Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
gyro wheel
rotor gyro
Other Matches
wheel measurement
[ wheel measuring]
بازرسی چرخ
[سنجش چرخ]
gyro
ژایرو
gyro
ژیروسکوپ
gyro
برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
gyro
وسیلهای که از اندازه حرکت زاویهای یک جرم دوار
free gyro
ژایرو ازاد
gyro angle
زاویه ژیروسکوپی سمت نجومی
gyro angle
سمت پرتاب اژدر
floating gyro
ژایرو شناور
attitude gyro
الت نشان دهنده پروازی که توسط ژایرو کارمیکند
rate gyro
ژایرویی که میزان تغییروضعیت را نشان میدهد
gyro rotor
چرخ دوار قطبنمای الکتریکی wheel gyro : syn
gyro repeater
تکرار کننده قطبنمای الکتریکی قطبنمای ثانوی
gyro compass
قطب نمای ژیروسکوپی
gyro compass
قطب نمای نجومی
gyro compass
قطبنمای الکتریکی
gyro pilot
سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
gyro repeater
تکرار کننده سمت ژیروسکوپی ناو تکرار کننده سمت هدایت نجومی ناو
gyro plane
سطح مبنای ژیروسکوپی یاهدایت خودکار ناو
rate integration gyro
ژایرویی با یک درجه ازادی که محور خروجی ان با مایع چسبناکی به محور دوران متصل شده
differential laser gyro
دو اشعه لیزر با پلاریزاسیون یکسان که برای یک ژایروبکار میروند
directional gyro indicator
دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
gyro magnetic compass
قطب نمای ژیروسکوپی ناوژیروسکوپ مغناطیسی
to be a fifth wheel
[to be in the way]
آدم اضافه
[بدون همسر]
بودن
[در جشنی که همه زوج دارند]
fifth wheel
چرخپنجم
wheel
[همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
wheel
دوک نخ ریسی
fifth wheel
جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
wheel
چرخ نخ ریسی
wheel
چرخ
be a fifth wheel
<idiom>
آدم اضافی یا زاید
[در گروهی از آدمها]
He's a fifth wheel.
او
[مرد]
آدم زایدی است.
four wheel
چهارچرخه
third wheel
سومینچرخدنده
wheel well
محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
wheel
چرخش
wheel
رل ماشین
wheel
چرخیدن
wheel
گرداندن
wheel
چرخ سمباده
wheel
چرخ طایر
wheel
ساسایی
wheel
جاروب کردن با پا
wheel
اتحادیه ورزشی
wheel
دور
wheel
گردش ناو
to take the wheel
پشت رل نشستن
fourth wheel
چهارمینچرخهای
front wheel
چرخجلو
hand-wheel
چرخدستی
banding wheel
چرخهچرخنده
toothed wheel
چرخ دنده
large wheel
چرخبزرگ
trailing wheel
چرخ عقب
trick wheel
چرخ سکان
trick wheel
اطاق اسکان
turbine wheel
چرخ توربین
main wheel
چرخاصلی
two wheel tractor
تراکتور دوچرخه
water wheel
دولاب
water wheel
چرخاب
wheel printer
چاپگر چرخ دوار
wheel base
فاصله بین چرخ جلو و عقب در خودروهایی که از یک اکسل بیشتر دارند
escape wheel
دندهخلاص
wheel wright
چرخ ساز
wheel horse
اسب چرخ کش اسب نزدیک چرخ
wheel spoke
پره چرخ
wheel spanner
چرخ کش
wheel shaft
میله چرخ
wheel satellite
ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
wheel puller
چرخ کش
wheel indicator
نشانگر سکان
wheel load
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
wheel mode
ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
worm wheel
پیچ حلزونی
worm wheel
دنده کرمی شکل
drive wheel
چرخدنده
chain wheel B
زنجیریچرخهیب
chain wheel A
زنجیریچرخهیA
centre wheel
چرخهمیانی
adjustment wheel
چرخ متحرک
wheel bearing
بلبرینگ چرخ
wheel center
مرکز چرخ
wheel chair
صندلی چرخ دار
catherine wheel
رجوع شود به pinwheel
worm wheel
چرخ دنده حلزونی
wheel pressure
فشار چرخ
wheel head
سرچرخدنده
wheel barrow
فرقون
[ساخت و ساختمان]
[ابزار]
wheel barrow
فرغون
[ساخت و ساختمان]
[ابزار]
dog-wheel
دماغه
dog-wheel
استوانه
cathedrian wheel
پنجره چرخی
spinning wheel
چرخ ریسندگی
[این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
brake wheel
چرخ دندانه دار
toothed wheel
چرخ دندانه دار
cogged wheel
چرخ دندانه دار
cog wheel
چرخ دنده
cogged wheel
چرخ دنده
wheel gloves
دستکش رانندگی
wheel brace
آچار چرخ خودرو
wheel tractor
فرمانتراکتور
wheel cylinder
سیلندرچرخدنده
wheel chock
مانعچرخ
turning wheel
چرخهسفالگری
tracing wheel
چرخهترسیم
striker wheel
چرخهضارب
spoked wheel
چرخاسبوکد
rotating wheel
چرخهدوار
press wheel
چرخفشار
pitch wheel
چرخکوککردن
wheel trim
قالپاق
wheel and deal
<idiom>
reversible wheel
چرخی که در دو جهت بگردد
wheel wrench
آچار چرخ خودرو
to spin a wheel
چرخی را تند چرخاندن
I feel like a fifth wheel.
من حس می کنم
[اینجا]
اضافی هستم.
to be broken on the wheel
روی چرخ گاری مردن
[نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
Barlow's wheel
چرخ بارلو
[مهندسی برق]
buckled wheel
چرخ خم شده
[تاب خورده]
forged wheel
چرخ آهنگری شده
steered wheel
چرخ هدایت شده
cast wheel
چرخ ریختگی
adjustable wheel
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
to reinvent the wheel
<idiom>
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
modulation wheel
چرختعدیلصدا
idler wheel
چرخ هرزگرد
gear wheel
چرخ دنده
balance wheel
رقاص ساعت
gear wheel
چرخ دندانه دار
band wheel
چرخ تسمه خور
brake wheel
ترمز چرخها
break wheel
چرخ قطع
buff wheel
چرخ سنباده
free wheel
حرکت بدون رکاب زدن
four wheel brake
ترمز چهار چرخ
all wheel drive
محرک تمام چرخها
grinding wheel
چرخ سمباده
idler wheel
چرخ یا دنده چرخندهای که حرکت را به چرخ دیگری انتقال میدهد
idle wheel
دنده چرخ رابط بین دو چرخ
hand wheel
چرخ دستی
abrasive wheel
چرخ سمباده
grinding wheel
چرخ سنباده
abrasive wheel
سنگ چاقو تیز کنی
grinding wheel
چرخ سنگ زنی
buffing wheel
چرخ سنباده
capstan wheel
چرخ دوار
ferris wheel
گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
control wheel
صفحه کنترل
emery wheel
چرخ سمباده
driving wheel
چرخ گرداننده
driving wheel
چرخ محرک
control wheel
صفحه تنظیم کننده
crown wheel
چرخی که دندانههای ان نسبت به سطح ان عمودباشد
cup wheel
چرخ سمباده
ferris wheel
چرخ فلک
color wheel
گردونه رنگ امیزی
capstan wheel
چرخ لنگر فلایویل
chain wheel
چرخ زنجیر
cog wheel
چرخ دندانه دار
fly wheel
چرخ دندانه داروزینی که روی محور دواری قرار می گیرد
fly wheel
چرخ لنگر فلایول
fly wheel
چرخ لنگر
fly wheel
چرخ طیار
daisy wheel
عضو چاپ کننده در یک چاپگرچرخ دوار
steering wheel
غربالک
toothed wheel
چرخه دندانه دار
spoke wheel
چرخ پره دار
split wheel
چرخ نیمه یا نصفه
split wheel
نیم چرخ
activity wheel
گردونه فعالیت
short wheel
خودرو شاسی کوتاه
rear wheel
چرخ عقب
ratchet wheel
اچار ضامن دار
ratchet wheel
چرخ دندانه دارمتحرک بوسیله موتور
ratchet wheel
چرخ ضامن
sprocket wheel
چرخ زنجیر
sprocket wheel
چرخ دندانه دار که سوراخ شده یا پیاپی قرار می گیرد
spinning wheel
دوک نخ ریسی
four wheel drive
محرک چهار چرخ
four-wheel drive
محرک چهار چرخ
the turn of a wheel
گردش چرخ
the rim of a wheel
دوره چرخ
the man at the wheel
راننده
suspension wheel
چرخ تعلیق خودرو
suspension wheel
چرخ یدک
wheel sucker
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
spinning wheel
چرخ نخ ریسی
print wheel
چرخ چاپ
spare wheel
چرخ زاپاس
steering wheel
رل
overshot wheel
چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
steering wheel
چرخ فرمان
mill wheel
چرخ یا پره اسیاب
magnet wheel
چرخ رتور
magnet wheel
چرخ گردنده
impluse wheel
چرخ فشار مستقیم
steering wheel
چرخ سکان فرمان اتومبیل
paddle wheel
چرخ پره دار متحرک کشتی بخار
idler wheel
چرخ طیار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com