Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (6 milliseconds)
English
Persian
gyro pilot
سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
Other Matches
gyro
ژیروسکوپ
gyro
برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
gyro
ژایرو
gyro
وسیلهای که از اندازه حرکت زاویهای یک جرم دوار
gyro angle
زاویه ژیروسکوپی سمت نجومی
gyro angle
سمت پرتاب اژدر
rate gyro
ژایرویی که میزان تغییروضعیت را نشان میدهد
free gyro
ژایرو ازاد
floating gyro
ژایرو شناور
attitude gyro
الت نشان دهنده پروازی که توسط ژایرو کارمیکند
gyro compass
قطب نمای ژیروسکوپی
gyro compass
قطب نمای نجومی
gyro wheel
rotor gyro
gyro rotor
چرخ دوار قطبنمای الکتریکی wheel gyro : syn
gyro repeater
تکرار کننده قطبنمای الکتریکی قطبنمای ثانوی
gyro plane
سطح مبنای ژیروسکوپی یاهدایت خودکار ناو
gyro repeater
تکرار کننده سمت ژیروسکوپی ناو تکرار کننده سمت هدایت نجومی ناو
gyro compass
قطبنمای الکتریکی
rate integration gyro
ژایرویی با یک درجه ازادی که محور خروجی ان با مایع چسبناکی به محور دوران متصل شده
differential laser gyro
دو اشعه لیزر با پلاریزاسیون یکسان که برای یک ژایروبکار میروند
gyro magnetic compass
قطب نمای ژیروسکوپی ناوژیروسکوپ مغناطیسی
directional gyro indicator
دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
pilot
خلبان
first pilot
سرخلبان سرملوان
first pilot
خلبان اول
pilot
راننده قایق روی یخ
pilot
راهنمای ناوبری
pilot
ناوبری کردن
pilot
راهنمای ناو راهنمایی کردن
pilot
راندن ازمایشی
pilot
رهبری کردن خلبانی کردن
pilot
پیلوت چراغ راهنما
pilot
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilot
خلبان هواپیما راننده کشتی
pilot
لیدر
pilot
رهبر
co pilot
کمک خلبان
pilot
راننده
co-pilot
کمک خلبان
pilot
ناخدا
pilot
زبان برنامه نویسی کامپیوتری که از قالب مبتنی بر متن استفاده می کنند و در آموزش کامپیوتر به کار می رود
pilot
Teaching or InquiryLearning Programming یک زبان برنامه نویسی
pilot
زبان پایلوت
pilot
پیلوت
pilot valve
سوپاپ تنظیم
pilot motor
موتور کوچک
pilot's trace
کالک راهنمای خلبان هواپیما
pilot's trace
کالک دستی خلبان
pilot model
مدل ازمایشی
pilot tunnel
تونل کوچکی که جلو تونل اصلی حفر میشود تا شیب وسمت واقعی تونل اصلی که بایستی حفر گردد تعیین شودو به تونل راهنما معروف است
pilot study
بررسی مقدماتی
pilot rudder
تیغه سکان مانور ناو
pilot officer
ستوان دوم هوایی
pilot plant
کارگاه نمونه
pilot plant
کارخانه نمونه
pilot plant
واحد ازمایش صنعتی
pilot production
تولید نمونه
reference pilot
نمونه مرجع
pilot lights
افروزک
helicopter pilot
خلبان چرخبال
[شغل]
[حمل و نقل هوایی]
How can I make such pilot
چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
helicopter pilot
خلبان هلیکوپتر
[شغل]
[حمل و نقل هوایی]
automatic pilot
[A/P]
خلبان اتوماتیک
[حمل و نقل هوایی]
automatic pilot
[A/P]
خلبان خودکار
[حمل و نقل هوایی]
paragliding pilot
خلبانپاراگلایدور
pilot lights
پیلوت
pilot lights
شمعک
pilot model
مدل یا قالب نمونه اولیه وسایل و ماشین الات یاقطعات
pilot burner
پیلوت
pilot burner
چراغ کوچک اجاق گاز وامثال ان
pilot brush
زغال راهنما
pilot book
direction sailing
pilot bearing
بلبرینگ لغزنده
pilot bearing
بلبرینگ کلاج
pilot ballon
بالون اکتشافی
pilot charges
هزینههای راهنما
one should not drop the pilot
شخص نباید رایزنی راکه بدواطمینان پیدا کرده است رها کند
coast pilot
کتاب راهنمای ساحلی راهنمای ساحلی
test pilot
خلبان ازمایش کننده هواپیما
automatic pilot
خلبان اتوماتیک
automatic pilot
وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
pilot cell
پیل راهنما
pilot chart
نقشههای راهنمای دریایی نقشه ناوبری دریایی
pilot model
نمونه ازمایشی
pilot method
عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
pilot materials
وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
pilot master
سر راهنما
automatic pilot
دستگاه خودکار هدایت کشتی وهواپیما
pilot lamp
لامپ پیلوت
pilot lamp
لامپ کنترل
pilot lamp
لامپ خبر
pilot engine
ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
pilot house
اطاق سکان
pilot injection
تزریق مقدماتی
pilot house
پل فرماندهی
clutch pilot bearing
بلبرینگ کلاچ
clutch pilot bearing
زغال کلاچ
pilot line production
تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
pilot gas tube
پیلوتلولهگاز
pilot line operation
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com