English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
handing charge هزینه باربری
Other Matches
handing دست به دست کردن
handing خطای دست
handing میلههای تسخیرشده حریف در پایان
handing تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
handing وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
handing بردن مسابقه اسب دوانی با فاصله مناسب مجموع چهارتایی پیکان
handing دستخط
handing سیستم جاری که عملوند عملیات را با اجرای دستورات از طریق صفحه کلید کنترل میکند
handing سیستم جاری که 1-عملوند عملیات خودکار را کنترل نمیکند. 2-عملوند نیازی به تماس با وسیله مورد استفاده ندارد
handing دست
handing یاری دادن
handing نفر
handing کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
handing دادن
handing پیمان
handing کمک
handing دخالت کمک
handing شرکت
handing خط
handing دسته دستخط
handing طرف
handing پهلو
handing عقربه
handing over تفویض
handing over اقباض
handing امضا
file handing routine قسمتی از یک برنامه کامپیوترکه داده را از یک فایل خوانده و در ان می نویسد
handing stolen goods اخفاء مال مسروقه
like charge شارژ همنام
in charge <adj.> پاسخگو
like charge قطبهای همنام
in the charge of <idiom> تحت مراقب یا نظارت
in charge <idiom> مسئول بودن
(in) charge of something <idiom> مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
charge some one with به عهده کسی گذاشتن
take over in charge تصدی
in charge <adj.> مسئول
take over in charge تحت اختیار دراوردن
on charge of به اتهام
be charge with متهم شدن به
in charge متصدی
charge دستگاه با ماده منفجره
charge عهده داری
charge بار الکتریکی
charge متهم کردن
charge خرج
charge خرج منفجره
charge پر کردن
charge خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge بار
charge جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge خطای حمله
charge موردحمایت
charge پرکردن
charge حمله اتهام
charge هزینه
charge وزن
charge بار مسئولیت
charge گماشتن
charge عهده دارکردن
charge متهم ساختن
charge مطالبه بها
charge زیربار کشیدن
charge حمله به حریف
charge بدهکار کردن
charge که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge تصدی
charge مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge محفظهای
charge 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge شارژ کردن شارژ
charge عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge بار کردن
charge اتهام
surface charge بار سطحی
propelling charge خرج پرتاب
shaped charge خرج گود
section charge خرج جزء جزء
shaped charge خرج مقعر
supplementary charge خرج تکمیلی
snow charge بار برف
supplementary charge خرج یدکی خرج اضافی
static charge برق ساکن
statement of charge مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
statement of charge اعلام اتهامات
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
spotting charge خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
sticky charge خرج چسبنده
sticky charge خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
spinning charge بار چرخان
space charge ناحیه بار فضا
space charge بار پیرامونی
soaking charge بار سولفات زدای
section charge خرج چند قسمتی
satchel charge خرج کیسهای
multisection charge خرج چند کیسهای
plaster charge خرج انفجاری افشان
plaster charge خرج شراپنل
partial charge بار جزیی
multisection charge خرج چندقسمتی
negative charge بار منفی
normal charge خرج معمولی توپ
officer in charge افسر مسئول اجرا
officer in charge افسر مسئول
nucleon charge بار نوکلئون
mobile charge بار متحرک
point charge بار نقطهای
pole charge خرج دستکی
satchel charge خرج خورجینی
residual charge بار الکتریکی مانده
reduced charge خرج کمتر یا پایین تر توپ
powder charge خرج باروت
propelling charge خرج
propellant charge خرج پرتاب
powder charge خرج پرتاب گلوله
positive charge بار مثبت
pole charge خرج میلهای
nuclear charge بار هسته
export charge حقوق صادرات
export charge هزینه صادرات
export charge تعرفه صادرات
import charge تعرفه واردات
import charge هزینه واردات
import charge حقوق واردات
electrostatic charge بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
to charge the battery باتری را بار کردن
charge carrier حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
elementary charge بار بنیادی [فیزیک]
elementary charge بار الکترون [فیزیک]
explosive charge دستگاه با ماده منفجره
bursting charge دستگاه با ماده منفجره
physician in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
charge indicator اندازهشارژ
zero charge potential پتانسیل بار صفر
volume charge بار حجمی
unlike charge قطب غیر همنام
trickle charge پر کردن اهسته
total charge بارگذاری کامل
toll charge باج
to give in charge سپردن
to give in charge تسلیم کردن
to charge a gun خرج در تفنگ گذاشتن
telephone charge هزینه تلفن
baton charge حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge hand کارگر معمولی
charge nurse سر پرستار
doctor in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
What's the charge per hour? کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge حداقل هزینه
minimum charge حداقل قیمت
What's the charge per day? اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week? اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile? اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby? آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day? کرایه روزانه چقدر است؟
community charge گونهایمالیات
tapering charge پر کردن شیبدار
melting charge شارژ ذوب
density of charge چگالی بار برقی
charge of the electron بار الکترون
charge neutrality خنثایی بار
charge neutrality تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge density چگالی بار
charge daffaires شارژدافر
charge d'affaires شارژ دافر
charge d'affaires کاردار سفارت
charge d'affaires نایب وزیر مختار
charge d'affaires نایب سفارت
charge pits چالههای خرج
charge with a fault تخط ئه کردن
coke per charge ذغال کک شارژ
deep charge خرج عمیق دریایی
deep charge خرج گود
cratering charge خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
cratering charge خرج تخریب
counter charge دعوی متقابل در امر جزایی
counter charge تهمت متقابله
conservation of charge بقای بار الکتریکی
condenser charge بار خازن
collection charge هزینه وصول مطالبات
collection charge هزینه وصول
charge d'affaires کاردار
charge cavity فرفیت بار
cover charge مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
accumulator charge بارگیری اکومولاتور
service charge سرویس مهمانخانه وغیره
service charge اضافه کار
service charge انعام
tas de charge پاطاق
charge sheets ورقه حاوی مشخصات متهم
charge sheet ورقه حاوی مشخصات متهم
depth charge بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
depth charge خرج زیرابی بمب زیرابی
bank charge هزینههای بانکی
boost charge ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
bound charge بار بسته
charge balance موازنه بار
charge and discharge محل بارگیری و باراندازی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com