Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English
Persian
hall-house
تالار باز
Other Matches
hall
اتاق بزرگ دالان
hall
سرسرا
hall
تالار
hall
عمارت
mass hall
سالن نهارخوری
hypostyle hall
[اتاق بزرگ با سقف صافی که ردیفی از ستون ها در آن قرار دارد.]
arrival hall
سالن ورود
The hall has three exits.
سالن دارای سه خروجی است.
music hall
اطاق ساز ورقص
hall effect
یچ الکترونیکی در حالت جامد که با میدن مغناطیسی کار میکند
hall-church
[کلیسایی با چندین راهرو اما بدون پنجره بام]
town hall
تالار شهرداری یا فرمانداری
music hall
سالن موسیقی
departure hall
سالن ترک کردن
cloth-hall
بازار
cloth-hall
محل داد و ستد
judgement hall
دادگاه
arrival hall
سالن ورود
cyzicene hall
[تالار بزرگ در خانه های یونان باستان]
Egyptian hall
سرسرا
Egyptian hall
[اتاق عمومی مستطیل شکل]
town hall
تالار انجمن شهر
town hall
عمارت شهرداری
town hall
کاخ شهرداری
hall of residence
خوابگاهیااتاقمتعلقبهدانشگاه
reception hall
قسمتپذیرش
City Hall
ساختمان شهرداری
white hall
هیئت حاکمه انگلیس
hiring hall
اژانس یا سازمان کاریابی
hall mark
دولت روی سیمینه وزرینه میگذارن
hall effect
اثر هال پدیده هال
freemasons hall
فراموش خانه
hall mark
نشان عیارکه ازطرف
hall effect
شرح تاثیر میدان مغناطیسی روی جریان الکترون ها
City Hall
شهرداری
mass hall
سالن غذاخوری
City Hall
بلدیه
mess hall
سالن غذا خوری سرباز خانه
guild hall
عمارت شهرداری که اصناف یارسته هادران انجمن می کنند
to hall over the couls
سرزنش یا توبیخ کردن
prayer hall
قسمتنمازخواندن
machine hall
راهرویماشین
the hall seats one thousand
تالار هزار صندلی میخورد تالارهزارتن راجامیدهد
to let a house
خانهای را اجاره دادن
i do not know your house
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
keep house
<idiom>
own a house
دارای خانهای هستم
to keep house
خانه نشین شدن
to keep house
خانه داری کردن
This house is my own .
این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )
house to let
خانه اجارهای
house of d.
زندان موقتی
house of d.
توقیف گاه
her house
خانه ان زن
i own that house
من صاحب ان خانه هستم
house-to-house
جستجویخانهبهخانه
her house
خانه اش
the house over the way
خانه روبرو
Outside the house.
بیرون از خانه
house to get
خانه اجارهای
He came out of the house.
از منزل درآمد
It is not very far from our house.
خیلی ازمنزل ما دورنیست
on the house
<idiom>
مجاز درکاری
house
خانه
house
مجلس
house
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house
شرکت
house
قرار دادن یک وسیله در یک محفظه
in house
درون ساختمان یک شرکت
in-house
درون ساختمان یک شرکت
necessary house
خصوصی
necessary house
محرمانه
necessary house
نهانی
house
محکم کردن
house
سرای
house
منزل
house
خاندان
house
برج
house
اهل خانه اهل بیت
house
جادادن
house
منزل دادن پناه دادن
house
منزل گزیدن
house
خانه نشین شدن
house
جا دادن
necessary house
محرم
own a house
خانهای دارم
house
جایگاه جا
keep house
در خانه ماندن
keep house
خانه داری کردن
necessary house
خلوت
the narrow house
خانه تنگ و تاریک
mud house
کلبه گلی
station house
ایستگاه کلانتری
pest house
بیمارستان طاعونی ها اسایش گاه
the house is occupied
خانه خالی نیست
the house is occupied
خانه اشغال شده یا مسکون است
poor house
مسکین خانه
panel house
جنده خانه
tea house
قهوه خانه
systems house
خانه سیستم ها
summer house
خانه ییلاقی باغچه دار
pigeon house
کبوتر خان
summer house
کوشک
pigeon house
لانه کبوتر
the narrow house
گور قبر
pigeon house
برج کبوتر
the man of the house
مرد یا خانه بزرگ
the rear of a house
قسمت عقب یا پشت خانه
pilot house
اطاق سکان
pest house
خسته خانه
pilot house
پل فرماندهی
poor house
گدا خانه
poor house
نوانخانه
the upper house
مجلس اعیان یا لردها
the white house
کاخ سفید
poor house
دارالمساکین
opera house
تماشاخانه
software house
مرکز نرم افزاری
software house
خانه نرم افزاری
slaughter house
سلاخ خانه مسلخ
slaughter house
کشتارگاه
safe house
خانه امن
round house
بازداشت گاه اطاق عقبی درعرشه بالای کشتی
printing house
چاپخانه
ranch house
خانه یک اشکوبه
range house
اطاق انبارمیدان
move house
اسباب کشی کردن
range house
دفتر میدان تیر
opera house
اپرا
opposite the house
روبروی خانه
opposite the house
مقابل خانه
porter house
جایگاه فروش و صرف ابجووکباب و مانند انها
summer house
خانه باغچه دار
rest house
مهمان سرا
summer house
کلاه فرنگی
opposite to the house
روبروی خانه
summer house
خانه تابستانی
station house
ایستگاه راه اهن
station house
مرکزکلانتری
pot house
میخانه
pot house
ابجو فروشی خرابات
power house
کارخانه برق
solar house
گلخانه شیشهای
pump house
تلمبه خانه
the white house
کاخ یاقصرابیض
publishing house
خانهنشر
clean house
پاک کردن
clean house
پاکیزه کردن
clean house
تمیز کردن
clean house
زدودن
archery-house
روزنه باریک تیزاندازی
bath-house
حمام عمومی
block-house
دژ چوبی
speciality of the house
غذای مخصوص طبخ منزل
Where is the guest house?
مهمانسرا کجاست؟
house of cards
<idiom>
To let (rent out) a house.
خانه ای رااجاره دادن
I have no claim to this house.
نسبت به این خانه ادعایی ندارم
To vacate a house.
خانه ای را خالی کردن ( بلند شدن از محل )
The house burned down .
خانه سوخت
As I entered the house…
هینطور که وارد خانه شدم
His house was redeemed .
خانه اش از گرو در آمد ( در آورد )
How dirty the house is !
چقدر خانه کثیف است
bring the house down
<idiom>
باعث خنده زیاد دربین تماشاچیان
bone-house
[جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
cap-house
خرپشته
Golden House
[سرای رومی ساخته شده توسط نرو]
ice-house
[ساختمان یخچال مانند]
long-house
مسکن اشتراکی
house of cards
ساختمان سست بنیاد
[اصطلاح مجازی]
house of cards
طرح پوشالی
[اصطلاح مجازی ]
house of cards
ساختمان با ورقهای پاسور
[the house]
is haunted
[این خانه]
روح دارد
gin-house
[ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
farm-house
خانه رعیتی
dike-house
خاک ریز
cap-house
سرستون
chapter-house
ساختمان جلسات
charnel-house
[انبار استخوان مردگان]
coach-house
ساختمان خدمه
[در کنار ساختمان اصلی]
common-house
نشیمنگاه صومعه
culver-house
[سوراخی در کبوترخانه]
dead-house
مرده شوی خانه
dike-house
سنگر
tiring house
محل تعویض لباس هنرپیشه
tower house
قلعه مستحکم قرون وسطی خانه بالای برج
tower house
خانه برجی
trap house
محل خروج هدفهای متحرک
tree house
خانه بالای درخت
wash house
رختشوی خانه
wash house
رختهای شستنی
weigh house
قپاندار خانه ترازودار خانه
boarding house
پانسیون
toll house
مامورزنجیر
toll house
جایگاه
toll house
راهدار خانه
to have the run of a house
اختیار خانهای را داشتن
to keep open house
درخانه بازداشتن
to keep open house
ازهرکس پذیرایی کردن
to inhabit a house
در خانهای ساکن شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com