English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English Persian
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
Search result with all words
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
Other Matches
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
Protection money. Racket money. باج سبیل
to burn up سوزاندن و از میان بردن
burn امتیاز گرفتن از حریف
to burn out خاموش شدن
burn سوختن
burn برنامه نویسی PROM با داده
burn کارکردن موتور راکت طبق برنامه
burn سوزش موادمنفجره
burn کسب امتیاز برداشتن غیرمجاز سنگ یا مانع دیگر از مسیر
burn اثر سوختگی
burn دراتش شهوت سوختن
burn سوختن مشتعل شدن
burn اتش زدن
burn سوزاندن
to burn out سوختن
to burn ته گرفتن [غذا]
to burn into نشان گودگذاشتن
burn in فرایندازمایش مدارها و مولفههای الکتریکی از طریق قراردادن انها در دمای زیاد یک کوره
burn out تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
burn out گرمای زیادی یا استفاده نادرست که باعث میشود یک مدار الکترونیک یا وسیله متوقف شود
burn in ازمایش روشن
burn in نوشتن داده در یک قطعه PROM
burn down <idiom> کاملا سوختن (معمولابرای ساختمان استفاده میشود)
to burn away سوختن و تمام شدن
burn in علامت گذاری یک صفحه تلویزیونی یا مانیتور پس از نمایش یک تصویر درخشان برای مدت طولانی
burn up <idiom> کاملا سوختن (معمولا برای چیزهایی غیرازساختمان)
burn in حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
burn in سوختن
to burn into خوب داغ کردن
burn off خسته کردن رقیب باگرفتن سرعت اولیه دوچرخه
money begets money <idiom> پول پول می آورد
burn one's bridges behind one <idiom> پلهای پشت سرش راخراب کردن
burn variation واریاسیون برن در دفاع فرانسوی
burn notice علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
burn through range مسافتی که رادار در ان میتواند هدفها را کشف کند
slash and burn بریدن و سوزاندن گیاهان جنگلی
slash and burn ببرو بسوز
flash burn سوختگی حاصله از برق ترکش اتمی
to burn the food بگذارند غذا ته بگیرد
dark burn خستگی
ion burn یون سوخت
to burn ones fingers ازدخالت یاتندی درکاربدی دیدن
to burn down or low اهسته ترسوختن
to burn down ar low اهسته ترسوختن
to burn blue شعله یا نور ابی دادن
to burn a hole سوراخ کردن
to burn a hole سوزاندن
sun burn سوختگی ازافتاب
sun burn افتاب زدگی
second degree burn سوختگی درجه دوم
my ears burn گویی کسی از من سخن می گوید
to burn the midnighoil شب نشینی کردن
to burn rubber بوکس و باد کردن چرخ
burn a hole in one's pocket <idiom> پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
to burn the midnight oil شب نشینی کردن
burn the midnight oil <idiom> [زحمت زیاد کشیدن]
burn the candle at both ends <idiom> یکسره کارمیکند
to burn the midnight oil در شب ریاضت کشیدن
Be careful not to burn the meat . مواظب باش گوشت رانسوزانی
to burn the midnight oil دود چراغ خوردن
burn the midnight oil <idiom> تا دیر وقت درس خواندن
It is not a pottage so hot as to burn the mouth . <proverb> آش دهن سوزى نسیت .
Wet and dry burn togrther . <proverb> تر و خشک با هم مى سوزد .
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
money on d. پول سپرده
money on d. وجه امانعی
he is f. of money پول فراوان دارد
near money شبه پول
his money is more than can پولیش بیش
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
He is in the money. پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
f. money پول فراوان
value for money قدرت خرید پول
value for money ارزش پول
value of money ارزش پول
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
money سکه
be in the money <idiom> در پول غلت خوردن
money پول
money مسکوک ثروت
money جایزه نقدی
money اسکناس
take in (money) <idiom> رسیدن
near with one's money خسیس
be in the money <idiom> پول پارو کردن
requistion for money درخواست
scant of money بی پول
quantity of money مقدار پول
ready money پول فراهم شده
passage money تاکردن
ready money پول موجود
ready money پول نقد
raise money جمع اوری کردن پول
raise money فراهم کردن پول
requistion for money پول
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
supply of money عرضه پول
sound money پول سالم
sound money پول قوی
soft money پول ضعیف
smart money مطلع
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money خسارت
smart money پاداش زیان
short of money کم پول
scant of money کم پول
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
Money peters out. پول کم کم تمام می شود.
role of money نقش پول
retention money پول گرویی
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
purchase money قیمت جنس
quasi money شبه پول
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
mortgage money پول قرضی
mortgage money پول رهنی
money worth چیزی که بپول بیزرد
money worth پول بها
money worth بهای پول
money worth برابر پول
money wage مزد پولی
money supply عرضه پول
to be rolling in money <idiom> تو پول غلت زدن [اصطلاح]
money stock عرضه پول
money stock حجم پول در گردش
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
neutrality of money خنثی بودن پول
neutrality of money بدون تاثیربودن پول
oceans of money یک دنیا پول
purchase money در CL ثمن
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
possession money حق النسبی
possession money حق الاجرا
penury of money قحط پول
penury of money کمیابی پول
passage money معاش کردن
passage money راه
passage money غذا
passage money خوراک
passage money کرایه مسافر
passage money کرایه
onother's money پول شخصی دیگر
onother's money پول دیگری
odd money یک اسکناس 01 ریالی
money pot دخل
for love or money <idiom> به هر شکلی
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
To touch someone for money. کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money. دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
My money request to him طلب من از او [مرد]
To be a money grubber. پول پرست بودن
To raise money. پول فراهم کردن
money sink <idiom> گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
save money پس انداز کردن
danger money مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
Count the money to see if it is right. پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
beer money پول ابجو
He is a money -bags. <proverb> مالامال از پول است .
Time is money. <proverb> وقت طلاست .
Changing money تبدیل پول و ارز
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
We divided the money among ourselves . پول را بین خودمان قسمت
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
To be wallowing in money . غرق درپول بودن
To count the money . پول شمردن
gate money پولبلیطورودیه
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
save money به دقت خرج کردن
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
put one's money on something <idiom> بر سر چیزی شرط بستن
money for jam <idiom> پول باد آورده
money for jam <idiom> پول بی دردسر
do not coin money <idiom> پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
pin money <idiom> پول خرده خرجی
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
borrowed money پول قرض گرفته شده
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
time money وام مدت دار
tight money سیاست پولی انقباضی
tight money کنترل پولی
to change money خردکردن یامبادله کردن پول
to game away one's money درقمارپول ازدست دادن
time is money <idiom> وقت طلاست
wildcat money پول بدون پشتوانه
volume of money حجم پول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com