Dictiornary-Farsi | haste makes waste | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 160 (9 milliseconds)

English	Persian
haste makes waste	ادم دست پاچه که کارادوبارمیکند
haste makes waste	تعجیل موجب تعطیل است


Other Matches

He who makes no mistakes makes nothing . <proverb>	آن کس اشتباه نمى کند که کارى انجام نمى دهد .
haste	عجله
haste	شتاب
haste	سرعت
haste	عجله کردن
haste	تبادر
d. haste	شتاب زیاد
post haste	بسرعت شتاب فراوان
making haste	تبادر
post haste	با شتاب فراوان
to do a thing in haste	کاریراانجام دادن
to make haste	عجله کردن
to do a thing in haste	باشتاب
to make haste	شتاب کردن
makes	واداریامجبور کردن
makes	نظیر
makes	ساختمان ساخت
makes	گاییدن
makes	باعث شدن
makes	تاسیس کردن
makes	شبیه
What makes you ask that ? Why do you ask ?	چطور مگه؟
makes	ساخت ترکیب
makes	درست کردن ساختن اماده کردن
makes	طرح کردن
makes	حالت
makes	ترکیب
makes	رسیدن به ساخت
makes	پیمودن
makes	باعث شدن وادار یا مجبورکردن
makes	قرار دادن
makes	تهیه کردن طرح کردن
makes	خلق کردن
makes	تصنیف کردن
What makes you ask that ? Why do you ask ?	چطور مگه ؟
makes	سرشت
That makes it even.	این به آن در
makes	درست کردن
makes	بوجود اوردن
makes	ساختن
the person who makes	to another force to inorder therat a something do
He makes faces.	او دهن کجی میکند.
one of the makes lawful	محلل
it makes a t. difference	تفاوت خیلی زیادی نمیکند
the person who makes	مکره
see in the past makes saw	فعل see در گذشته sawمیشود
he makes most noise	او از همه بیشتر صدا یا
he makes most noise	میکند
Many a little makes a mickle .	قطره قطره جمع گرددوانگهی دریا شود
She fabricates them. she makes them up .	اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
to makes suit	در خواست کردن
This is more like it. Now this makes sense.	حالااین شد یک چیزی
he makes a living with hispen	بانویسندگی گذران میکند
practice makes perfect	کار نیکو کردن از پر کردن است
It makes my stomach turn [over] . <idiom>	دلم را به هم میزند. [اصطلاح روزمره]
he makes rings round them	دست انهارا از پشت می بند د
he makes occasional mistakes	گاه گاهی اشتباه میکند
It makes me sick just thinking about it!	وقتی که بهش فکر می کنم می خواهم بالا بیاورم!
practice makes perfect	کارکن تا استاد شوی
What one loses on the swings one makes up on the r. <proverb>	آنچه کسى در بازى تاب از دست مى دهد روى بازى چرخ و فلک بدست مى آورد .
Now you are talking. That makes sense.	حالااین شد یک حرف حسابی
practice makes perfect <proverb>	کار نیکو کردن از پر کردن است
Training makes the memory absorb more.	آموزش [ورزش حافظه] باعث می شود که حافظه بیشترجذب کند.
It makes ones hair stand on end .	موبرتن آدم راست می شود
Smoking makes you ill and it is also expensive.	سیگار کشیدن شما را بیمار می کند و این همچنین گران است.
A still tongue makes a wise head. <proverb>	لب بر سخن بستن ,فرزانگى آورد .
To break a habit makes one ill. <proverb>	ترک عادت موجب مرض است .
He makes a hundred jugs of which not one has a han. <proverb>	صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
waste	از دست رفتن
Waste	کثافات
waste not want not <idiom>	قناعت توانگر کند مرد را
waste	اشغال زباله
waste	ضایع
waste	بی مصرف
waste	اصراف کردن
waste	زائد اتلاف
waste	تلف کردن ضایع کردن
waste	صرف کردن
waste	ضایع کردن
waste	زباله
waste	اشغال
waste	انبار
waste	تلف کردن
waste	بیهوده
waste	قراضه هرز
waste	افت
waste	موات
waste	باطله
waste	هدر
waste	نیازمندکردن
go to waste	هرز رفتن
waste	تفریط
waste	تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
waste	تضییع کردن اتلاف
waste	تلف
waste	حرام کردن بیهوده تلف کردن
waste	هرزدادن
waste	پسماند
waste	بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
Sea [mountain] air makes you hungry.	هوای دریایی [کوهستانی] گشنگی می آورد.
A happy heart makes a blooming visage. <proverb>	قلب شاد,چهره را بشاش مى سازد .
Absence makes the heart grow fonder. <proverb>	جدایى و دورى , باعث افزایش علاقه و دوستى مى شود.
waste one's breath <idiom>	بی نتیجه صحبت کردن
to give up [to waste] something	ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
waste of time	وقت هدر شده
waste of time	وقت اتلاف شده
waste time	وقت هدر دادن
waste time	هدر دادن زمان
waste time	تلف کردن زمان
waste time	وقت تلف کردن
economic waste	اتلاف اقتصادی
waste silk	ابریشم گجین [ابریشمی که از تفاله پیله سوراخ شده بدست می آید و دارای طول های متغیر است و کیفیت مطلوبی ندارد.]
cotton-waste	آشغال و ضایعات پنبه
napping waste	ضایعات عمل خارزنی [این ضایعات در فرش های دستی بعد از پرداخت و یا در هنگام مقراض کاری بوجود آمده و در فرش های ماشینی پس از خار زدن سطح فرش بوسیله ماشین حاصل می شود.]
run to waste	هرز رفتن
waste land	زمین موات
waste land	اراضی موات
lay waste	ویران کردن
waste heat	گرمای تلف شده
waste gate	مکانیزم کنترلی برای توربین گازهای خروجی موتورهای دارای توربوشارژر
waste book	دفتر باطله
waste basket	مکثف
waste basket	زنبیل
waste basket	سبد
waste basket	سبد کاغذ بیکاره
voluntary waste	تعدی و تفریط در عین مستاجره یا ملک موردتصرف
to lay waste	ویران یا غارت کردن
agricultral waste	پسماند کشاورزی
waste catchment	ابخیز
cotton waste	ضایعات پنبه
do not waste your breath	خودتان را بیخود خسته نکنید
encroachment and waste	تعدی و تفریط
waste lands	اراضی موات
waste lime	نخاله اهک
waste instruction	دستوری که عملی انجام نمیدهد.
without impeachment of waste	بدون تقبل مسئوولیت خرابیها
waste water	فاضلاب
waste product	ضایعات
waste pipe	لوله زهکش
waste one's words	زبان خود را خسته کردن
waste product	محصولات زائد
lay waste <idiom>	خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
waste material	مصالح وازده
waste one's breath	زبان خود را خسته کردن
waste of manor	اراضی کشت نشده اطراف ملک مورد اجاره یا تصرف که مستاجرین و متصرفین در ان حق علف چر دارند
soil and waste stack	کیسهخاکوفضولات
cultivation of waste land	احیا اراضی موات
colour of waste water	رنگ فاضلاب
domestic waste water	فاضلاب خانگی
waste disposal unit	مخزنآبزاید
This is a sheer waste of time .	این کار اتلاف وقت محض است
waste gas fule	مجرای دود
cultivationg waste land	احیاء موات
In the long run fatty food makes your arteries clog up.	در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند .
waste water purification plant	تصفیه خانه فاضلاب
sink with waste disposal unit	فرفشوییبااجزافضولات
It is absolutely useless . It is a waste of time .	بی نتیجه است
early to bed early to rise makes a man healthy wealthy and wise <proverb>	سحرخیز باش تا کامروا باشی