Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
group drive
محرکه گروهی
Other Matches
drive
راندن
drive
گریز پا به توپ
drive
ضربه از پایین
drive
ضربه درایو
drive
سوارشدن و کنترل اتومبیل
drive
رانندگی ارابه مسابقهای
drive
راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive
جلو بردن
drive
دنده
drive
شفت
drive
بردن
drive
عقب نشاندن بیرون کردن
drive
تحریک کردن
drive
سواری کردن کوبیدن
drive
ولت محرک
drive
سائق
drive
رانندگی کردن
drive
راندن گرداندن گرداننده
drive
محرکه گیربکس
drive
فرمان
d.c. drive
محرکه جریان دائم
on drive
ضربه بسمت توپزن
off drive
ضربه به سمت راست
self-drive
اتومبیلیبارانندهخودکار
drive way
مسیر اتومبیل رانی
drive way
جاده خیابان
drive at
<idiom>
سعی درگفتن چیزی
drive
گرداننده
drive
رانش سواری دوندگی
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive
مکانیزمی که نوار مغناطیسی را روی نوکهای درایو منتقل میکند
drive
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drive
وسیلهای که دیسک مغناطیسی را می چرخاند و محل نوک خواندن / نوشتن را کنترل میکند
drive
بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
drive
باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
drive!
برون!
[با ماشین]
drive
فرار گل زن
to drive at
توجه داشتن به
to drive at
قصد داشتن از
to drive away
دفع کردن
to drive away
دورکردن
to drive out
بیرون کردن
drive-in
درایواین
d.c. drive
ماشین جریان دائم
to take a drive
سواری کردن
group
انجمن
group
جمعیت گروه بندی کردن
group
دسته دسته کردن
group
جمع شدن
group
گروه
group
دسته
t group
گروه حساسیت اموزی
t group
گروه T
we group
گروه خودی
out group
برون گروه
in group
گروه خودی
group
گروه رزمی
group
ناوگروه
group
کلمه شش حرف در ارتباط تلگرافی
group
حزب
group
شیعه
group
نشانهای که پنجرهای را نشان میدهد که حاوی مجموعهای نشانههای فایل یا برنامه هاست
group
مجموعهای از رکوردهای کامپیوری حاوی اطلاعات مربوط به هم
group
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
group
جمع اوری چندین چیز با هم
group
جمع کردن چندین وسیله با هم
group
دسته بندی کردن
group
طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
group
مجموعهای از نشانه ها یا فایل ها یا برنامه ها که در یک پنجره نشان داده می شوند
group
مجموعهای از کاربران که با یک نام معرف شده اند
group
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
drive volley
ضربههای پی درپی کوتاه ومستقیم
drive the green
با یک ضربه گوی را از نقطه اغاز به چمن نرم رساندن
drive to maturity
حرکت بسوی بلوغ
to drive wild
دیوانه کردن
default drive
گرداننده پیش فرض
drive pulse
تپش تحریک
electric drive
محرکه الکتریکی
Could you drive more slowly, please?
ممکن است لطفا کمی آهسته تر برانید؟
drive's seat
صندلی راننده
To drive all with the same stick .
<proverb>
همه را با یک چوب راندن .
drive's cab
اطاق راننده
drive to maturity
جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
drive winding
سیم پیچ تحریک
drive channelling
راه گزینی سائق
drive stimulus
محرک سائق
drive state
حالت سائقی
drive displacement
جابه جایی سائق
drive designator
پارامتر دیسک گردان
drive current
جریان تحریک
drive capstan
چرخ تسمه محرک
drive belt
تسمه محرک
differential drive
دیفرانسیل
drive a benefit
سود بردن
drive arousal
برانگیختگی سائق
drive mad
دیوانه کردن
drive mechanism
جعبه دنده
drive screw
پیچ سوزنی
drive screw
ژیگلور
drive screw
پیچ خودرو
drive reduction
کاهش سائق
drive fit
محل رانش
drive number
شماره گرداننده
drive motor
موتور محرک
drive mechanism
مکانیزم رانش
drive bay
فضایی درون پوشش کامپیوتر که درایو دیسک نصب شده است
drive someone up a wall
<idiom>
از کوره در رفتن ،عصبانی شدن
rim drive
لبه گردانی
roller drive
مکانیزم چرخ دنده کاهنده یاافزاینده
secondary drive
سائق ثانوی
chain drive
زنجیرهکششی
social drive
سائق اجتماعی
cassette drive
درایوکاست
cartridge drive
درایوفشنگی
st0 drive
گرداننده 605ST
belt drive
بدنهعقب
drive-ins
درایواین
tandem drive
حرکت قطاری
winchester drive
دیسک گردان وینچستر
to drive a wedding into
شکافتن
to drive a wedding into
رخنه کردن در
to drive into a corner
درتنگنا انداختن
to drive mad
دیوانه کردن
to drive mad
بدیوانگی انداختن
disc drive
درایودیسک
primary drive
سائق نخستین
physical drive
دیسک گردان فیزیکی
exploratory drive
سائق کاوش
final drive
گرداننده نهایی
final drive
چرخ گرداننده نهایی شنی
final drive
محرکه محور عقب
four gear drive
گیربکس چهار دنده
full drive
باشتاب هرچه بیشتر
To drive someone up the wall.
کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
right-hand drive
اتومبیلهاییکهفرمانآنهادرسمتراستاست
hard drive
گرداننده سخت
hunger drive
سائق گرسنگی
hypertape drive
وسیله خواندن یا ثبت اطلاعات توسط کارتریجهای نوارمغناطیسی
lineshaft drive
محرکه انتقال
loop drive
ضربه باپیچش زیاد نزدیک تور حریف
maternal drive
سائق مادری
motor drive
محرکه موتوری
drive wheel
چرخدنده
drive chain
زنجیرهراندن
visceral drive
سائق احشایی
to drive a bus
اتوبوسی را راندن
hard drive
دستگاه دیسک سخت
[رایانه شناسی]
disk drive
دیسک ران دیسک چرخان
disk drive
گرداننده دیسک دیسک گردان
Bernoulli drive
سیستم بافرفیت ذخیره سازی بالا که ازکارتریج قابل تعویض MBاستفاده میکند
disk drive
گرده چرخان
disk drive
گرده ران
carriage drive
خیابان پارک
full drive
بسرعت هرچه تمامتر
tape drive
نوار ران
tape drive
نوارچرخان
publicity drive
فعالیت تبلیغاتی
activity drive
سائق فعالیت
all wheel drive
محرک تمام چرخها
tape drive
دستگاه نوارخوان
area drive
شکار دواندن
tape drive
نوار چرخان نوار ران
tape drive
نوار گردان
disk drive
دیسکخوان
drive shafts
محور محرکه
four-wheel drive
محرک چهار چرخ
crank drive
محرک میل لنگ
crank drive
گرداننده میل لنگ
to drive a car
رانندگی کردن خودرویی
drive shafts
میله محرک محور محرک
drive shaft
میل لنگ
drive shafts
میل لنگ
drive shaft
میله محرک محور محرک
drive shaft
محور محرکه
crawl drive
محرک وسیله نقلیه خزنده
current drive
گرداننده کنونی
cover drive
ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
drive shaft
محور رانش
drive shafts
محور رانش
four wheel drive
محرک چهار چرخ
Group theory
نظریه گروه ها
[ریاضی]
local group
گروه محلی
group practice
گروهپزشکی
acidic group
گروه اسید
acidic group
گروه اسیدی
management group
ائتلاف تجاری
ginger group
افرادیکهکنارهمبایکدیگرکارمیکنند
norm group
گروه هنجار
user group
گروه استفاده کننده
tractor group
گروه ناوچههای اب خاکی مخصوص پیاده کردن نفرات و خودروهای شنی دار اب خاکی
minority group
گروه اقلیت
membership group
گروه عضویت
adverbial group
گروه قیدی
natural group
گروه طبیعی
management group
ائتلاف چند شرکت
air group
گروه هوایی
group velocity
سرعت گروهی
group theory
نظریه گروهی
group theory
نظریه گروهها
group test
ازمون گروهی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com