Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
hand mixer
مخلوطکندستی
Other Matches
mixer
همزن امیزنده
mixer
همزن
mixer
مخلوط کننده
mixer
نخستین
mixer
اشکارساز
mixer
ترکیب کننده
mixer
مخلوط کن
mixer
امیزنده
mixer
نوعی خط دفاعی
mixer
انداختن میلههای بولینگ با میلههای دیگر
food mixer
ماشینهمزنبرقی
truck mixer
بتن سازی که روی کامیون نصب شده است
hot mixer
مخلوط کننده
frequency mixer
مخلوط کننده یا میکسرفرکانس
audio mixer
میکسر صوتی تلویزیونی مخلوط کننده صوتی
batch mixer
مخلوط کن ضربهای
To be a good mixer.
با مردم خوب جوشیدن ( معاشرت کردن )
color mixer
رنگ امیز
concrete mixer
ماشین بتن ساز
concrete mixer
بتونیر
continous mixer
مخلوط کننده دائمی
crystal mixer
ترکیب کننده دیودی
cement mixer
ماشینمخلوطکنندهسیمان
table mixer
توپتنیسرویمیز
disc mixer
نمایشاجزا
cartridge mixer
اجزایشیرآب
jet mixer
مخلوط کننده با فشار اب
cement mixer
بتون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
non tilting mixer
بتن ساز دواری که مخزن ان دارای دو سوراخ میباشد وحول محور افقی می چرخد
concrete mixer
بتون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
mixer stage
طبقه مخلوط کننده
tilting mixer
نوعی بتن ساز دوار که با کج کردن مخزن ان تمام بتن خارج میشود
powder mixer
گرد مخلوط کن
pencil mixer
ترکیب کننده مدادی
mixer tube
لامپ مخلوط کننده
rotary drum mixer
مخلوط کننده طبلکی
bath and shower mixer
اختلاطدوشووان
rotary drum mixer
میکسراستوانهای بتن
transit-truck mixer
کامیون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
transit-truck mixer
کامیون بتون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
transit-truck mixer
تراک میکسر
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
ball-type mixer tap
اجزاشیرآب
to shuffle from hand to hand
دست بدست کردن
Hand to hand fighting
جنگ تن به تن
pass from hand to hand
ترتب ایادی
hand in
<idiom>
به کسی چیزی دادن
off hand
سر ضرب
be off hand with someone
<idiom>
سر سنگین بودن
have a hand in something
<idiom>
در کاری دست داشتن
hand-out
<idiom>
پاداش ،معمولا از طرف دولت
hand out
<idiom>
از چیزهایی مشابه به هم دادن
get out of hand
<idiom>
کنترل خودرا از دست دادن
hand down
<idiom>
وصیت کردن
hand it to (someone)
<idiom>
به کسی اعتبار دادن
hand-me-down
<idiom>
بدش به من
hand in hand
دست دردست یکدیگر
hand in hand
دست بدست
off hand
فی البداهه
hand in
سمت زمین سرویس اسکواش
on hand
<idiom>
دردسترس
on hand
<idiom>
قابل دسترس
on hand
<idiom>
حاضر
have a hand in
<idiom>
مسئول کاری شدن
second hand
<idiom>
دست دوم
hand over
<idiom>
try one's hand
<idiom>
بیتجربه بودن
on the other hand
<idiom>
درمقابل
in hand
<idiom>
زیرنظر
hand down
به ارث گذاشتن
hand down
پشت درپشت چیزی رارساندن
an old hand at something
<idiom>
کارکشته
hand-out
<idiom>
hand in
سمت زمین سرویس
off hand
بدون آمادگی
hand down
بتواتر رساندن
out of hand
فورا
take a hand at
شرکت کردن در
to come to hand
بدست امدن
to come to hand
رسیدن
to get ones hand in
دست یافتن به
to get ones hand in
تسلط پیداکردن در
to hand
دردسترس
to hand down
بارث گذاشتن
to hand down
بدوره بعدانتقال دادن
to hand out
از پنجره اویزان کردن
to hand over
تحویل دادن
in hand
گذاشتن گوی بیلیارد در نقطه دلخواه محدوده
in hand
در جریان
near at hand
نزدیک
near at hand
در دسترس
off hand
بی مطالعه
out of hand
غیر قابل جلوگیری
one hand
گرفتن توپ با یک دست
on the other hand
ازطرف دیگر
on the other hand
از سوی دیگر
on one hand
ازیک طرف
on one hand
ازطرفی
on one hand
ازیکسو
on hand
در دست
on hand
وسایل موجود درانبار
on hand
موجود
right hand
دست راست
off hand
بی تهیه
in hand
در دست اقدام
to hand over
واگذارکردن
hand over
تسلیم کردن
hand out
حریف دریافت کننده سرویس
hand out
خراب کردن سرویس اسکواش
hand out
خطای سرویس
hand on
پی درپی وبتواترچیزی را رساندن
hand on
تسلیم کردن
hand off
رد کردن توپ به یار
hand off
کنار زدن حریف بوسیله توپدار
hand off
رد کردن توپ
He must have a hand in it.
حتما" دراینکار دست دارد
She has become rather off hand.
سایه اش سنگین شده
To be an old hand at something.
درکاری سابقه وتجربه داشتن
hand over
تحویل دادن
hand over
فرستادن
to take in hand
دردست گرفتن
to take in hand
بعهده گرفتن
under hand
درنهان به پنهانی
under the hand of
به امضای
under the hand of hand
به امضای .....
hand saw
اره قد کن
hand saw
اره دستی
near at hand
دم دست
hand over
تفویض کردن
hand over
به قبض دادن
from hand to hand
<idiom>
از یک شخص به یک شخص دیگری
first-hand
مستقیم
hand-to-hand
رزم نزدیک رزم تن به تن
hand-to-hand
دسته و پنجه نرم کردن
hand-to-hand
دست به یقه
hand-to-hand
دردسترس
hand-to-hand
دست بدست یکدیگر مجاور
hand-to-hand
نزدیک
hand to hand
رزم نزدیک رزم تن به تن
hand to hand
دست به یقه
hand to hand
دردسترس
hand to hand
دست بدست یکدیگر مجاور
hand to hand
نزدیک
off-hand
پاس کوتاه روی سر
second-hand
ثانیه شمار
hand me down
لباس ارزان ودوخته
hand me down
ارزان
hand-me-down
لباس ارزان ودوخته
second hand
عاریه
second hand
مستعمل دست دوم
second hand
کار کردن
second hand
نیم دار
on the other hand
<adv.>
ازطرف دیگر
hand to hand
دسته و پنجه نرم کردن
on the other hand
<adv.>
درمقابل
on the other hand
<adv.>
طور دیگر
on the other hand
<adv.>
به ترتیب دیگر
on the one hand
<adv.>
یکی انکه
on the one hand
<adv.>
در یک طرف
hand-me-down
ارزان
second-hand
مستعمل
second-hand
نیمدار
hand
عقربه
[ساعت ...]
hand
کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
hand
دادن
hand
پیمان
hand
پهلو
hand
طرف
hand
دخالت کمک
hand
شرکت
hand
خط
hand
دسته دستخط
hand
عقربه
hand
دست
little hand
عقربه کوچک
[ساعت]
hand
نفر
hand
کمک
right-hand
واقع در دست راست
hand
سیستم جاری که 1-عملوند عملیات خودکار را کنترل نمیکند. 2-عملوند نیازی به تماس با وسیله مورد استفاده ندارد
hand
سیستم جاری که عملوند عملیات را با اجرای دستورات از طریق صفحه کلید کنترل میکند
hand
دستخط
hand
امضا
hand
بردن مسابقه اسب دوانی با فاصله مناسب مجموع چهارتایی پیکان
hand
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
hand
تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
hand
میلههای تسخیرشده حریف در پایان
hand
خطای دست
hand
دست به دست کردن
hand
یاری دادن
old hand
ادم با سابقه و مجرب
first hand
نخستین بازی کن
Do you need a hand?
میتونم کمکت کنم؟
at first hand
در وهله نخست
better hand
تقدم
at hand
نزدیک
for ones own hand
بابت خود شخص
to hand somebody something
به کسی چیزی دادن
second-hand
<adj.>
کارکرده
four in hand
گردونه چهار اسبه که یک راننده داشته باشد
at second hand
از قول دیگری
for ones own hand
به خاطر خود شخص
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com