Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
head control and ankle pickup
بزکش
Other Matches
head load control
روش الکتریکی که برای سوارکردن نوک ها روی وسیله پیش از خواندن یا نوشتن بکار می رود
ankle
قوزک
ankle
قوزک پا
ankle sock
جورابساقکوتاه
ankle bracelet
لباس ردیاب
ankle monitor
مانیتور مچ پا
he sprained his ankle
غوزکش رگ برگ شد
ankle joint
قوزک
[استخوان بندی]
ankle bone
استخوان قوزک
ankle bone
کعب
ankle clonus
انقباض مچ پا
ankle boot
نیمچکمه
ankle support
مچ بند
ankle bracelet
مانیتور مچ پا
I sprained my ankle.
پایم دررفت
ankle-strap
کفشصندل
ankle lock
فیتیله پیچ
ankle monitor
لباس ردیاب
he sprained his ankle
قوزکش پیچ خورد
he wrenched his ankle
غوزکش در رفت
he wrenched his ankle
قوزکش پیچ خورد
to twist one's ankle
پیچ خورده شدن قوزک پا
to sprain one's ankle
پیچ خورده شدن قوزک پا
ankle joint
قوزک پا
[استخوان بندی]
pickup
پیکاپ
pickup
دستگاه برقی ناقل صدای گرامافون
pickup
تجدید فعالیت چیدن
pickup
انتخاب رشد
pickup
هرچیز انتخاب شده اشنایی تصادفی
pickup
برداشتن
pickup
سوارکردن گرفتن
pickup
بلندکردن
pickup
ترقی
pickup
انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
pickup
بهبودی یافتن
He sprained (twisted) his ankle.
پایش پیچ خورد
far ankle and cross body
عقربک
ankle/wrist weight
کمربندلاغری
pickup zone
منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
pickup reel
نوار گردان خالی برای قرار دادن نوار در آن از طرف پر آن
pickup point
نقطه سوار شدن یا سوارکردن
piezoelectric pickup
پیکاپ بلورین
pickup artist
زن دنبال کن
treble pickup
زهسهبرابر
pickup artist
مشتاق زن
pickup artist
مرد زن پرست
pickup truck
وانتپیکان
pickup selector
انتخابگرزه
pickup cylinder
سیلندرلندشو
midrange pickup
انگشتزنباسرعتمیانی
pickup tube
دوربین تلویزیونی
bass pickup
پیکاپباس
pickup artist
مردلاس زن
pickup message
پیامی که هواپیما با کابل اززمین برمی دارد
crystal pickup
پیکاپ بلورین
crystal pickup
پیک اپ کریستالی
leg pickup
کنده کشی
magnetic pickup
پیکاپ مغناطیسی
reluctance pickup
پیکاپ مغناطیسی
phono pickup
پیکاپ گرامافون
phonograph pickup
پیکاپ گرامافون
pickup field
محوطه سوار شدن درهواپیما
pickup man
اسب سوار کمکی به گاوسواربرای پیاده شدن او
pickup field
زمین باز بدون مانعی که هواپیما میتواند در ان فروداید
near leg pickup and turnover
نوعی کنده رو
variable reluctance pickup
پیکاپ مغناطیسی
near leg pickup and turnover
گرفتن یک پا وپس گردن و پیچاندن
head to head polymer
بسپار سر به سر
near leg pickup and leg block
زیر یک خم و تبدیل ان به کنده افلاک پیشرو
on/upon one's head
<idiom>
برای خودش
over one's head
<idiom>
خیلی سخت برای درک
over one's head
<idiom>
به مقام بالاتری رفتن
head for
به سمت معینی در حرکت بودن
head up
<idiom>
رهبر
to head off
عازم شدن
[گردش]
head to head
رقابت شانه به شانه
off with his head
سرش را از تن جدا کنید
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head-first
سربجلو
head-first
از سر سراسیمه
go to head of
مست کردن
head-first
باکله
head first
از سر سراسیمه
go head
ادامه بدهید بفرماید
go head
پیش بروید
head first
سربجلو
head first
باکله
from head to f.
ازسرتاپا
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
per head
متوسطمیانگین
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head way
بجلو
keep one's head
دست پاچه نشدن
keep one's head
خونسردبودن
to go off one's head
دیوانه شدن
over head
هزینه سربار
with head on
سربه پیش سر به جلو
well head
سر چشمه
to keep one's head
ارام یاخون سردبودن
to get anything into ones head
چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
one way head
سریکجهته
R/W head
وسیله
head well
چاه پیشکار
head well
مادر چاه
get it through one's head
<idiom>
فهمیدن ،باورداشتن
head way
پیشرفت
head way
بلندی طاق سرعت
keep one's head
<idiom>
head way
پیشروی
head out
<idiom>
ترک کردن
head-on
<idiom>
برعلیه کسی بودن
head-on
<idiom>
فرجام مواجه شدن با
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
go to one's head
<idiom>
مغرور شدن
R/W head
HEAD WRITE/READ
head
افت
head
انتها دماغه
head
راس
head
دهانه
head
سالار عنوان
head
موضوع
head
منتها درجه موی سر
head
فهم
head
خط سر
head
فرق سرصفحه
head
ابتداء
head
ارتفاع ریزش سر رولور سر
head
دهنه ابزار
head
رهبری کردن مقاومت کردن
head
سر
head
موضوع در راس چیزی واقع شدن
head
عنوان مبحث
head
کله
head
راس عدد
head
نوک
head
سرستون
head
نوک پیکان
head
رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head
پیش رو
head
: سرگذاشتن به
head
دارای سرکردن
head
دربالا واقع شدن
head
عناصر اولیه ستون
head
سرفشنگ
head
عمده
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
head
سرپل توالت ناو
head
عازم شدن سرپل گرفتن
head
سردرخت
head
اصلی
head
مهم
head
دستشویی قایق بالای بادبان
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head
انتهای میز بیلیارد
head
هد
head
ضربه با سر
head
توپی کامل و سایر متعلقات
head
مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head
ارتفاع فشاری
head-on
شاخ بشاخ
head
بعد بالایی کتاب یا بدنه
head
اولین عنصر داده در لیست بودن
head on
شاخ بشاخ
head
رئیس
head-on
از سر
Off with his head !
سرش را ببرید !
head on
نوک به نوک
head
وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head on
از سر
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head-on
از طرف سر
head
دماغه
head-on
روبرو
head-on
نوک به نوک
head
بخش بالایی وسیله
head
شبکه یا بدنه
head on
از طرف سر
head on
روبرو
head
دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
control
توپزن دقیق
self control
قوه خودداری
control
نظارت
control
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
self-control
خودداری
control
کنترل بازبینی
control
وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
control
نظارت کردن
control
نظارت و ممیزی کردن
control
فرمان
self control
کف نفس
control
اختیار
self-control
خودگردانی
control
کاربری
control
کنترل کردن مهار کردن
self control
خودداری
self control
مسک نفس
control
مهار
control
کنترل
self-control
خویشتنداری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com