English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English Persian
ground plan نقشهای که هم تراز زمین باشد طرح عمومی
ground plan شالوده
ground plan طرح اساسی
ground plan نقشه مسطحه
ground plan برنگاره
Search result with all words
ground-plan [نقشه همتراز با زمین]
Other Matches
to buy something on a deferred payment plan [on a time payment plan] [on deferred terms] چیزی را قسطی خریدن
plan طرح کشیدن یا ریختن
plan تدبیر
plan نقشه مسطحه برنگاره
plan هامن
plan طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan نقشه کف
plan پلان
plan پیش بینی کردن
plan طرح کردن
plan نقشه کشیدن طرح ریختن
plan خیال
plan نقشه
plan طرح
plan برنامه
plan طرح ریزی کردن
plan زبان برنامه نویسی سطح پایین
E-plan [طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
K-plan [طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
plan برنامه ریزی کردن
the better plan is to بهتر این است که .....
plan تدبیر اندیشه
test plan طرح ازمایش
collection plan طرح جمع اوری اخبار
tentative plan طرح ازمایشی
tactical plan طرح عملیات نظامی
tactical plan طرح عملیات تاکتیکی
plan view دید از بالا
to plan a building نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
cargo plan طرح بارگیری ناو
to pursue a plan مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
barrier plan طرح موانع
approval of plan تصویب نقشه
american plan مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
to plan a building عمارتی راطرح ریزی کردن
deck plan صفحه پل کشتی
The plan landed . هواپیما بزمین نشست
floor plan نقشه اشکوب
flight plan طرح یا نقشه پروازهواپیماها
fire plan طرح اتش توپخانه
fire plan طرح اتش
financial plan برنامه مالی
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
europen plan نرخ ثابت هتل جهت اتاق وسرویس مهمانان
entry plan طرح دخول به سر پل
game plan استراتژی بازی
open-plan ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
plan frame چارچوب برنامه
working plan نقشه اجرا راهنمای کار
layaway plan <idiom> قرض راکم کم پرداختن
general plan نقشه عمومی
general plan نقشه کلی
war plan نقشه جنگی
war plan طرح جنگی
entry plan طرح ورود به بندر
economic plan برنامه اقتصادی
draft plan پیش نویس برنامه
to foil a plan عقیم گذاردن نقشه ای
to foil a plan خنثی کردن نقشه ای
contingency plan طرح احتمالی
contingency plan برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
contingency plan طرح عملیات احتمالی
frequency plan طرح فرکانس
colombo plan طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
colombo plan طرح کلمبو
deck plan افق پل کشتی
to suggest a plan طرحی راپیشنهادکردن
to pursue a plan نقشهای را دنبال کردن
docking plan نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
development plan طرح ارایش زمین
development plan طرح گسترش
development plan برنامه توسعه
detailed plan برنامه تفصیلی
to foil a plan نقش بر آب کردن نقشه ای
collection plan طرح جمع اوری
block-plan نقشه اولیه ساختمان
ordnance plan طرح تهیه جنگ افزار ومهمات
plan implementation اجرای برنامه
plan implementation عملی کردن برنامه
illumination plan طرح روشنایی منطقه
illumination plan طرح روشن کردن منطقه نبرد
plan of action طرح عملیات
plan of campaign طرح پیکار
plan of maneuver طرح مانور
plan of the day برنامه روزانه ناو
he thought out a plan فکری بنظرش رسید
he thought out a plan تدبیری اندیشید
plan range در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
plan targets اهداف برنامه
plan view نمای بالا
installment plan خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
plan view نقشه کف
installation plan نقشه ی نصب
interim plan برنامههای موقت
outline plan طرح مبنا
parking plan طرح پارک کردن هواپیماها
part plan نقشه جزیی
partial plan برنامه جزئی
marshall plan طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
marshall plan برنامه مارشال
marshall plan طرح مارشال
perspective plan برنامه بلند مدت
prospective plan برنامه بلند مدت
loading plan طرح بارگیری خودرو
lesson plan طرح درس
key plan نقشه راهنما
it was no part of my plan کی جزو نقشه من بود
it was no part of my plan ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
investment plan برنامه سرمایه گذاری
prestowage plan طرح باربندی کالاها
project plan طرح پروژه
secondary plan طرح ثانوی
butterfly plan طرح پروانه ای
stowage plan طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
sliding plan برنامه لغزان
master plan نقشه مجموعه
master plan نقشه کلیات
site plan نقشه محل
site plan نقشه جایگاه
national plan برنامه ملی
rolling plan برنامه غلتان
pursuance of a plan تعقیب اندیشه یا نقشهای
prestowage plan طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
ordnance plan طرح اردنانس
sheer plan نقشه ساختمانی ناو
centralized plan پلان مرکزی
strategic plan نقشه جنگ
strategic plan طرح جنگ
pursuance of a plan اجرای نقشه یا طرحی
The plan is now in action ( underway ) . طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
open-plan coach طرحبازوگن
annual food plan برنامه غذایی سالیانه
negative tax plan طرح مالیات منفی
negative tax plan برنامه مالیات منفی
air fire plan طرح اتش هوایی
artillery fire plan طرح اتش توپخانه
disaster recovery plan طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
coordinated fire plan طرح اتش هم اهنگ شده
plan position indicator صفحه رادار ناو یا هواپیما
class improvement plan طرح توسعه ناو
class improvement plan طرح بهبودناو
restrictive fire plan طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
constant helm plan نقشه زیگزاگ
documented plan figures ارقام مستند برنامه
on the installment plan [American English] به اقساط
His plan miscarried . He missed the target تیرش بخطا رفت
to buy something on the installment plan [system] چیزی را قسطی خریدن
ground zero محل تماس گوی اتشین بمب اتمی با زمین
out of one's ground تجاوز توپزن از محل ایستادن
on the ground of به دلیل
we are still above ground هنوز زنده ایم
to take ground بخاک نشستن
under ground راه اهن زیرزمینی
to take ground بگل نشستن
ground zero صفر زمین
under ground سرداب زیرزمین
ground اتصال مدار الکتریکی به زمین یا به نقط های با سطح ولتاژ صفر.
ground تماس دادن چوب به زمین پشت گوی برای امادگی
ground تماس دادن توپ با زمین
ground به گل زدن
ground سیم منفی
ground قطب منفی
ground اتصال بدنه
ground اتصال منفی
ground اتصال زمین
ground محل ایستادن توپزن
ground خاک
down to the ground ازهمه جهت
ground کف زمین
ground زمین کردن
down to the ground ازهرحیث کاملا
ground سبب
ground اصل
ground جهت
ground محوطه
ground کار گذاشتن یا مستقرکردن
ground فرودامدن
ground عرصه
ground بنا کردن برپا کردن
get off the ground <idiom> شروع خوب داشتن
ground پایه
ground اساس
ground کف دریا
ground عنوان
ground زمینه
ground خاک میدان
ground : زمین
ground بزمین نشستن
ground اساسی
ground زمین میدان
ground به گل نشاندن ناو
ground زمین
get off the ground <idiom> پا گرفتن
ground سیم زمین
ground بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
ground زمان ماضی فعل grind
ground اتصال به زمین
above ground زنده
saturated ground زمین سیراب
to grub the ground ریشه های زمینی را کندن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com