English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (6 milliseconds)
English Persian
head phone گوشی تلفن وغیره که بوسیله گیره بر روی گوش ثابت میشود
head phone گوشی سر
head phone هدفون
head phone گوشی بی سیم
head phone گوشی کلهای بی سیم
Other Matches
to get somebody on the phone <idiom> کسی را پشت تلفن گیر آوردن
Could I use the phone ? اجازه هست از تلفن استفاده کنم ؟
phone صوت
phone تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phone صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phone شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone اوا
phone صدا
phone تلفن تلفن زدن
phone تلفن کردن
phone-in برنامهایتلویزیونییارادیوییکهمردم باتلفنباآندرتماسهستند
phone پاسخ به تماس در تلفن
phone تلفن
phone مجموعه اعداد برای تلفن خاص
phone box مخففBox Terlephone
phone books کتاب راهنمای تلفن
phone booth کیوسکتلفنهمگانی
cell-phone تلفنهمراه
pay phone پرداختتلفن
phone books دفتر حاوی شمارههای تلفن
phone call تماستلفنی
phone tapping دستگاهشنودتلفن
The phone is ringing . تلفن زنگ می زند
cordless phone گوشی تلفن بی سیم [مخابرات]
cordless phone تلفن بی سیم [مخابرات]
phone extension شماره تلفن فرعی [مخابرات]
You can call me at ... [phone no.] <idiom> شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
to cell phone با تلفن همراه زنگ زدن
Speaking. [on the phone] [من] پشت تلفن صحبت می کنم.
phone book دفتر حاوی شمارههای تلفن
phone book کتاب راهنمای تلفن
phone cartridge پیکاپ گرامافون
Phone Dialer امکانی در ویندوز که به کاربرد مکان شماره گیری از کامپیوتر خود میدهد
Where can I make a phone call? از کجا می توانم تلفن کنم؟
to call on the cell phone با تلفن همراه زنگ زدن
to tap [phone line] مخفیانه به گفتگوی کسی در خط تلفن گوش کردن
Drop me by the phone booth. مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
phone sas cut off. وسط صحبتمان تلفن قطع شد
phone electric wire سیم گرام
cell phone users while driving کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] اشتباه روی دکمه ای فشار دادن [کلید یا تلفن]
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it ! شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] اشتباه تایپ کردن صفحه [کلید یا تلفن]
head to head polymer بسپار سر به سر
head well مادر چاه
off with his head سرش را از تن جدا کنید
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head well چاه پیشکار
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
per head متوسطمیانگین
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
R/W head وسیله
head هد
head for به سمت معینی در حرکت بودن
to head off عازم شدن [گردش]
with head on سربه پیش سر به جلو
head up <idiom> رهبر
one way head سریکجهته
over head هزینه سربار
well head سر چشمه
keep one's head خونسردبودن
keep one's head دست پاچه نشدن
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
head way پیشروی
head way بلندی طاق سرعت
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off <idiom> به عقب برگشتن
go to one's head <idiom> مغرور شدن
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
to go off one's head دیوانه شدن
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
go to head of مست کردن
from head to f. ازسرتاپا
go head پیش بروید
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
keep one's head <idiom>
R/W head HEAD WRITE/READ
head way پیشرفت
head way بجلو
head to head رقابت شانه به شانه
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
on/upon one's head <idiom> برای خودش
head out <idiom> ترک کردن
go head ادامه بدهید بفرماید
head بخش بالایی وسیله
head دماغه
head ارتفاع فشاری
head افت
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head دهنه ابزار
head رهبری کردن مقاومت کردن
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head عنوان مبحث
head خط سر
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head رئیس
head سالار عنوان
head موضوع
head منتها درجه موی سر
head فهم
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head راس
head عازم شدن سرپل گرفتن
head سرپل توالت ناو
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head مهم
head : سرگذاشتن به
head دارای سرکردن
head پیش رو
head عناصر اولیه ستون
head سرفشنگ
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head دربالا واقع شدن
head فرق سرصفحه
head سرستون
head سردرخت
head اصلی
head عمده
head نوک پیکان
head دستشویی قایق بالای بادبان
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head انتهای میز بیلیارد
head ضربه با سر
head توپی کامل و سایر متعلقات
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head کله
head-on از طرف سر
head-on روبرو
head-on نوک به نوک
head first باکله
head first سربجلو
head first از سر سراسیمه
head-first باکله
head-first سربجلو
head-first از سر سراسیمه
head دهانه
head انتها دماغه
head ابتداء
head نوک
head راس عدد
head سر
Off with his head ! سرش را ببرید !
head-on از سر
head on از سر
head شبکه یا بدنه
head on از طرف سر
head on روبرو
head on شاخ بشاخ
head on نوک به نوک
head-on شاخ بشاخ
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
the crown of the head فرق سر
to gather head نیروگرفتن
net head ارتفاع موثر
magnetic head نوک مغناطیسی
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
wire head قسمت مقصد سیم کشی ایستگاه جلویی سیم کشی
ti lift one's head نیرو گرفتن
spear head گروه جلودار
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
spindle head سر هرزگرد
output per head تولید سرانه
static head فشار ایستایی
swelled head خودخواه
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
tension head بار کشش
splash head پاشش گیر
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
moving head با نوک متحرک
turk's head knot manrope: syn
turk's head گره دستار
mast head نوک دکل کشتی
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
to knock head پیشانی برخاک نهادن
to pitch on one's head از سر پرت شدن
to poke one's head دولادولا راه رفتن
to poke one's head با سرپایین اویخته راه رفتن
war head قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
war head سر اژدر
warping head استوانه چرخنده بکسل لنگر
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
movable head با نوک متحرک
magnetic head هد مغناطیسی
manufactured head سر ساخته شده
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
to knock head سجود
truck head سکوی نظامی یا بارانداز کنارایستگاه خودروها
shock head دارای موی فراوان
power head سر موتور
pile head سر شمع
pressure head ارتفاع فشار
print head نوک چاپ
print head هد چاپ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com