Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
half cock
چخماق در حال نیم پا
Search result with all words
at half cock
از بند دوم رد شده
Other Matches
cock-up
خر تو خر
cock-up
سر در گمی
cock-up
شلوغی
to cock something up
تباهی کردن
to cock something up
بهم زدن چیزی
cock
چخماق تفنگ
to cock something up
زیرورو کردن چیزی
cock
چخماق کشیدن ضربه زدن به چاشنی
cock
مسلح کردن
cock
یک وری کردن
cock
کج نهادن
cock
:مثل خروس جنگیدن گوش ها را تیز وراست کردن
cock
خروس
cock
پرنده نر
cock
کج نهادگی کلاه
cock-a-hoop
شادی کنان
cock-a-hoop
بادکنان
cock feather
پر وصل به کمان
cock fight
جنگ خروسان
turkey cock
بوقلمون نر
cock eyed
ناجور
fighting cock
خروس جنگی
cock a hoop
لافزن
cock a hoop
شادومغرور
bibb cock
شیر اب سرکج
cock a hoop
سرمست
cock-ups
خر تو خر
cock horse
اسب چوبی
cock eyed
لوچ
cock eyed
احمق
cock eyed
کودن
cock boat
کرجی کوچک
air cock
شیر هواگیری
cock fighting
خروس بازی
cock fighting
بهم انداختن خروسان
cock horse
اسپ
shuttle cock
توپ بدمینتون
sea cock
شیر دریا
pete cock
شیر هوا
pete cock
شیربخار
pete cock
شیر کوچک که ازان هوا یابخار بیرون می اید
pet cock
شیر بخار
moor cock
خروس کولی
hen and cock
مرغ وخروس
heath cock
خروس کولی باقرقره سیاه نر
hay cock
پشته علف
hay cock
تل علف
hay cock
کومه مخروطی از علف خشک علف
stop cock
شیر بستن جریان اب
stop cock
شیرسماوری
discharge cock
شیر تخلیه
drain cock
لوله تخلیه
pet cock
شیر هوا
cock of the walk
پهلوان میدان
game cock
خروس جنگی
cock-ups
شلوغی
cock loft
اطاق زیرشیروانی
gauge cock
اندازه نما
gland cock
شیر جعبه اببندی
weather cock
باد نما ادم دمدمی مزاج
cock-ups
سر در گمی
stop cock
شیر
cock pheasant
قرقاول نر
oil drain cock
شیر تخلیه روغن
cock a doodle doo
قوقو
air relief cock
مجرای تهویه
cock-and-bull stories
چاخان
cock a doodle doo
نامی که بچه بخروس میدهد
cock-and-bull story
چاخان
cock-and-bull story
داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull stories
داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock and bull story
چاخان
cock and bull story
داستان جعلی برای تعریف ازخود
by product cock oven plant
محصولات فرعی کک سازی
one half of
یک نصف
to go off half
بی گدارباب زدن
one half of
نیمی از
half a d.
نیم دو جین
half a d.
شش تا
half
کارتن با طول نصفه
half
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
half
یکی از دو بخش معادل
half
بطور ناقص
to go off half
بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
one is half of two
یکی نیمی است از دو
half
نیمه نخست
half
نصف
ones better half
زن
second half
نیمه دوم
half
حرکت یا نمایش گرافیکی با نیمی از شدت معمولی
one's better half
زن بطور کنایه
half
دیسک درایویی که مقابل آن نیمی از حالت استاندارد باشد.
half
مودمی که در هر لحظه در یک حالت کار میکند.
half
ارسال داده در یک جهت در واحد زمان روی کانال یک سویه
half and half
بالمناصفه
half and half
نصفانصف
half
نیمی
half
مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
half in half out
دو پشتک به عقب با نیم وارو
half
نیم
half
نصفه
half
طرف
half
شریک ناقص
half
سو
i thank you be half of
از طرف ... تشکر می کنم
right half
نیمهراست
half and half
نوعی ابجو انگلیسی
outside half
هافبک کناری
first half
نیمه نخست
half way
نیمه راه
half way
واقع در نیمه راه
half volley
پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
half track
هاف تراک
half track
خودرو نیمه شنی یا نیم زنجیر
half tracked
نیمه شنی
half thickness
ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
half view
نیم نما
half truth
حقیقت ناقص
half truth
سخن نیم راست
half timber
الوار کوتاه
half time
نیم وقت
half time
نیمه بازی
half tide
حالت وسط جزر ومد
half time
نصف وقت
half timer
شاگردیکه درنیمی ازوقت خوددرس میخواندودرنیمه دیگرکارمیکند
half tone
نیم پرده
half tone
رنگ متوسط سایه رنگ
half tone
سایه روشن
half tone
سایه روشن زدن
half timber
ساخته شده از الوار کوتاه
half sole
نیم تخت زدن
half penny
سکه نیم پنی
half pint
کوتاه تر از مقدارمتوسط
half pint
کوچک
half pint
کوچولو
half reaction
نیم واکنش
half relief
نیم برجسته
half round
نیم گرد
half round
گج بری نیم گرد
half seas over
مست خراب
half sole
نیم تخت
half seas over
پاتیل
half section
نیم برش
half shadow
نیم سایه
half sidestep
روش صعود با اسکی گام به گام
half sister
خواهر ناتنی
half pay
حق مستمری
half pay
حق انتظار خدمت
half step
نیم گام
half step
نیم قدم
half round
نیم دایره
half staff
نیم افراشته
half sovereign
سکه زر ده شیلینکی انگلیس
half moon
هرچیزهلالی شکل
half nephew
پسرنابرادری
half nephew
پسرناخواهری
half of my time
نیمی ازوقت من
half pace
شاه نشین
half section
نیم مقطع
half pace
تخت گاه
half pace
سکو
half slip
زیر پیراهنی
half pay
حقوق ناتمام
half slip
ژوپن
half-timbering
ساختمان نیمه چوبی
go off half-cocked
<idiom>
صحبت یا انجام کاری بون آمارگی قبلی
He is only half a man .
مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
half-term
تعطیلیبینترم
half-price
نیمبها
half-day
کارنیمروز
half board
هتلیکهفقطصبحانهوعصرانهدرآنسروشود
left half
نیمهچپ
half-slip
زیرداخلی
half-side
نصفیکطرف
half-glasses
عینک یک چشمی
half indexing
فهرستسازینیمه
half-baked
<idiom>
احمق
half the battle
<idiom>
قسمت بزرگیاز کار
have half a mind
<idiom>
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
half-pace
شاه نشین نیم گرد
half-moon
سنگر نیم هلالی
half-figure
پیکره انتهایی
half-column
نیمه ستون
Give me half
[some of it]
of it!
نصف آن
[یکخورده از آن]
را به من بده!
half price
نصف قیمت
for half board
برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
for half board
برای نیم پانسیون
meet someone half-way
<idiom>
به توافق رسیدن با کسی
six of one and half-a-dozen of the other
<idiom>
دوقلو بودن
half handle
نیمدسته
half barb
پیکاننصفه
it is not half bad
هیچ بد نیست
it is half cooked
نیم پخته است
i had half a mind to go
چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
he is half your weight
وزن او نصف وزن شما است
he did half swear
سخت سوگندیادکردن
half yearly
نیم ساله
half yearly
شش ماهه
half word
نیم کلمه
half worcester
ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 9 یا 2 و 8 را جامی گذارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com