Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 156 (8 milliseconds)
English
Persian
he could read the future
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
Other Matches
She resolved to give him a wide berth in future.
[She decided to steer clear of him in future.]
او
[زن]
تصمیم گرفت در آینده ازاو
[مرد]
دوری کند.
There's a question mark
[hanging]
over the day-care clinic's future.
[A big question mark hangs over the day-care clinic's future.]
آینده درمانگاه مراقبت روزانه
[کاملا]
نامشخص است.
future
اخرت
future
بعد اینده اتیه
future
بعدی
future
مستقبل
future
اینده
the future
جهان اینده
the future
دنیای دیگر عقبی
look to the future
باینده نظر افکندن
for the future
<adv.>
برای آینده
the future
عاقبت
in the near future
در آینده نزدیک
Read out the letter. Read the letter aloud.
نامه را بلند بخوان
future perfect
شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
future promissory
زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند
to mortgage one's future
خسارت زدن به آینده خود
future attacks
حملههای اینده را پیش بینی نکردند
office of the future
ادارهای که استفاده گستردهای از کامپیوتر
I am hopeful about the future.
درباره آینده امیدوارهستم
prospect of the future
دورنمای اینده
future shock
اضطراب دگرگونی
office of the future
ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
future tense
زمانآینده
fear of the future
وحشت از آینده
future-oriented
<adj.>
پایدار
[نسبت به آینده]
future-oriented
<adj.>
آینده گرا
remote future
آینده دور
a rosy future
آینده امید بخشی
This must not happen in future at any cost.
در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
I wonder what lies in store for me in the future.
من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
future perfect tense
زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
to look forward expectantly to the future
با انتظار به آینده نگاه کردن
This is important, not only today, but also and especially for the future.
این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
debt due at a future time
دین موجل
The future of the team is shrouded in uncertainty.
آینده این تیم بلاتکلیف است.
Any reform of the pension law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the insurance law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
These talks are crucial
[critical]
to the future of the peace process.
این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم
[حیاتی]
هستند.
to read through something
چیزی را کاملا خواندن
to read over something
چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read over something
چیزی را کاملا خواندن
to read through something
چیزی را از اول تا آخر خواندن
read in
ارسالی داده از منبع خارجی به کامپیوتر اصلی
to read too much into
تفسیر ناموجه کردن
to read out
بلند خواندن
to read off
از روی چیزی خواندن بلندخواندن
Read me right ...
من را درست درک بکن ...
read out
بازخوانی
read
کانال حمل داده که در دو جهت حرکت میکند
read only
تنها خواندنی
read only
فقط خواندنی
read
خواندن
well-read
اهل مطالعه و تحقیق
read
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read
خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
read
گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
read
وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
read
بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
read
تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
read
ترتیب رویدادها برای ذخیره و بازیابی داده
read
گیرندهای که میتواند داده از سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فالاپی دیسک بخواند یا بنویسد
read
بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی
read
1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
read
اسکن کردن متن چاپ شده
well read
اهل مطالعه و تحقیق
well-read
با اطلاع
well read
با اطلاع
read
عملیات خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پک میشود
read
قرائت کردن
read
وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
read
بازخواندن
read
تعبیر کردن
read
استنباط کردن
read
رسانه ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن است
write once read many
یکبار نویس
sight-read
بدون مطالعه قبلی خواندن
sight read
بدون مطالعه قبلی خواندن
to read one a lecture
کسیرا سرزنش کردن
to read one a lesson
کسیرا اندرزدادن
to read one a lesson
بکسی نصیحت کردن
write once read many
چند بار بازیاب
sight read
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
write once read many
چند باربخوان
sight read
بدون امادگی قبلی اجراکردن
He can neither read nor write.
نه می تواند بخواند نه بنویسد
lip read
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
lip-read
لب خواندن
lip-read
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
to sight-read something
از روی ورقه
[نت موسیقی]
آلت موسیقی بازی کردن
Read the story
فرم تریو
to read wrong
اشتباه
[ی]
خواندن
scatter read
دستیابی وخواندن داده ذخیره شده در محلهای مختلف
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
I read through the letter.
من این نامه را کاملا میخوانم.
read only storage
انباره فقط خواندنی
deep read
بسیار خوانده
read head
نوک خواندن
read head
نوک خواننده
read head
هد خواندن راس خواندن
read ink
ink nonreflective
read mostly memory
حافظه بیشتر خواندنی
backward read
یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
read only memory
حافظه فقط خواندنی
reed or read
شیر دادن
deep read
با اطلاع
destructive read
خواندن مخرب
he can read the sky
ستاره شناس است
he cannot read or write
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
digital read out
نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
he read other than distinctly
همه جورخوانده جز شمرده
i had a quiet read
فرصت پیدا کردم
i had a quiet read
که باارامش چیز بخوانم
i read him to sleep
برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
destructive read out
بازخوانی مخرب
nondestructive read
خواندن غیرمخرب
lip read
لب خواندن
read pulse
تپش خواندن
scatter read
پراکنده خوانی
sight-read
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-read
بدون امادگی قبلی اجراکردن
he read other than distinctly
شمرده نخواند
to read a book
کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
read strobe
بارقه خواندن
to read between the lines
معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
read/write
خواندن- نوشتن
I assume that you did read this article.
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
read/write memory
حافظه خواندنی / نوشتنی
the bill was read for the first time
شور اول لایحه تمام شد
to read people's hands
کف بینی کردن
I premise that you did read this article.
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
direct read after write
خواندن مستقیم پس از نوشتن
read/write head
هدخواندن- نوشتن
read restore cycle
چرخه خواندن و ترمیم
fusible read only memory
MORP که از ماتریسی از اتصالات موجود تشکیل شده که به طور انتخابی به برنامه وصل می شوند
read write cycle
چرخه خواندن و نوشتن
commonly read paper
روزنامه کثیر الانتشار
read the riot act
<idiom>
به کسی هشدار دادن
read write head
نوک خواندن و نوشتن
control read only memory
حافظه فقط خواندنی کنترلی
Every one is supposed to know to read and write .
فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
To read someone s mind (thoughts).
فکر کسی را خواندن
read/write head
نوک خواندن / نوشتن
read/write file
فایل خواندنی / نوشتنی
programmable read only memory
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
read write privilege
امتیاز خواندن- نوشتن
the heart's letter is read in the eyes
<proverb>
رنگ رخساره نشان می دهد از سر ضمیر
electrically erasable read only memory
حافظه الکترونیکی پاک شدنی فقط خواندنی
erasable programmable read only memory
eprom
scatter read gather write
خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
read-only memory (ROM) module
خواندنحافظه
He has read the book from cover to cover .
کتاب رااز اول تا آخر خوانده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com