English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
head linesman داور خط کناری
Other Matches
linesman سربازخط جبهه خط بان
linesman سرباز صف
linesman موافب برخوردتوپ باخط
linesman سیم بان
linesman سیمکش هوایی
linesman خط نگه دار
linesman خط نگهدار
second linesman بازیکنخطدوم
linesman flag پرچم خط نگهدار
head to head polymer بسپار سر به سر
head first باکله
Off with his head ! سرش را ببرید !
head on از سر
to head off عازم شدن [گردش]
head for به سمت معینی در حرکت بودن
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
on/upon one's head <idiom> برای خودش
keep one's head <idiom>
head-first از سر سراسیمه
head-first سربجلو
head on نوک به نوک
head-on شاخ بشاخ
head-on از سر
head-on از طرف سر
head-on روبرو
head-on نوک به نوک
head on روبرو
head on از طرف سر
head first سربجلو
head first از سر سراسیمه
head-first باکله
head up <idiom> رهبر
head out <idiom> ترک کردن
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
head way پیشروی
R/W head وسیله
R/W head HEAD WRITE/READ
over head هزینه سربار
off with his head سرش را از تن جدا کنید
head to head رقابت شانه به شانه
keep one's head دست پاچه نشدن
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head way بجلو
head way پیشرفت
head way بلندی طاق سرعت
head well مادر چاه
head well چاه پیشکار
to go off one's head دیوانه شدن
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
well head سر چشمه
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off <idiom> به عقب برگشتن
go to one's head <idiom> مغرور شدن
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
per head متوسطمیانگین
from head to f. ازسرتاپا
go head پیش بروید
go head ادامه بدهید بفرماید
go to head of مست کردن
one way head سریکجهته
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
with head on سربه پیش سر به جلو
keep one's head خونسردبودن
head on شاخ بشاخ
head سرستون
head دستشویی قایق بالای بادبان
head نوک پیکان
head راس
head عنوان مبحث
head اصلی
head منتها درجه موی سر
head عمده
head موضوع
head سالار عنوان
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head رئیس
head رهبری کردن مقاومت کردن
head دهنه ابزار
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head انتهای میز بیلیارد
head سرفشنگ
head عناصر اولیه ستون
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head سرپل توالت ناو
head فرق سرصفحه
head عازم شدن سرپل گرفتن
head خط سر
head دربالا واقع شدن
head فهم
head توپی کامل و سایر متعلقات
head سردرخت
head ضربه با سر
head هد
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head افت
head پیش رو
head کله
head سر
head ارتفاع فشاری
head دماغه
head بخش بالایی وسیله
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head : سرگذاشتن به
head دارای سرکردن
head مهم
head دهانه
head شبکه یا بدنه
head ابتداء
head نوک
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head انتها دماغه
head راس عدد
shock head انبوه گیسو
round head برگردان
running head خط عنوان هرصفحه در متن
rivet head کله پرچ
round head سر گرد
to pitch on one's head از سر پرت شدن
recording head نوک ضبط
record head نوک ضبط
raise its head پدید امدن
to poke one's head دولادولا راه رفتن
raw head نوک خواندن
raw head نوک خواننده
raise its head پیدا شدن
read head نوک خواننده
read head نوک خواندن
read head هد خواندن راس خواندن
scald head کچلی
sculptured head پیکره سر ادمی
sculptured head سردیس
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
tension head بار کشش
the crown of the head فرق سر
ti lift one's head نیرو گرفتن
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
to gather head نیروگرفتن
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
to knock head سجود
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
to knock head پیشانی برخاک نهادن
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
shock head دارای موی فراوان
spear head گروه جلودار
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
spindle head سر هرزگرد
splash head پاشش گیر
static head فشار ایستایی
swelled head خودخواه
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
heels over head معلق
long head زیرکی
lose one's head دیوانه شدن
lost head افت بار
lunk head ادم کله خر
magnetic head نوک مغناطیسی
magnetic head هد مغناطیسی
manufactured head سر ساخته شده
mast head نوک دکل کشتی
movable head با نوک متحرک
moving head با نوک متحرک
long head دوراندیشی
letter head کاغذیکه نشان چاپی دارد
my head aches سرم درد میکند
it turned my head سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
keep one's head above water رهایی یافتن
knock on the head خنثی کردن
knock on the head باطل کردن
knock on the head نقش بر اب کردن
knock one on the head مشت بر کله کسی زدن
knurled head سر عدسی اج دار
lapping head سمبه توپ
lapping head سمبه فلزی
letter head سر کاغذ
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
net head ارتفاع موثر
output per head تولید سرانه
poppet head طناب و قرقره که در بالای تیری نصب شده باشد
poppy head خشخاش ارایش گلدسته واردربالای صندلیهای کلیسا
power head سر موتور
power head نوک نیزه تیراندازی به ماهی
pressure head ارتفاع فشار
print head نوک چاپ
print head هد چاپ
pudding head ادم کودن و نادان
piston head سرپیستون
pudding head بلید
poppet head گیره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com