English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
guide on line راهنماها به خط
guide on line راهنماهابخط شوید
Search result with all words
line guide خطراهنما
Other Matches
guide کتاب راهنما
guide هادی
guide رهبر
guide راهنما
guide EquipmentIB Processing انجمن بین المللی استفاده کنندگان کامپیوترهای بزرگ
guide way مسیر لغزش
guide راهنمایی کردن تعلیم دادن
guide موج بر
guide هدایت کردن
guide راندن
guide راهنمایی کردن غلاف
guide ناو راهنما
guide راهنمایی کردن
guide way مسیر هدایت
guide کشتی فرماندهی عملیات
guide on me فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
guide slot شیار راهنما
guide rope طناب
guide nut شیار راهنما
guide lines خط مشیها
wave guide موجبر
guide lines دستورالعملها
aircraft guide مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
piston guide راهنمای پیستون
guide rope مهار
guide roller غلطک راهنما
guide rail شینه راهنما
guide rail ریل راهنما
guide rod میله راهنما
guide post میل
guide post نشان راه
guide pipes لولههای راهنما
guide pin پین راهنما
guide cylinder استوانه راهنما
paper guide راهنمایورقه
drilling guide پیش مته
guide bank دیوار هادی سد
guide drum طبلک راهنما
guide edge لبه راهنما
Do you have a hotel guide? آیا دفترچه راهنمای هتل را دارید؟
yarn guide هادینخبافندگی
guide flag پرچم راهنما
guide flag پرچم هادی
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
guide vane تیغه هادی
girl guide دختر پیشاهنگ
guide vane تیغه راهنما
guide bars خط وط مخصوص دربا کد که شروع و پایان کد را نشان می دهند
guide board تابلو راهنما
guide book کتاب راهنما
tape-guide محلعبورنوار
guide book راهنمای مسافران
guide cam بادامک راهنما
thread guide راهنماینخ
guide collar طوقه راهنما
guide column ستون راهنما
guide wall دیواره راهنما
guide bar صفحهتیغه
light guide هادی نور
staffing guide کتاب راهنمای پرسنل ستاد یاکتاب راهنمای انتخاب وتشکیل پرسنل ستادی
cutting guide راهنمای برش [ابزار]
chain guide محافظزنجیر
guide handle دستهیراهنما
girl guide عضو پیشاهنگی دختران
butt guide حافظلبه
fabric guide قسمتراهنما
dovetail guide راهنمای دم چلچله راهنمای کام وزبانه
guide dogs سگ راهنم
wave guide هادی برای تابشهای الکترومگنتیک
valve guide هادی سوپاپ
card guide راهنمای کارت
guide mark نشانهراهنما
guide dog سگ راهنم
bread guide محلقرارگرفتنناندرتستر
exhaust guide vanes پردههایراهنمایاگزوز
film guide roller حلقهراهنمایفیلم
operation exposure guide حداکثر دوز اتمی قابل قبول یاقابل دریافت
inlet guide vane تیغههای خنک کننده جریان ورودی
coupling guide device دستگاهحافظاتصال
nozzle guide vane تیغههای هادی یا راهنما
basic planning guide راهنمای اولیه طرح ریزی
rip fence guide شکستنشیارحافظ
film guide rail ریلراهنمایفیلم
double vee guide راهنمای وی دوبل
helical wave guide لوله فلزی که از فیبرهای نازک شیشهای و سیم هائی که توانایی انتقال هزاران پیام در خطوط مخابراتی رادارند تشکیل شده است
pneumatic-tyred guide wheel عملیاتبادتایرچرخ
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطری
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line spacing فاصله سطور
the line صف
to come in to line در صف امدن
in line <idiom> با محدودیت متداول
to come in to line موافقت کردن
mean line خط میان
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> به صف کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
in line همراستا
down line بار کردن پایین خطی
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
all along the line درامتدادهمه خط
all along the line در همه جا
along line در امتداد خطوط
along line در خط
down the line ضربه از کنار زمین
o o line خط دیدبانی سپاه
line out با خط علامت گذاشتن
o o line خط تقسیم دیدبانی
down the line <idiom> درآینده
in line شمشیر در وضع حمله
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
line by line سطر به سطر
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
out of line خارج از خط جبهه
on line help کمک مستقیم
on the line هواپیمای اماده پرواز
old line محافظه کار
line نسب
line محصول
line لاین
line رشته
line طرز
line حدود رویه
line رسن
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line ریسمان
line ردیف
line سطر
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line شعبه
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line استرکردن
line ترازکردن
line اراستن
line دهنه
line لجام
line بخط کردن
line خط دار کردن
line خط انداختن در
line : خط کشیدن
line پوشاندن
line خط
line جبهه جنگ
line طناب سیم
line جاده
line سیم
line در سمت
line صفی در خط
line خط صف
line طناب خط
line رشته بند
by line خط دوم یافرعی
off line برون خطی
line up ردیف ایستادن تیم
line up به ترتیب ایستادن
line up به خط شدن
line خط زدن
off line منفصل
off line قطع
off line غیر متصل
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line-up به خط شدن
line-up به ترتیب ایستادن
line-up ردیف ایستادن تیم
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
on line مستقیم
on line متصل
on line درون خطی
on line مورداستعمال
on line داخل رده
on line در خط
line of d. مرز
line of d. حد فاصل
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
by line خط فرعی راه اهن
line : خط
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
by-line خط فرعی راه اهن
by-line خط دوم یافرعی
by line کار یاشغل اضافی وزائد
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
lubber's line نشانگر سینه
local line خط محلی
median line میانه
loop line دوراهی
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
message line خط مخابره
mooring line طناب مهار مین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com