Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
hardware description language
زبان تشریع سخت افزاری
Other Matches
page description language
زبان تشریح صفحه
data description language
زبان تعریف داده
hardware
سخت افزار
hardware
سخت ابزار
hardware
دستگاههای اصلی
hardware
اهن الات ابزارالات
hardware
اهن الات
hardware
ابزار
hardware
واحدهای فیزیکی
hardware
قط عات
hardware
مدارهای مجتمع
hardware
دیسکها و مکانیزم هایی که یک کامپیوتر و وسایل جانبی آنرا می سازد
hardware platform
پایگاه سخت افزار
hardware monitor
مبصر سخت افزاری
hardware key
کلید سخت افزاری
pseudo hardware
شبه سخت افزار
hardware dependent
وابستگی سخت افزاری
hardware reset
باز راه اندازی سخت افزاری
hardware resources
منابع سخت افزاری
hardware specialist
متخصص سخت افزار
joiner's hardware
ابزار نجاری
common hardware
ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
common hardware
قطعات عمومی
hardware configuration
پیکربندی سخت افزار
hardware check
مقابله سخت افزاری
graphics input hardware
سخت افزار ورودی گرافیکی
description
زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد
brief description
چکیده
brief description
خلاصه
brief description
شرح کوتاه
description
جور
[گونه]
[قسم]
[جنس]
[گروه ]
beyond description
بیش ازحدوصف
description
کلمهای که مشاخصات چیزی را بیان میکند
description
لیست داده ها و خصوصیات آنها
description
بخشی از سیستم پایگاه داده که ساختار سیستم و داده را شرح میدهد
description
توصیف
description
تعریف
description
توصیف تشریح
description
وصف
description
شرح
description
زاب
description of error
توضیح اشکال
defect description
توضیح اشکال
error description
توضیح اشکال
job description
توصیف شغلی
fault description
توضیح اشکال
false description
توصیف غلط
Of all sorts. Of every description.
جور واجور ( جور به جور ؟ گوناگون )
problem description
تشریح مسئله
condition about description
شرط صفت
problem description
شرح مسئله
purchase description
خصوصیات جنس مورد نیازخرید
lively description
شرح روشن یا واقع نما شرحی که حالت واقعی یااصلی رانشان دهد
job description
شرح وفایف شغلی
job description
شرح شغل
job description
شرح مشاغل
defect description
توضیح خرابی
description of error
توضیح خرابی
error description
توضیح خرابی
error description
توضیح نقص
fault description
توضیح نقص
functional description
شرح وفیفهای
target description
خصوصیات هدف
target description
شرح مشخصات هدف
target description
شرح هدف
trade description
اوصاف مال التجاره
job description
کتاب شرح مشاغل
description of error
توضیح نقص
defect description
توضیح نقص
fault description
توضیح عیب
fault description
توضیح خرابی
defect description
توضیح مشکل
description of error
توضیح مشکل
error description
توضیح مشکل
description of error
توضیح عیب
fault description
توضیح مشکل
defect description
توضیح عیب
error description
توضیح عیب
a felon of the worst description
بدترین جور گناهکار
option of incorrect description
خیار تخلف وصف
drugs of every description
[of all descriptions]
همه نوع دارو
people of every description
[of all descriptions]
همه جور آدم
cattle
[rooms]
of the worst description
دام
[اتاق]
در بدترین وضعیت
language
نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
language
زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
language
زبان اصلی که برنامه با آن نوشته میشود تا توسط کامپیوتر پردازش شود
language
ابزارهای سخت افزاری و نرم افزاری برای کمک به نوشتن برنامه هایی به زبان خاص توسط برنامه نویس
language
در زمان اجرا
language
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language
زبان
language
زبان برنامه نویسی که حاوی دستورات کد دولویی است و مستقیما توسط CPU قابل فهم است
language
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
language
برنامهای که به عنوان مترجم
language
تبدیل و اجرا میکند
language
هر برنامهای که هر خط برنامه را به زبان دیگری ترجمه میکند.
language
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
language
قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص
language
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language
زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند
language
زبان برنامه نویسی ساخته شده از توابع برای کارهای مختلف که توسط مجموعه دستوراتی فراخوانی میشود
language
زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
language
سیستم کلمات و نشانه ها که امکان ارتباط با کامپیوترها را فراهم میکند.
pl. language
زبان پی ال وان
language
کلام
language
سخنگویی تکلم
language
بصورت لسانی بیان کردن
second language
زباندوم
first language
زبانیکهازهمهبهآنبیشترتسلطدارید
language
لسان
language
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
I am here for a language course
من برای برای یک دوره زبان به اینجا آمدم.
for a language course
برای یک دوره زبان
language
زبان
parliamentary language
زبان مجلسی
simula language
زبان سیمیولا
programming language
زبان برنامه نویسی
original language
زبان اصلی
target language
زبان هدف
simulation language
زبان شبیه سازی
snobol language
زبان اسنوبول
source language
زبان منبع
parliamentary language
زبان مودبانه
simscript language
زبان سیمسکریپت
semitic language
زبان سامی
publication language
زبان نشری
publication language
زبان انتشارات
program language
زبان برنامه
program language
زبان برنامه نویسی
procedural language
زبان رویهای
quary language
زبان پرس و جو
parliamentary language
اصطلاخات پارلمانی
query language
زبان پرس و جو
pascal language
زبان پاسکال
redundant language
سخن زائد یازیادی حشووزوائد
reference language
زبان مرجع
rpg language
زبان ار پی جی
source language
1-زبانی که برنامه در ابتدا به آن نوشته شده است .2-زبان برنامه پیش از ترجمه
use foul language
فحاشی کردن
written language
زبان نوشتاری
language laboratories
آزمایشگاه زبان
tongue
[language]
زبان
language laboratory
آزمایشگاه زبان
language lab
آزمایشگاه
language lab
زبان
to translate something
[from/into a language]
ترجمه
[نوشتنی]
کردن چیزی
[از یک زبان یا به زبانی]
What foreign language do you know?
کدام زبان خارجی رامی دانید ؟
It is better to know each others mind than to know each others language.
<proverb>
همدلى از همزبانى بهتر است .
to translate something
[from/into a language]
برگرداندن
[نوشتنی]
چیزی
[از یک زبان یا به زبانی]
to interpret
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
a dead language
<idiom>
زبان مرده و منقرض شده
[زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
use bad language
فحش دادن
source language
زبان اصلی
standard language
زبان متعارف
symbolic language
زبان نمادی
syntax language
زبان تشریح نحو
A crash language course .
دوره فشرده آموزش زبان
target language
زبان مقصود
technical language
زبان فنی
technical language
زبان تخصصی
the persian language
زبان فارسی
the turkish language
زبان ترکی
tone language
زبانهای اهنگی
universal language
زبان فراگیر
to talk the same language
<idiom>
به یک سبک فکر کردن
[اصطلاح مجازی]
to talk the same language
<idiom>
همدیگر را فهمیدن
[اصطلاح مجازی]
to pick up a language.
<idiom>
زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن.
[از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
halophrastic language
زبان تک واژهای
design language
زبان طراحی
declarative language
زبان تشریحی
declarative language
زبان اعلانی
declarative language
زبان برنامه سازی در برنامههای کاربردی پایگاه داده ها که آنچه می خواهید بدست آورید وارد می کنید و نه دستورالعمل را
dancing language
زبان رقص
conversational language
زبان محاورهای
control language
زبان کنترل
computer language
زبان کامپیوتر
computer language
زبان کامپیوتری
compiler language
زبان همگردانی
compile language
زبان کامپایل
dumb language
زبان حال
dumb language
زبان بی زبانی
grss language
زبان جی پی اس اس
graphic language
زبان نگارهای
foul language
دشنام
foul language
فحش
formmal language
زبان صوری
formal language
زبان صوری
fabricated language
زبان ساختگی
extensible language
زبان توسعه پذیر
enquiry language
زبان پرس و جو
body language
زبان بدن
common language
زبان مشترک
common language
زبان عمومی
apt language
زبان ای پی تی
appropriation language
شرح جزئیات بودجه و منظوراز تخصیص ان
apl language
زبان ای پی ال
ambiguous language
زبان مبهم
algorithmic language
یک زبان که برای بیان الگوریتم ها طراحی شده است
algorithmic language
AL
algorithmic language
زبان الگوریتمی
algebraic language
زبان با مفاد آزاد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com