Dictiornary-Farsi | he is years senior to me | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 83 (5 milliseconds)

English	Persian
he is years senior to me	اودوسال ازمن بزرگتریاجلوتراست


Other Matches

We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years.	ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
senior	بالاتر بالارتبه
senior	مهتر
senior	ارشد
senior	قدیمی
senior	تنیس باز سالمند
senior	مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
senior	بزرگتر
senior members	اعضای بالارتبه یا ارشد
senior officer	ارشدترین افسران
senior officer	افسر ارشد
senior officers	افسران ارشدیا بالارتبه
senior citizen	شهروند سالخورده
senior citizen	بازنشسته
senior citizen	پیرانسال
senior citizens	شهروند سالخورده
senior citizens	بازنشسته
senior citizens	پیرانسال
senior technical college	دانشگاه فناوری
senior high school	مدرسه متوسطه
senior officer afloat	ارشدترین افسر حاضر در ناو
senior master sergeant	سرگروهبان
senior chief petty officer	ناوبان یکم
my a is 0 years	من 04سال دارم
my a is 0 years	چهل سال ازعمرمن می گذرد
my a is 0 years	سن من 04سال است
getting on in years	پا به سن گذاشتن
I've been doing it for nine years.	من این کار نه سالی هست که انجام میدهم.
I am over 50 years old.	من ۵۰ سال بیشتر دارم.
get on in years <idiom>	به سن پیری رسیدن
the last two years	دوسال اخیر یا گذشته
these two years	این دوساله
three whole years	سه سال تمام
in years	مسن
about two years	تقریبا`
he is 0 years old	او ده سال دارد
he is 0 years old	او ده ساله است
years	حق انتفاع محدودبه چند سال
in years	سالخورده
about two years	تقریبا` دو سال
years	حق رقبی
I have been working here for years.	سالهاست دراینجا کار می کنم
You are 5 years younger than me.	شما ۵ سال جوان تر از من هستید.
financial years	سال مالی
fiscal years	سال مالی
Seven solid years.	هفت سال تمام (پیاپی،آز گار )
Many years passed .	چندین سال گذشت
To be gettingh on in years.	پا به سن گذاشتن
We'll need 10 years at a [the] minimum.	ما کمکمش به ۱۰ سال [برای این کار] نیاز داریم.
leap years	سال های کبیسه
intercalary years	سال های کبیسه
leap years	سال کبیسه
light-years	سال نوری
man years	نفر در سال
not in a thousand years <idiom>	صد سال آزگار
a few years back <adv.>	چند سال پیش
fiscal years	سال مالی سال جاری
estate for years	حق رقبی
full of years	سالخورده
of mature years	سالخورده
stricken in years	سالخورده
grow in years	سالخورده شدن
past years	سالهای گذشته
over a number of years	در طی چند سال
of ripe years	پابسن گذاشته
of ripe years	کامل
of late years	دراین چند سال گذشته
he is scarcely 0 years old	جخت اگر بیست سال د اشته باشد
in subsequent years	د رسالهای بعد
application years	مدتی که یک دستگاه میتواند کارکند
to grow in years	پابسن گذاشتن
to grow in years	سالخورده شدن
fiscal years	دوره مالی
to wear one's years well	ماندن
tenant for years	شخص دارای حق رقبی
ten years old	ده ساله
some years ago	چند سال پیش
application years	عمر مفید یک دستگاه
to wear one's years well	خوب ماندن جوان
He has been a beggar for a hundred years; yet he d. <proverb>	صد سال گدائى مى کند هنوز شب جمعه را نمى داند .
The contract has a few years to run .	به انقضای قرار داد چند سال مانده
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence.	قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.

he is years senior to me

اودوسال ازمن بزرگتریاجلوتراست