Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 171 (2 milliseconds)
English
Persian
handicap spot
مهرهتعادلی
Other Matches
handicap
امتیاز به طرف ضعیف دربازی
handicap
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap
مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
handicap
امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
handicap
معلولیت
handicap
نقص
handicap
اوانس
handicap
امتیاز دادن اشکال
handicap
مانع
free handicap
مسابقه با امتیاز تعادلی برای اسبها
highweight handicap
مسابقه اسبدوانی با امتیازمتفاوت وزن
sensory handicap
معلولیت حسی
perceptual handicap
ناتوانی ذهنی
physical handicap
معلولیت جسمانی
handicap stake
مسابقهای که مبلغ شرطبندی از صاحبان اسبهاست
experimental free handicap
دادن وزن اضافی ازمایشی به اسبها برای مسابقه اینده
Poor eyesight is a handicap to a scientists progress .
ضعف بینایی مانع پیشرفت یک دانشمند است
up on the spot
فی المجلس مقدا بی درنگ
spot
نقدا"
spot
به طور نقد
spot
لکه موضع
on the spot
نقدا"
on the spot
فی المجلس
on-the-spot
نقدا"
on-the-spot
فی المجلس
in a spot
<idiom>
درمشکل قرار داشتن
on the spot
<idiom>
درشرایط سخت ونا امیدکنندهای
spot
[لکه دار شدن فرش در اثر مواد رنگی و شمیایی]
spot-on
دقیقا صحیح
spot
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot
نقطه
spot
فوری
spot
کشف کردن اماده پرداخت
spot
باخال تزئین کردن درنظرگرفتن
spot
لکه دارشدن
spot
لکه دارکردن
spot
زمان مختصر لحظه
spot
موضع
spot
لکه لک
spot
محل
spot
مکان
spot
خال
spot
بجااوردن
spot
کشف کردن دیدن
spot
در محل
spot
مشاهده کردن گلوله ها
spot
درجا
spot
تشخیص دادن
spot
جا
spot
تنظیم تیر کردن
spot
مسافت یابی کردن
spot
کمان
spot
پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spot price
بهای جنس در معامله نقدی
spot price
قیمت نقدی
spot price
قیمت برای فروش فوری
spot price
قیمت تمام شده
spot elevation
نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
spot rate
نرخ فروش نقدی
spot repair
تعمیر در محل
spot report
گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
spot pass
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
spot pass
پاس غیرمستقیم
spot footing
پی مجزا
spot goods
کالاهای موجود
spot goods
کالاهای اماده تحویل
spot elevation
ارتفاع تعیین شده
spot grading
صافسازی
spot kick
ضربه کاشته
spot lamp
لامپ موضعی
spot lamp
لامپ با نورمتمرکز
spot map
کروکی تصادف یا کروکی مشاهدات بازرس
spot market
بازار نقدی
spot market
بازار معاملات نقدی
spot net
شبکه مخابراتی دیدبان یادیدبانی
spot sale
فروش نقد
spot sale
فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
warm spot
نقطه گرماگیر
water spot
گردباد دریایی
water spot
واتراسپات
yellow spot
نقطه زرد
centre spot
خالوسط
black spot
جادهباآمارتصادفبالا
high spot
جذابترین لذتبخشترین
trouble spot
کشوریکهدائمادرحالدرگیریونزاعباشد
He was kI'lled on the spot.
جابجا کشته شد
hit the spot
<idiom>
نیروی تازه وارد کردن
Johnny-on-the-spot
<idiom>
soft spot for someone/something
<idiom>
احساسات تندوتیز داشتن
tight spot
<idiom>
شرایط سخت
warm spot
اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
unpainted spot
تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
spot shot
ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
spot test
ازمایش فوری
spot transaction
معامله نقدی
spot weld
خال جوش
spot weld
نقطه جوش دادن
spot weld
اتصال نقطه جوش
spot welding
نقطه جوش
spot welding
جوشکاری نقطهای
spot welding
جوش نقطهای
succeeding spot
نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
sweet spot
قسمت مرکزی راکت یا چوب
touch spot
ناحیه بساوشی
spot repair
تعمیر در جا
blind spot
نقطه کور
beauty spot
خال کوچک
beauty spot
خال زیبایی
advertising spot
فیلم تبلیغاتی
air spot
تنظیم تیر توپخانه با استفاده از دیدبانی هوایی
air spot
تنظیم تیربا دیدبانی هوایی
billiard spot
نقطه مخصوص گوی قرمزروی میز بیلیارد انگلیسی
cash spot
نقد فوری
cathode spot
لکه کاتدی
balkline spot
نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
center spot
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
cold spot
نقطه سرماگیر
dead spot
منطقه ساکت
beauty spot
خال
hot spot
نقطه داغ
hot spot
نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
blind spot
نقطه ضعف
spot check
مقابله موضعی
spot check
بررسی موضعی
spot check
بطور چند در میان ازمودن
spot check
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check
بازدید در محل
spot checks
مقابله موضعی
spot checks
بررسی موضعی
spot checks
بطور چند در میان ازمودن
spot checks
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot checks
بازدید در محل
dead spot
نقطه خنثی
spot distortion
اغتشاش نقطه
pyramid spot
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
head spot
نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
previous spot
نقطهای که توپ در اخرین باروارد بازی شده
landing spot
نقطه فرود
light spot
نقطه نور
spot of enforcement
نقطه پنالتی
penalty spot
نقطه پنالتی
light spot
نقطه منور
long spot
موضع گیری توپگیری مستقیما" پشت سر محافظ میله ها
soft spot
شولات
soft spot
ناحیه نشست
face off spot
هرکدام از 9 نقطه مخصوص رویارویی
face off spot
نقطه رویارویی
flying spot
لکه نورتند رو
spot cash
پول نقد
spot cash
پرداخت نقدی
focal spot
کانون
spot bowler
بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
spot ball
گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
pain spot
نقطه درد
This is an ideal spot for picnics .
اینجا برای پیک نیک ماه است
white spot ball
مکانتوپسفید
flying spot scanner
پوینده لکهای تند رو
center face off spot
نقطه شروع در مرکز دایره میانی
spot welding electrode
الکترود جوشکاری نقطهای
spot welding machine
دستگاه جوش نقطهای
bridge spot weld
جوشکاری نقطهای
great red spot
لکه سرخ بزرگ
center ice spot
نقطه شروع در مرکز دایره میانی
great white spot
لکه سفید بزرگ
kicks from the penalty spot
شوت از نقطه پنالتی
spot pattern test
ازمون طرح نقطه ها
baulk line spot
نقطهخطمرز
single row spot welding
جوشکاری نقطهای سری
double row spot welding
جوشکاری نقطهای زنجیرهای جوشکاری نقطهای دوردیفه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com