English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
head mistress مدیره
head mistress ریسه
head mistress خانم مدیرمدرسه
head mistress خانم رئیس
Other Matches
mistress بانو
mistress معشوقه دلبر
mistress یار
mistress خانم
mistress کدبانو
mistress of the seas بانوی دریاها
mistress of the seas سیده دریاها
music mistress بانویی که موزیک یاد میدهد معلمه موسیقی
mistress of cooking زنی که در اشپزی دست دارد
mistress of the house بانوی خانه
wardrobe mistress زنمسوولجارختیدرتئاتر
mistress of the house کدبانو
head to head polymer بسپار سر به سر
keep one's head <idiom>
head off <idiom> به عقب برگشتن
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
head out <idiom> ترک کردن
head up <idiom> رهبر
on/upon one's head <idiom> برای خودش
go to one's head <idiom> مغرور شدن
head for به سمت معینی در حرکت بودن
to head off عازم شدن [گردش]
head-on از سر
head-on از طرف سر
head-on روبرو
head-on نوک به نوک
head first باکله
head first سربجلو
head first از سر سراسیمه
head-first باکله
head-first سربجلو
head-first از سر سراسیمه
Off with his head ! سرش را ببرید !
head-on شاخ بشاخ
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
R/W head وسیله
R/W head HEAD WRITE/READ
over head هزینه سربار
head way پیشروی
head to head رقابت شانه به شانه
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head way بجلو
head way پیشرفت
head way بلندی طاق سرعت
head well مادر چاه
head well چاه پیشکار
keep one's head خونسردبودن
off with his head سرش را از تن جدا کنید
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
per head متوسطمیانگین
from head to f. ازسرتاپا
go head پیش بروید
go head ادامه بدهید بفرماید
go to head of مست کردن
one way head سریکجهته
with head on سربه پیش سر به جلو
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
well head سر چشمه
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
to go off one's head دیوانه شدن
keep one's head دست پاچه نشدن
head on نوک به نوک
head خط سر
head سردرخت
head سرستون
head فرق سرصفحه
head عنوان مبحث
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head رهبری کردن مقاومت کردن
head دهنه ابزار
head فهم
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head منتها درجه موی سر
head افت
head ارتفاع فشاری
head دماغه
head موضوع
head راس
head : سرگذاشتن به
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head توپی کامل و سایر متعلقات
head ضربه با سر
head هد
head انتهای میز بیلیارد
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head پیش رو
head دارای سرکردن
head مهم
head عازم شدن سرپل گرفتن
head سرپل توالت ناو
head عمده
head دستشویی قایق بالای بادبان
head نوک پیکان
head اصلی
head سالار عنوان
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head ابتداء
head نوک
head راس عدد
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head سر
head کله
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head سرفشنگ
head عناصر اولیه ستون
head انتها دماغه
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head on از طرف سر
head شبکه یا بدنه
head بخش بالایی وسیله
head on روبرو
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head on از سر
head دربالا واقع شدن
head رئیس
head دهانه
head on شاخ بشاخ
recording head نوک ضبط
round head سر گرد
round head برگردان
sculptured head سردیس
read head هد خواندن راس خواندن
raw head نوک خواندن
raise its head پدید امدن
raise its head پیدا شدن
raw head نوک خواننده
read head نوک خواندن
read head نوک خواننده
rivet head کله پرچ
record head نوک ضبط
scald head کچلی
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
static head فشار ایستایی
to gather head نیروگرفتن
swelled head خودخواه
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
tension head بار کشش
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
the crown of the head فرق سر
ti lift one's head نیرو گرفتن
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
splash head پاشش گیر
sculptured head پیکره سر ادمی
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
to knock head سجود
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
shock head انبوه گیسو
shock head دارای موی فراوان
spear head گروه جلودار
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
spindle head سر هرزگرد
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
it turned my head سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
lose one's head دیوانه شدن
lost head افت بار
lunk head ادم کله خر
magnetic head نوک مغناطیسی
magnetic head هد مغناطیسی
manufactured head سر ساخته شده
mast head نوک دکل کشتی
pudding head بلید
movable head با نوک متحرک
moving head با نوک متحرک
long head زیرکی
long head دوراندیشی
keep one's head above water رهایی یافتن
keep one's head above water قصر دررفتن
knock on the head خنثی کردن
knock on the head باطل کردن
knock on the head نقش بر اب کردن
knock one on the head مشت بر کله کسی زدن
knurled head سر عدسی اج دار
lapping head سمبه توپ
lapping head سمبه فلزی
letter head سر کاغذ
letter head کاغذیکه نشان چاپی دارد
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
net head ارتفاع موثر
poppet head پایه
poppet head گیره
poppet head طناب و قرقره که در بالای تیری نصب شده باشد
poppy head خشخاش ارایش گلدسته واردربالای صندلیهای کلیسا
power head سر موتور
power head نوک نیزه تیراندازی به ماهی
pressure head ارتفاع فشار
print head نوک چاپ
print head هد چاپ
pudding head ادم کودن و نادان
pope head جاروب گردیا دسته دراز
popy head خشخاش
running head خط عنوان هرصفحه در متن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com