Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
he made a p or post of money
پول هنگفتی دراورد
Other Matches
he made his money f.
پول خودرابه باد داد
I'm not made of money!
<idiom>
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
Protection money. Racket money.
باج سبیل
Money for jam . Money for old rope .
پول یا مفتی
money begets money
<idiom>
پول پول می آورد
they were made one
یعنی باهم عروسی کردند
it is made
ساخته شده است
have it made
<idiom>
موفق بودن
made-up
جعلی
made
ساخته شده
they were made one
با هم یکی شدند
self-made
خود ساخته
it is made
ساخته میشود
he was made to go
وادار به رفتن شد
i made him go
او راوادار به رفتن کردم
i made him go
او را وادار کردم برود
i made little of it
چندان سودی از ان نبردم استفادهای از ان نکردم
he was made to go
او را وادارکردند برود
made-up
مصنوعی بزک کرده
made-up
تقلبی
made-up
ساختگی
made up
ساختگی
to have something made
[by somebody]
بدهند
[به کسی]
چیزی را برای کسی بسازند
made up
مصنوعی بزک کرده
well made
خوش ساخت
made up
تقلبی
made
تربیت شده
made
مصنوع ساختگی
made up
جعلی
self made
خود ساخته
hand made
دستی
hand made
ساخته دست
course made good
track
hand made
دست ساز
man-made
ساخته دست انسان
made-to-measure
لباسدوختنی
It is made of wood.
از چوب سا خته شده است
hand-made
دستباف
man-made
مصنوعی
half made
نیم دیوانه
half made
اندکی دیوانه
ready-made
اماده
we made a night of it
چه شب خوشی گذراندیم چه شبی کردیم
man made
ساخت بشر
home-made
<adj.>
در خانه ساخته
[تهیه]
شده
man made
مصنوع انسان انسانی
what made you so late
چه شد که این همه دیر کردید
ready made
اماده
what a night we made of it
چه شبی کردیم چه شبی گذراندیم
man made
مصنوعی
man made
ساخته دست انسان
man-made
ساخت بشر
man-made
مصنوع انسان انسانی
custom made
سفارشی
made fern
جمازنر
made ground
خاک دستی
made of iron
اهنین
made to order
سفارشی
made to order
فرمایشی
It was made known to all and sundry .
هر فلان فلان شده ای ازموضوع باخبر شده بود
tailor-made
سفارشی
i made up my mind to go
نصمیم گرفتم که بروم
to see what
[mettle]
he is made of
<idiom>
تا ببینیم او
[مرد]
چقدر توانایی
[تحمل]
دارد
home-made
<adj.>
خانگی
custom-made
سفارش داده شده
custom-made
سفارشی
custom made
سفارش داده شده
made fern
کرف
machine made
ساخت ماشین
tailor made
سفارشی
i made him my proxy
او را وکیل خود نمودم
i made him laugh
او را خنداندم
i am not made of salt
مگر من نمک هستم که ازباران بترسم
home made
ساخت بومی
home made
ساخت داخلی
purpose made
کالاهای خاص
purpose made
کالای سفارشی
he made me wait
مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
i made him my proxy
او رااز جانب خود وکیل کردم
i made up my mind to
تصمیم گرفتم که ...
i made up my mind to
بر ان شدم که ...
machine made
ماشینی
home-made
ساخت میهن
i made up my mind to go
بر ان شدم که بروم
home-made
وطنی
It set me thinking . It made me think .
مرابفکر واداشت ( انداخت )
man-made fiber
الیاف مصنوعی
What a mes I made of my life .
دیدی چه بروز خودم آوردم
The singer made some recordings ,.
آوازه خوان چند صفحه پرکرد
I made good my escape .
موفق به فرار شد
man made goods
کالاهای ساخت بشر
I have made an appointment with my dentist .
از دندانسازی وقت گرفتم
Machine- made carpets .
فرشهای ماشینی ( غیر دستباف )
man-made fiber
الیاف شیمیایی
boxes are made of wood
جعبه ها از چوب ساخته میشوند
boxes are made of wood
جعبه ها را از چوب میسازند
we made heavy weather of it
انرا خیلی سخت دیدیم
man made feature
عارضه مصنوعی
man made canvas
روکش نایلونی
made or built up mast
دگل چند تیکه
he made an honest woman of her
پس ازانکه اورافریفته بود بااوازدواج کرد
he made a show of goung
چنان وانمودکردکه گویی میرود
judge made law
نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
Marriage are made in heaven .
<proverb>
عقدشان توى آسمان بسته شده است .
he made a stift denial
پاک حاشاکرد
hand made brick
اجر ساخته شده با قالب دستی
gift made for a consideration
هبه معوض
teacher made test
ازمون معلم ساخته
what a pretty mess he made
خوب سرهم بندی کرد
custom made tests
ازمونهای کار- ویژه
man made static
پارازیت غیر جوی
I made a decent profit.
سود خوبی بر دم
p made with starch and cooled
یخ دربهشت
I made a mistake . I was wrong.
من اشتباه کردم
party against whom a protest is made
واخوانده
He made over the house to his son .
خانه رابه اسم پسرش کرد
party against whom a protest is made
معترض علیه
man made wealth
ثروت ساخت بشر
I am very glad to have made your acquaintance.
از آشنایی با شما بسیار خوشوقت شدم
They shook hand and made up.
با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
She made a good wife.
اوزن خوبی ازآب درآمد
man made stone
سنگ دست ساز
speed made good
SO ground the speedover : syn
The blow made my head swin.
در اثر ضربه سرم گیج خورد
man made fibre rope
طناب نایلونی
We made a long step toward success.
قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
It made me sick . It turned my stomach.
دلم را بهم زد
I made a lot of profit in the deal .
دراین معامله فایده زیادی بردم
His invevtion made a noise in the world.
اختراعش دردنیا سروصدائی براه انداخت
The conjurer made the rabbit disappear .
شعبده باز خرگوش را غیب کرد
Every man is made for a special job.
<proverb>
هر کس را بهر کارى ساختند .
As sure as
[God made]
little green apples he'll be back.
او
[مرد]
صد در صد دوباره می آید.
The blow made me giddy young girl .
دختر گیج وسر بهوایی است
She created a grave scandal . You cant imagine what a scene she made .
جنجالی (الم شنگه یی ) راه انداخت که نگه ونپرس
the post has come
پست وارد شد
first post
شیپور خبر شبانه
the post has come
پست امد
ex post
عملی
out post
پاسدار پست نگهبانی پاسداری دادن پاسدار صحرایی
last post
شیپور خاموشی
ex post
واقعی
ex post
به اعتبار گذشته
out post
نگهبان
to post up
مطلع کردن کامل دادن به
ex post
بوقوع پیوسته
to post up
تکمیل کردن
last post
شیپورعزا
out post
نگهبانی
post-
گماردن نگهبان قرار دادن
post
ارسال سریع پست کردن
post
تیر تلفن وغیره تیردگل کشتی وامثال ان
post
پست نظامی
post
پاسگاه
post-
محل ماموریت موضع
post-
پادگان قرارگاه
post-
پایگاه
post
مقام مسئولیت
post
شغل
post
اگهی کردن اعلان کردن
post
بدیوار زدن
post-
بدیوار زدن
post-
مربوط به پست
post-
چوب تقویت
post-
جرز
post-
محل مهاجم محل تیراندازی با تیر و کمان
post-
تیر یا میله در مسیر اسبدوانی
post-
پست کردن
post
پست
post
چاپار
post
نامه رسان پستچی
post-
دیرک ستون
post
مجموعه پستی
post
بسته پستی
post-
تیر
post
سیستم پستی پستخانه
post
صندوق پست تعجیل
post
عجله
post-
تیرعمودی
post-
اگهی کردن اعلان کردن
post-
شغل
post-
پست
post
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post
جرز
post
تیرعمودی
post
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post
ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین
post
تیر
post
دیرک ستون
post
پست کردن
post
تیر یا میله در مسیر اسبدوانی
post
که در زمان چاپ و نه روی صفحه نمایش مرتب شود
post
بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
post
ستون
post-
چاپار
post-
مجموعه پستی
post-
بسته پستی
post
پایگاه
post-
مقام مسئولیت
post-
پاسگاه
post
پادگان قرارگاه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com