عقب نشینی کردن
to lose ground	پس نشستن
to kiss the ground	زمین بوسیدن
to kiss the ground	خودراپست کردن تواضع کردن
elevated ground	زمین بلند
to stand ones ground	برسرحرف یادلیل یاقصدخودایستادن
waterlogged ground	خاک سیر اب
under ground mining	استخراج زیرزمینی
under ground working	استخراج زیرزمینی
under ground shaft	چاه کور
under ground survey	برداشت زیرزمینی
vantage ground	زمین سرکوب
debatable ground	زمین یامرزمورد دعوا
ground connection	اتصال زمین
vantage ground	زمین دارای برتری اتش و دید
vital ground	زمین حیاتی
vital ground	زمین یاعوارض مهم
voltage to ground	ولتاژ زمین
drill ground	میدان مشق
to touch ground	بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
natural ground	زمین طبیعی
dead ground	زمین واقع در زاویه بیروح
dead ground	اتصال به زمین کشنده
to kiss the ground	پست شدن
to give ground	تسلیم شدن
to give ground	عقب نشینی کردن
quick ground	زمین سست
loose ground	زمین سست
capacity ground	اتصال به فرفیت
flat ground	زمین تخت
flat ground	زمین مسطح
burying ground	مقبره
burying ground	قبرستان
burying ground	گورستان
to be dashed to the ground	متروک ماندن
to be dashed to the ground	به نتیجه نرسیدن
organization of the ground	سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
flying ground	میدان پرواز
flying ground	پروازگاه
original ground	زمین طبیعی
original ground	زمین بکر
broken ground	زمین ناهموار
lose ground	عقب افتادن
lose ground	فرصت خود را ازدست دادن
to cover much ground	جامع بودن
to gain ground upon	شدن به
to gain ground upon	نزدیک
ground position	در خاک نشستن
ground survey	نقشه برداری زمینی
mark out a ground	تحدید حدود زمین
made ground	خاک دستی
figure ground	شکل و زمینه
to gain ground	تجاوزکردن تعدی کردن
to gain ground	پیشرفت کردن
to fall to the ground	متروک ماندن
to fall to the ground	به نتیجه نرسیدن
to fall to the ground	زمین خوردن
to cover much ground	وسیع بودن
to cover much ground	رسابودن
ground moraine	منبعیخزیرزمینی
ground sill	پایهیزمینه
foul ground	کفه ته نشین
ground fir	پنجه گرگ سلاژین
ground position	موقعیت زمینی