English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
hard clip area حدودی که خارج از ان خطوط نمیتوانند روی یک رسام دیجیتالی رسم شوند
Other Matches
soft clip area محدودیتهای ناحیهای که در ان داده میتواند روی دستگاه ترسیم کننده نمایش داده شود
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
clip مفصل کابل
clip محکم گرفتن
clip گیره
clip بست مخصوص کابل و سیم
clip قلاب نوار
clip بست
clip شانه فشنگ
clip-on <adj.> گیره دار [چیزی با گیره برای بستن]
clip خشاب
clip دستگیره
clip سد کردن راه حریف از پشت باانداختن خود به زمین
clip انتخاب ناحیهای از تصویر که کوچکتر از حالت اصلی است
clip ترمینال باطری بست
clip گیره یاپنس چیدن
clip شانه فشنگ گیره کاغذ
clip-on متصلبهم
clip لوله
clip برش
clip موزنی
clip بغل گرفتن
clip پشم چینی کوتاه کردن
hair clip گلسر
bulldog clip گیرهورق
clip someone's wings <idiom> محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
clip earrings گوشوارهگیرهدار
clip joint <idiom> شغل سطح پایینی که پراز کلاهبرداری باشد
yarn clip گیرهنخبافندگی
wave clip گیرهفر
fuse clip گیره فیوز
stage clip سطحنمایش
toe clip کلیپپا
pipe clip گیره لوله
cable clip پل کابل
clip ejector خشاب پران
clip laten شانه گیر
clip laten خشاب گیر
to clip one's wings کسیرابستن هزینه کسی رامحدودکردن بال کسیراچیدن
to clip one's wings دست
test clip گیره ازمایش
alligator clip انبر سوسماری
crocodile clip گیره تمساح
join clip گیره اتصال
fahnestock clip گیره فنری
clip ejector شانه پران
clip art هنر ارایش
branch clip گوشیپزشکی
brace clip سگکبندشلوار
paper clip گیرهی کاغذ
grid clip اتصال شبکه
grid clip ترمینال شبکه
grid clip گیره
clip angle نبشی قوسی
water bottle clip گیرهنگهدارندهغمغمه
tube retention clip گیرهنگهدارندهلوله
hard by درنزدیکی
i hard him out سخنانش را تا اخر گوش داده ام
hard to please نازک نارنجی سخت راضی شو
it is hard to say نمیتوان گفت
it is hard to say به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
hard to please مشکل پسند
hard by نزدیک
it is not very hard چندان سخت نیست
hard متن چاپ شدن یا کپی اطلاعات در سیستم یا کامپیوتر به صورت خوانا.
hard right اعضایتندرویحزبسیاسی
hard یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
hard بسرعت
hard که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
hard up <idiom> کمبود پول
hard خسیس درمضیقه
However hard he tried ... با این وجود که او [مرد] سخت تلاش کرد ...
hard مستقیما درمسیر موردنظر
hard مدل کامپیوتر با دیسک سخت
hard تختهای که حاوی درایو دیسک سخت و واسط های الکترونیکی لزم است که قابل نصب در اتصال سیستم است
hard of d. ناگوارا
hard خطای موقت در سیستم
hard خطا
hard که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hard سخت در مقابل نرم
hard دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
hard کدی در متن کلمه پرداز که انتهای پاراگراف را نشان میدهد
hard که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard on (someone/something) <idiom> آزار دادن کسی یا چیزی
hard بشدت
hard up جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard قوی
hard of d. دیرهضم
hard-up جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
I am hard at it . سخت مشغولم
hard مشکل شدید
hard دشوار
hard سفت
hard سخت
hard سخت گیر نامطبوع
hard زمخت
to try hard to do something تقلا کردن برای انجام دادن کاری
come down hard on <idiom> به سختی تنبه کردن
hard glass شیشه سخت
hard favoured زشت
hard pan قشر سنگی شده
hard finish روکاری زبر
hard featured بدقیافه
hard fisted خسیس
hard game بازی دشوار
hard featured زشت
hard fisted جوکی
hard goods اجسام پایدار ومقاوم
hard fiber فیبر سخت
hard goods اجسام سخت
hard laid سفت تابیده
hard labor اعمال شاقه
hard hyphen خط تیره واصل
hard hyphen خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
hard heartedness قساوت
hard hack اسپیره
hard heartedness سنگدلی
hard heartedly از روی سخت دلی
hard shouder شانه راست
hard head شاخ جنگی
hard head بی مخ
hard head ادم بی کله
hard layer لایه سخت
hard layer لایه سفت
hard ground زمین سخت
hard handed خسیس
hard mouthed سرکش
hard mouthed خودسر
hard mouthed بدلگام
hard mouthed بد دهنه
hard mouth بد لگامی
hard hack بوته کوتاهی که دراتازونی میروید
hard mouth بد دهنگی
hard maple افرای قندی قند افرا
hard lines بدبختی
hard lines سختی
hard handed دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
hard failure نارسایی سخت افزاری خرابی سخت افزاری
hard ground زمین سفت
hard base سکوی پرتاب موشک ضد ترکش اتمی
hard base باز سختbaseball
hard beach ساحل مستحکم
hard beach قسمت مستحکم ساحل یا اسکله اسکله روسازی شده
hard bested درفشار
hard bested درگرفتار
hard bill پرندگان سخت منقار
hard bitten سگ خو
hard bitten سرسخت
hard bitten سخت گیر
hard base سکوی پرتاب مستحکم
hard ball baseball =
hard baked سفت پخته شده
half hard نیم سخت
hammer hard چکش خورده
hammer hard چکشی
hammer hard سخت
hard port فرمان سمت را به سمت مغناطیسی تغییر دهید درعملیات دریایی
hard port ناو را باچرخش سریع به سمت جلوهدایت کنید
hard acid اسید سخت
hard advertising تبلیغات تهاجمی
hard bake بادام سوخته
hard baked سفت پز
hard bitten گاز گیر
hard bitten سخت گاز گرفته شده
hard board تخته فشاری
hard copal کوپال سخت
hard copy نسخه چاپی
hard copy نسخه ملموس خروجی چاپی
hard core زیرسازی جاده
hard core پی جاده
hard core مصالح تخریب
hard core مصالح اوار
hard drive گرداننده سخت
hard error خطای سخت افزاری
hard error خطای ملموس
hard colors رنگهای سنگین
hard coal ذغال سنگ سخت
hard clam حلزون دارای کفههای صدفی سخت
hard boiled سخت جوشیده
hard boiled سفت سفت پز
hard boiled زیاد سفت شده
hard boiled پرتعصب
hard boiled سرسخت وخشن
hard brick اجر سخت
hard brick اجر بهی
hard charge بشدت و حداکثر سرعت راندن
hard chine خن زاویهای
hard face سخت کردن سطحی
to die hard سخت مردن
hard-nosed خودرای
hard-nosed لجباز
hard-nosed زرنگ و واقعبین
hard-nosed ارغه
hard-nosed پشت همانداز
hard hat کلاهایمنی
hard drink نوشیدنیباالکلزیاد
hard left اعضایتندرویحزبسیاسی
hard porn هرزهنگاریPornographyکهاعمالجنسیراواضح سریع و بصورت ناخوشایند نمایشمیدهد
hard-drinking معتادبهالکل
hard-hit درگیرمشکلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com